یادداشت دانشجویی
اخراج شیطان بزرگ ابقای شیاطین کوچک
«ابلیس» و «نفس اماره» دو نماد از شیاطین آشکار و نهانند که اولی، بهعنوان سمبل بیرونی شرائر شناخته میشود و دومی، انسان را از درون به خودزنی وامیدارد. در این بین، اگرچه ابلیس، بزرگترین و آشکارترین دشمن انسان است اما ناگفته پیداست این خصم، بدون یاری سایر جنود و زیردستانش -همچون نفس اماره- هیچ کاری از پیش نخواهد برد و از همین روست که جهاد با نفس را جهاد اکبر میخوانند و این شیطان کوچک (نفس اماره) را بسیار خطرناکتر از آن شیطان بزرگ (ابلیس) میدانند.
فارغ از فضای انتزاعی، تصویر مابهازای خارجی برای نمادهای فوق، درک این گزاره را آسانتر میکند. در همین زمینه امام راحل(ره) تعبیری لطیف دارند: «رسول خدا(ص) وقتی که مبعوث شد، آن شیطان بزرگ فریاد برآورد و شیاطین را دور خودش جمع کرد و [گفت] که دیگر کار بر ما مشکل شد! در این انقلاب، شیطان بزرگ که آمریکاست، شیاطین را با فریاد دور خودش دارد جمع مىکند؛ و چه بچه شیطانهایى که در ایران هستند و هیاهو به راه انداختهاند.» [صحیفه امام(ره)|جلد10|صفحه489]
حال سؤالی که در ذهن ایجاد میشود، آن است که این شیاطین کوچک یا به تعبیر امام خمینی(ره) «بچه شیطانها» کیستند که همچون نفس اماره به خنجرزنی از پُشت اشتغال دارند و آب به آسیاب شیطان بزرگ میریزند؟!
امام روح الله(ره) در همین رابطه نیز میفرمایند: «ما از شرّ رضاخان و محمدرضا [پهلوی] خلاص شدیم، لکن از شرّ تربیتیافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت. اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سرسپردگانی میباشند که با هیچ منطقی، خلع سلاح نمیشوند و هماکنون با تمام ورشکستگیها، دست از توطئه علیه جمهوری اسلامی و شکستن این سد عظیم الهی برنمیدارند.» [صحیفه امام(ره)|جلد15|صفحه446]
ناگفته پیداست که پس از 13 آبان 1358، اگرچه پای یانکی جماعت برای همیشه از این مرز و بوم بریده شد اما غربزدگان تربیتیافته مکتب امپریالیسم، به همین سادگی حاضر به تعویض ریل و همراهی با موج خروشان انقلاب ایرانیان نبودند و به هر بهانهای، نقش چوب لای چرخ نظام اسلامی را داشتند و کماکان نیز دارند.
اما به راستی نفس مخالفت ایدئولوژیک انقلاب اسلامی با شیطان بزرگ چیست؟ آیا دشمنی با سیاستهای آمریکا، صرفاً از روی نژادپرستی، بیگانهستیزی و پدرکُشتگی است یا در پس این دشمنی، منطق و تحلیل و عقلانیت نهفته است؟!
شاید طرح اینگونه سؤالات مضحک به نظر آید اما ضروری است تا برای فهم بهتر، در ورطه تکرار مکررات افتاده و برای بار هزارم، متذکر علل دشمنی با شیطان بزرگ و به تبع آن، شیطانکهای زیردستش باشیم!
سابقه نشان میدهد که عصاره تمام رذائل اخلاقی، در سیاستورزی به سبک آمریکایی یافت میشود! از خوی استکباری، غارت منابع جهانی، رباخواری، کلاهبرداری و لابیگری گرفته تا شرطبندی، ابتذال، فساد اخلاقی، جنگافروزی و ترور؛ همه و همه از شگردهای شیطان بزرگ برای پیشبرد اهداف و منافعش محسوب میشوند.
شاید برخی سادهانگارانه، مدعی باشند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اخراج شیطان بزرگ از کشور، دیگر از این جوانب، هیچ خطری کشور را تهدید نخواهد کرد و یادآوری مجدد این مخاطرات، محلی از اعراب نخواهد داشت اما گویی این عده فراموش کردهاند که اگرچه آمریکا از ایران رفته است اما هزاران آمریکاییصفت را در این دیار به یادگار گذاشته که دانسته یا نادانسته، در نقش مقلدینش ظاهر میشوند!
حقیقتاً فرق میان شیطانکی زمینخوار یا کوهخوار یا جنگلخوار، با آمریکای جهانخوار در چیست؟! تفاوت بین بچه شیطانی زیرمیزیبگیر، رشوهدهنده و نزولخوار، با شیطان بزرگی که در «برتون وودز» بزرگترین فساد اقتصادی جهان را رقم زد، در کجاست؟!
براستی چه اختلافی میان عفریتهای که چهارشنبه روزی، روسری سفیدش را بر سر چوب میکند، با شیاطین اُناثی که بهعنوان استریپر در کابارههای میامی و لسآنجلس و لاسوگاس، عفتشان را به حراج میگذارند، وجود دارد؟! چه فرقی بین ژن خوبی که با پول کثیف در فلان لیست انتخاباتی تَکراری(!) گنجانده شده، با رسواییهای واترگیت (WaterGate) و اخیراً مولرگیت (MuellerGate) در آمریکا، هست؟!
آنچه از استفهامات انکاری فوق برمیآید، این است که هیچ فرق و اختلاف و تفاوتی میان این شیاطین کوچک و بزرگ در منش و روش و رفتارشان، نیست و بچه شیطانهای تربیتیافته مکتب لیبرالیسم، حق شاگردی را در برابر استاد و شیطان اعظمشان، کاملاً ادا کردهاند!
تمامی گزارههای فوق نشان از آن دارند که شاید پیش از انقلاب با تنها یک شیطان بزرگ طرف بودیم اما اکنون، با هزاران شیطانکی مواجهیم که از بقایای خاکستر آن ققنوس منحوس سر برآوردهاند و همچون موریانه، در حال جویدن پایههای آبرو و اعتبار انقلابند!
بیایید بدور از تعارف و ملاحظه و رودربایستی، با خودمان صادق باشیم. طی این چهل سال، شیطان بزرگ برای استمرار نفوذش در ایران، بازتولید ورژنهای گوناگونی را آزموده است. فراوان بودهاند و هستند از عمامهبهسران و سیاستمداران و وکلا و وزراء و سردمداران امور، که شاید مقدسمآبانه و انقلابینمایانه، ادای عمل واجبی بر ضمه نداشته باشند و در صفوف نخستین راهپیماییهای روز قدس و 22 بهمن، شعار «مرگ بر آمریکا» سر بدهند اما در سبک زندگیشان، ذره یا مثقالی تضاد با لایف استایل غربی، دیده نشود!
مگر میشود، کسانی شعار مرگ بر آمریکا و انگلیس بر دهان داشته باشند و همزمان جگرگوشههایشان را برای تحصیل یا کسب و کار، به همان سرزمینهایی که سالهاست لعن و نفرینشان میکنند، بفرستند؟ مگر امکان دارد، به اصطلاح وکیلالملههایی که ادعای پیروی از خط امام(ره) را یدک میکشند، برای سِلفیاندازی با مخدرهای از غرب، ذلیلانه به صف شوند و پشیزی هم از کرده خود پشیمان نباشند؟! مگر شدنی است، یکی از مسئولان در ضدآمریکاییترین نظام سیاسی جهان، تلفنی با رئیسجمهور ایالات متحده سخن بگوید و او را بسیار مودب و باهوش توصیف کند و مسئولی دیگر با وزیر خارجه شیطان بزرگ در جوار رودخانه ژنو، قدم
بزند؟!
در انتهای این وجیزه، بازخوانی این فراز از پیام مشهور به منشور روحانیت امام(ره) خالی از لطف نخواهد بود که اظهار داشتند: «من امروز همچون گذشته اعتراف میکنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمّه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی(ص) نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن، به راحتی از میان نمیرود؛ گرچه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی آمریکای جهانخوار قناعت نمیکنند، در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند.» [صحیفه امام(ره)|جلد21|صفحه273]
نکته پایانی اینکه در چله و گام دوم انقلاب، وقت آن رسیده که پس از پاکسازی کشور از لوث آمریکای بیرونی، اینک مراقب آمریکای درونمان باشیم و به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب، آتش به اختیار، زمینه را برای روی کار آمدن نسلی جوان و حزباللهی فراهم کنیم؛ تا به فضل الهی، غُصههای تمام دغدغهمندان و دلسوزان ایران اسلامی، برطرف شود.
* محمد زندی
فعال فرهنگی و دانشجویی