ترور و شکست!
پژمان کریمی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی گروهک منافقین تلاش کرد در موضعی مزورانه، با آرایش سیاسی و رخنمایی در محافل سیاسی و عرصه انتخابات و تصدی مجاری و مناصب مهم حکومتی، به تدریج انقلاب اسلامی را مصادره کند.
سال 1360 به پایان نرسیده بود که با هشیاری حضرت امام خمینی(ره) ، گروهک منافقین از مصادره انقلاب اسلامی با ژست سیاست ورزی ناامید شد و همه ی تلاشهای خود را برای براندازی درونی و تحریف جمهوری اسلامی بینتیجه دید!
افشا شدن ماهیت و مقاصد شوم این سازمان تروریستی و التقاطی، برای کارگزاران نظام دینی و مردم، عملا فضای حضور و تحرک به ظاهر عادی را از منافقین سلب کرد.
چنین بود که در 31 خرداد 1360 گروهک نفاق، با اعلام جنگ و ورود به فازمسلحانه علیه جمهوری اسلامی، سلاحهای خود را از انبارهای مخفی و خانههای تیمی بیرون کشید.
ایجاد ناامنی عمومی با هدف شکل دادن به نارضایتی مردمی و با اتکا به بمب گذاری در معابر و نقاط عمومی و اجرای ترورهای کور و یا اعمال ترورهای سازمان یافته در راستای حذف متفکران و معماران انقلاب و عناصر موثر سیاسی و نیز؛ ایفای نقش پادوی اطلاعاتی به نفع استخبارات عراق بعثی، استراتژی گروهک نفاق در قبال جمهوری اسلامی و یک الزام در فاز نظامی به شمار میرفت.
به شهادت رساندن اعضای جمع بزرگی از خانواده ی انقلاب و مسئولین نظام دینی در محل دفتر حزب جمهوری اسلامی، در ذیل ترورهای سازمان یافته معنا میشود.
روز هفتم تیر سال 1360 نشستی در محل دفتر حزب جمهوری اسلامی و تالار اجتماعات آن، واقع در چهارراه سرچشمه تهران برپا شد. موضوع این نشست درون حزبی «تورم و انتخابات ریاست جمهوری» بود.
گفته میشود اولین سخنران آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی دبیرکل حزب و رئیسوقت دیوان عالی کشور بود.
میگویند این واپسین سخنان شهید بهشتی بود:
- «ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهرهسازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمیگیرند انتخاب شوند...»
ساعت 20:30 سخنان دبیرکل حزب به پایان نرسیده بود که سقف و دیوارها فرو ریخت. صدای هولآور دو انفجار در سطح منطقه پیچید.
با این انفجار، دکتر بهشتی در کنار 72 یار و همسنگر خود به شهادت رسید. در میان شهدا، 27 نماینده مجلس شورای اسلامی و چهار وزیر دیده میشدند. تعداد زخمیهای این انفجار نیز 32 نفر اعلام شد.
روزنامه کیهان روز هشتم تیر 60 گزارش داد: «حدود ساعت 21 دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت دهها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید.»
بمبهایی که در دفتر حزب جمهوری اسلامی منفجر شد، بدست عامل نفوذی منافقین «محمدرضا کلاهی» کارمند دفتر حزب و پاسدار سابق کمیته انقلاب اسلامی، در دفتر حزب کار گذاشته شده بود. میگویند کلاهی در دعوت کردن اعضای حزب برای نشست مشارکت کرده بود و برای حضور آنها اصرار میکرده است.
برای یک نظامی سیاسی که دو سال و اندی از عمر آن سپری میشد و برای کشوری که با جنگی بزرگ روبرو بود، از دست دادن بیش از 70 نفر از مسئولین و فعالان سیاسی - اغلب موثر- یک فاجعه وتکانه جدی بهشمار میآمد. این اتفاق شاید اگر در کشوری جز جمهوری اسلامی رخ میداد، دست کم زمینه و خلا لازم برای یک کودتا را فراهم میکرد. اما سه دلیل موجب میشد که انقلاب و نظام اسلامی دچار آسیب عمیق نشود.
نخست؛ حضور حضرت امام خمینی(ره) به عنوان رهبری فرزانه، دارای نفوذ کلام و توانمند در مدیریت بحران که دل و چشم مومنان به او و اشاراتش بود.
دوم؛ محبوبیت نظام جمهوری اسلامی در میان تودههای مردم که جبهه بزرگی را در برابر دشمنان داخلی و خارجیِ انقلاب و نظام دینی تشکیل داده بودند،
سوم؛ آگاهی مردم نسبت ماهیت تروریستی منافقین و سایر گروهکهایی که برای دستیابی به قدرت دست به هر جنایتی میزدند. این نوع «آگاهی» در بطن مردم ایران، میل و انگیزه و اراده ایستادگی در برابر تروریسم داخلی و البته وابسته به ارادههای بیرونی و اجنبی را بوجود آورده بود.
میتوان تاکید کرد که انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی که با سکوت دولتها و مجامع مدعی حقوق بشر و مدعیان مبارزه با تروریسم همراه شد، با نتایج دلخواه دشمنان همراه نگردید. نه مومنان را در دفاع از انقلاب و پاسداری از نظام جمهوری اسلامی دچار هراس و تردید و نومیدی نمود، نه کارگزاران انقلابی را با تزلزل روبرو کرد، نه پای رزمندگان صف بسته در برابر متجاوزان بعثی را در استواری، سست نمود. فاجعه هفتم تیر در واقع و به روشنی، نفرت مردم را به گروهکها و حامیان خارجی شان دامن زد و در اثبات حقانیت جمهوری اسلامی تبدیل به مصداقی روشن شد.
سازمان منافقین سر خورده از شکست یک عملیات بیارزش از حیث نظامی و البته پر هزینه از بعد سیاسی، عامل بمب گذاری را پس از چند روز زندگی مخفیانه از کشور بیرون کشید.
خبرگزاری فارس در هشتم خرداد 97 از دفتر خاطرات حجتالاسلام ری شهری وزیر اسبق اطلاعات آورده است:
«نامبرده [کلاهی] در عراق در بخش عارفی(روابط با عراق) با نام مستعار «کریم» فعالیت میکرده و با یکی از منافقین به نام خورشید فرجی زنوز، اهل تهران، ازدواج میکند. همسرش قبلا مسئول نهادی بوده که تنزل رده داشته، مدتی فرمانده گردان ارکان(پشتیبانی) و مدتی مسئول تاسیسات بوده است. وی آموزش خلبانی را گذرانده بود و آخرین سمتش هم فرماندهی یگان پدافند، در به اصطلاح ارتش آزادیبخش بود. گفته میشود کلاهی در سال 1370 نسبت به سازمان منافقین مسئله دار شده و در سال 1372 از سازمان جدا و در سال 1373 از عراق به آلمان رفته بود.»
24 آذر سال 1394 دو جوان هلندی به انگیزه سرقت، «علی معتمد» یا همان محمدرضا کلاهی را در 56 سالگی و در آلمیره هلند با شلیک گلوله به قتل میرسانند.
اما روز هفتم تیر برای همیشه یادآور مظلومیت نظامی دینی است که ترور یکی از مهمترین ابزارهای دشمنان داخلی و خارجی علیه آن بوده است!