اخلاق، انسان را نورانی میکند(خوان حکمت)
مسئله اخلاق براي ما از مهمترين مسائل زندگي است، ارتباطي بين اخلاق و عقايد هست، ارتباطي بين اخلاق و احكام هست و پيوندي هم بين اخلاق و حقوق وجود دارد. رابطهاي كه بين اخلاق و عقايد هست آن است كه باعث رسوخ عقيده ميشود و عقيده را علمِ برهاني ميسازد؛ ولي ثبات، دوام، رسوخ و عامل استقامت آن، اخلاق است. رابطهاي كه بين اخلاق و احكام است، اين است كه مهمترين ضامن اجرايي احكام الهي همان مَلكات نفساني و اخلاقيّات است. رابطهاي كه بين اخلاق و حقوق است، اين است كه نقص حقوق را اخلاق تكميل ميكند، عيب حقوق را اخلاق تصحيح ميكند؛ در بسياري از موارد حقوق كم ميآورد، حقوق با عدالت سامان ميپذيرد؛ ولي اخلاق با بالاتر از عدالت كه احسان است سامان مييابد. در سوره مباركه «بقره» دارد اگر كسي به شما بدي كرد، شما معادل آن ميتوانيد بدي كنيد: (فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ)؛(1)اگر كسي نسبت به شما تعدّي كرد، شما معادل آن ميتوانيد تعدّي كنيد؛ البته اين كيفر تعدّي نيست، بر اساس رابطه «مشاكله» به اين كيفر، تعدّي گفته شده است؛ نظير اينكه (جَزاءُ سَيِّئَهًٍْ سَيِّئَهًْ مِثْلُها)،(2) وگرنه جزاي سيّئه كه كيفر عادلانه است، اين حسنه است و سيّئه نيست، گرچه براي آن طرف ناخوشايند است؛ ولي خود اين جزا چون بر اساس عدل است حسنه است،اگر كسي نسبت به ما بد كرد، ما همان بدي را به بدي پاسخ دهيم ،همواره اين «نِقار» و كدورت هست؛ ولي اگر به جاي آن گذشت كنيم كه فرمود: (وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ ؛ و اگر شکیبایی کنید ، این کار برای شکیبایان بهتر است.)(3)، اين صبر، مشكل و كمبود آن اخلاق را حل ميكند.
احسان؛ بالاتر از عدل
عدل در بسياري از موارد كم ميآورد، احسان را كه بالاتر از عدل است ذات اقدس اله مقرّر كرد تا هر جا كه حقوق نقصي دارد، آن نقص را اخلاق تكميل كند و هر جا عيبي دارد، آن عيب را اخلاق تصحيح كند؛ لذا در همان سوره مباركه «نحل» فرمود: (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ)، يك؛ (وَ الْإِحْسانِ) كه بالاتر از عدل است، دو؛ (وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبي)(4) و مانند آن. بنابراين اخلاق، هم در تثبيت عقايد سهم تعيينكننده دارد، هم ضامن اجراي احكام شرعي است و هم متمّم و مكمّل حقوق است.
کارکرد نورانی بودن در انسانها
اين اخلاق وقتي جامه عمل در بر كرد فضايل فراواني را به همراه دارد. يك روايت نوراني از وجود مبارك پيغمبر(ص) رسيده است که فرمود: «اتَّقُوا فِرَاسَهًْ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ»؛(5) شما از فراست و هوشمندي مؤمن بر حذر باشيد، چون او با نور خدا ميبيند. اگر كسي عينك و دوربيني بر روی چشم او باشد، تلسكوپي باشد يا ميكروسكوپي باشد، قویتر و دقيقتر و سالمتر ميبيند؛ اين در امور عادي و مادي است، اما اگر كسي تقوا و اخلاق و ايمان را در بر كرده باشد، نورانيّتي در مجراي علميِ او پيدا ميشود كه او با آن نور اشيا را ميبيند. اينكه ميبينيد بعضي از حكما، بعضي از فقها، بعضي از مفسّران، بعضي از اصوليين، بعضي از فيزيكدانها، بعضي از شيميدانها فنآور و نخبه هستند و طرح تازه ميآورند و مطلب تازه ميگويند، براي اين است كه آنچه را اينها ميفهمند در كتابها نيست، وگرنه ديگران هم ميفهميدند! اينها از حرف استاد نگرفتند، و گرنه ديگر شاگردان هم ميگرفتند؛ از مقاله يا مقالت ديگران استفاده نكردند، و گرنه ديگران بهره ميبردند. فرمود اين با نور خدا دارد ميبيند؛ لذا حرف تازهای ميآورد و در رشته خودش يك مطلب جديدي را ابتكار ميكند. پس اولاً هر مطلب تازهاي كه باشد نعمت الهي است و ثانياً (ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَهًْ فَمِنَ اللَّهِ، هر نعمتی که دارید از طرف خداست)(6) اين شخص با نور الهي نعمت الهي را ميبيند، آنگاه در فنّ خودش نوآوري دارد؛اگر طلبهاي دارد مطالعه ميكند، يك چراغ روشني دارد، عينكي در اختيار اوست و كتابي است که دارد مطالعه ميكند، ماوراي همه اينها يك نورانيّت ديگري هم هست كه با آن نور دارد ميبيند. اگر در بخشي از آيات قرآن كريم فرمود: (وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ)؛(7) يعني در اثر وارستگي تقوا عدّهاي نوراني هستند و كسي كه نوراني باشد ميشود «مصباح الهدي» که هم راه خود را ميبيند، چون عالِم است و هم به ديگران راه نشان ميدهد، چون «مصباح الهدایهًْ» است و اگر درباره سالار شهيدان حسينبنعلي(سلام الله عليهما) آمده است كه «اِنَّ الْحُسين مِصباحُ الْهُدي وَ سَفينَهُ الْنِّجاهًْ»(8) به همين علت است؛ روش، منش و گفتار او طوري است كه ديگران را راهنمايي ميكند، خاصيّت نور اين است.
فرمود: (يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ)؛ در جامعه با نورانيّت حركت ميكند، اين نور در انبيا و اوليا خيلي قوي است و در شاگردان آنها با حفظ مراتب، مياني يا ضعيف است. گاهي انسان مركز رحمت و جاي عنايت را به خوبي ميبيند؛ وجود مبارك موساي كليم(ع) كوه طور را با نور ديد كه (آنَسْتُ ناراً)،(9) فرمود از آنجا نوري را میبينم. وجود مبارك پيغمبر(ص) نگاهي به كوه اُحُد كرد و فرمود: «هَذَا جَبَلٌ يُحِبُّنَا وَ نُحِبُّهُ»(10)؛ اين كوه دوست ماست و ما هم به اين كوه علاقهمنديم، با اينكه در دامنه کوه اُحُد آن حادثه تلخ پيش آمد، فرمود اين دوست ماست و ما هم اين كوه را دوست داريم؛ حالا چه بركتي از کوه اُحُد نصيب اسلام و مسلمانها شد كه حضرت فرمود: «هَذَا جَبَلٌ يُحِبُّنَا وَ نُحِبُّهُ» آن را خود حضرت ميداند. بركات فراواني براي موساي كليم از کوه طور نصيب ايشان شده است؛ آن «وادي اَيمن» نصيب او شده است. اينكه ميگويند «وادي اَيمن» اين اضافه به عكس است؛ يعني «ايمنِ وادي». «وادي» يعني درّه و «اَيمن» يعني طرف راست؛ طرف راستِ «وادي». وقتي خدا خواست به موساي كليم آدرس دهد، فرمود ميروي آنجا (مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ)،(11) اين «اَيمن» كه كلمه سوم است، وصف كلمه اول است. (شاطِئِ)يعني جانب، (مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ)يعني جانب «ايمنِ وادي»، وگرنه ما جايي به عنوان «وادي ايمن» نداريم. ایمن، صفت جانب است، نه صفت وادي؛ طرف راست اين درّه، آنجا ميروی و با من مناجات ميكني. همه جا بالأخره جاي مناجات است؛ اما يك موضع خاصّي را خداوند مقرّر كرد كه موساي كليم(ع) با ذات اقدس اله در آن موضع مناجات كند. اين خصوصيات برای كساني است كه نور الهي را به همراه دارند و ميبينند و اين هم موساي كليم است كه با آن نور ميبيند؛ بايد طرف راست اين درّه بايستد و مناجات كند يا ببيند، وجود مبارك رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم درباره کوه اُحُد اين مطلب را فرمود. غرض اين است كه اخلاق اين توانايي را دارد كه انسان را نوراني كند تا انسان با آن نور در جامعه حركت كند يا با آن نور مطالعه كند يا با آن نور حرف ديگران را بشنود.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 1/8/93
مرکز اطلاع رسانی اسرا
________________________
1. بقره، 194.
2. شوری، 40 .
3. نحل، 125 .
4. نحل، 90 .
5. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص218.
6. نحل، 53.
7. انعام، 122.
8. مثير الأحزان، ص4؛ ر.ک: إعلام الوري بأعلام الهدي(ط ـ الحديثة)، ج2، ص186.
9. طه، 10؛ نمل، 7.
10. بحار الأنوار, ج 21
ص 248.
11. قصص، 30.