kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۰۸۹
تاریخ انتشار : ۳۰ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۹:۴۶
ردپای 60 سال خیانت و جنایت روایتی مستند از دخالت‌ها و جنایات‌ آمریکا در ایران 1392-1332(پاورقی)

افسر اطلاعاتی آمریکا: مردم شاه را هرگز دوست نداشتند

ونس هم‌چنين در مورد طرح موضوع فروش هواپيماهاي آواکس به رژيم شاه در کنگره آمريکا، اشاره مي‌کند که عده‌اي از نمايندگان کنگره آمريکا به دليل اين که شاه را يک "ديکتاتور وحشي و بي‌رحم" مي‌دانستند، با اين فروش مخالفت مي‌کردند.10

Research@kayhan.ir
تالیف: کامران غضنفری

گزارش "خيلي‌محرمانه" سفارت آمريکا به تاريخ 12 اکتبر 1978 (20 مهر 1357) از شاه با عناوين "خودخواه و خودرأي" ياد مي‌کند: نخست‌وزير، شريف امامي، مجبور بوده که در درون دستگاه حکومتي، خود را با يک شاه خودخواه، دور از وقايع و اغلب خودرأي، و هم‌چنين با فرماندهي عالي نظامي خشمگين، بي قرار و گهگاه خشن، وفق دهد.11
در بخش ديگري از اين گزارش به "سال‌ها اختناق و سانسور شديد مطبوعات" اشاره مي‌شود.12
گزارش "خيلي‌محرمانه" کنسولگري آمريکا در شيراز مورخ 21 نوامبر 1978 (30 آبان 1357) خطاب به وزارت امورخارجه آمريکا، از حکومت شاه به‌عنوان يک رژيم غير دموکراتيک ياد مي‌کند که در ميان مردم محبوبيتي ندارد. در اين گزارش چنين آمده: ظاهراً ايرانيان معدودي وجود دارند که نسبت به رژيم و يا به شاه متعهد باشند ... روشنفکران تجدد خواه مدت‌ها است که با اين رژيم غير دموکراتيک مخالف هستند ... به وضوح ديده مي‌شود که هيچ ايراني کمتر از 35 سال مايل نيست که شاه در قدرت و يا حتي در ايران بماند ... گستردگي عدم محبوبيت شاه در ميان مردمش، بسياري از غير ايرانيان را متحير کرده است.13
در بخش‌هاي ديگري از گزارش فوق به مطالبي هم‌چون "روش‌هاي خودکامانه شاه"، "بيرحمي پليس"، "شيطان صفتي ذاتي خاندان پهلوي"، "فساد در سطوح بالا" و "برقراري شکنجه" اشاره شده است.14
در سند مورخ 25 آوريل 1979 (5/2/1358) نيز دريادار اف.سي. کالينز (سرپرست بخش نيروي دريائي هيئت مستشاري نظامي آمريکا در ايران) حکومت پهلوي را "يک دودمان پنجاه‌ساله حکومت استبدادي" توصيف مي‌کند.15
ويليام سوليوان (سفير آمريکا در ايران) نيز در کتاب خود از شاه به‌عنوان يک مستبد و يک ديکتاتور ستمگر نام مي‌برد: در گذشته، تصويري که آمريکائي‌ها از شاه داشتند، تصوير يک رهبر روشنفکر و خيرخواه بود که هرچند با قدرت و استبداد حکومت مي‌کرد، اما مي‌خواست کشورش را از فقر و آشفتگي برهاند. اما امروز او را به‌عنوان يک ديکتاتور ستمگر که ثروت ملت خود را به يغما برده و خواست‌هاي سياسي و مذهبي و فرهنگي آنان را سرکوب مي‌نمود، محکوم شناخته مي‌شود.16
سوليوان در جاي ديگر مي‌گويد: حکومت شاه به‌عنوان يک حکومت غير دموکراتيک که اصول حقوق‌بشر را نقض کرده، شناخته شده بود.17
جان استمپل (افسر اطلاعاتي بخش سياسي سفارت آمريکا در تهران) در کتاب خود به استبداد شاه، عدم محبوبيت او، رفتار متکبرانه و شيوه ديکتاتوري او، اين‌گونه اشاره مي‌کند: رابطه شاه با مردم پيچيده بود. مردم هرگز او را دوست نداشتند؛ اما بسياري او را پذيرفتند تا وقتي که طومار نظام سياسي کشور از هم پاشيده شد ... رفتار شاه متکبرانه و غير صميمي بود. او هرگز سعي نکرد که مستقيماً به جلب حمايت توده مردم برخيزد تا پادشاهي مردمي شود. او يک نخبه نااميد از استقرار دموکراسي بود18 ... اگرچه شاه روشي شديداً ديکتاتوري اتخاذ کرده بود، اما وجود احزاب سياسي براي اصلاح تدريجي اين روش بود19 ... بسياري از جوانان، روشنفکران و دانشجويان به علت روش مستبدانه شاه و فقدان آزادي‌هاي سياسي، رنجيده خاطر شده بودند.20
جورج بال که در آخرين مراحل انقلاب اسلامي، از سوي دولت آمريکا مأمور بررسي اوضاع ايران و ارائه پيشنهاداتي براي روياروئي با آن شده بود، ضمن مقاله‌اي نوشت: اين احمقانه است که فکر کنيم ما مي‌توانستيم يک شاه مستبد و مورد نفرت مردم را با تشويق وي به استفاده از زور، در قدرت نگاه داريم.21
آنتوني پارسونز (سفير انگليس در ايران در زمان شاه) در کتاب خود به سابقه منفي رژيم شاه در بحث حقوق‌بشر، بازداشت‌هاي خودسرانه، شکنجه و اعدام‌هاي سريع، فشار و اختناق سياسي، حکومت پليسي و استبدادي شاه و ... چنين اشاره مي‌کند: در پرونده‌هاي مربوط به ايران در وزارت خارجه انگليس، چند نقطه منفي به چشم مي‌خورد. سابقه رژيم شاه در مسائل مربوط به حقوق‌بشر بد بود. بازداشت‌هاي خودسرانه، زنداني کردن افراد بدون محاکمه، شکنجه و اعدام‌هاي سريع و آزار و تعقيب دانشجويان و کارگران مخالف و ناراضي، يک امر عادي به شمار مي‌آمد ... ما هم‌چنين مي‌دانستيم که حکومت استبدادي شاه و فشار و اختناق حاکم بر ايران موجب عدم رضايت و گسترش موج مخالفت در ميان روشنفکران و دانشجويان ايراني گرديده و با توسعه دانشگاه‌ها و مدارس عالي و افزايش تعداد دانشجويان، اين مخالفت‌ها ابعاد وسيع‌تري پيدا مي‌کند22 ... حکومت پليسي با بيرحمي و خشونت بر اوضاع مسلط شده بود و شاه مصمم و قوي با شيوه استبدادي کنترل امور را به‌طور کامل در دست خود داشت ... شاه با همه بلندپروازي‌ها و دورنماي عظمتي که براي ايراني‌ها تصوير مي‌کرد، در ميان مردم محبوب نبود و شايد فقط در ميان ثروتمندان و طبقه متوسط جديد و کارگران صنعتي طرفداراني داشت. طبقه روشنفکر و دانشجويان و عناصر مذهبي از مخالفان سرسخت او به شمار مي‌آمدند23 ... شيوه استبدادي رژيم، فساد، تبعيض و حکومت رابطه به جاي ضابطه، و بالاخره فشار و اختناق سياسي از عواملي بود که طبقه جوان و تحصيل کرده را از رژيم منزوي مي‌ساخت24... تبليغات، واقعيت‌ها را مسخ مي‌کرد و فعاليت‌هاي سياسي آشکار و طبيعي، به واسطه فشار و سرکوبي که شاه اعمال مي‌کرد، منع
مي‌شد.25