چشم به راه سپید
تو را غایب نامیدهاند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.
«غیبت» به معنای «حاضر نبودن»، تهمت ناروایی است که به تو زدهاند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمیدانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را میخوانند، ظهورت را از خدا میطلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر میشوی، همه انگشت حیرت به دندان میگزند با تعجب میگویند که تو را پیش از این هم دیدهاند. و راست میگویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی، جمعه که از راه میرسد، صاحبدلان «دل» از دست میدهند و قرار ازکف مینهند و قافله دلهای بیقرار روی به قبله میکنند و آمدنت را به انتظار مینشینند...
و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینهای دیگر با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه میکنیم.
غم تنهایی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایان شکیبایی
یا رب به که بتوان گفت این نکته که در عالم
رخساره بکس ننمود آن شاهد هر جایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفرست در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
«حافظ» شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
حافظ علیهالرحمه
آقا اجازه؟
آقا اجازه من بنویسم برای تو...
دارائیم تویی دل و جانم فدای تو
میخوانمت به حرمت آوای قدسیات
جان میدهد به ما نفس آشنای تو
وقتی طلوع میکنی از پشت ابرها
گل میکند زمین و زمان زیر پای تو
در آسمان دهکده اعجاز میشود
با شعلهای که میدمد از چشمهای تو
برگرد آخرین سفری را که رفتهای
تب کردهاند هر دو جهان در هوای تو
برگرد تا گره بخورد لحظهای به هم
فریاد گریههای من و هایهای تو
آقا بیا که هر کسی از راه میرسد...
سر میدهد طنین (اناالحق) به جای تو
تنها خودت شفاعتمان کن که این طلسم...
وا میشود به معجزه ربنای تو
م-شوریده
آن سبز
طبیعت دلم از برکت شما سبز است
نگاه من به افقهای تا خدا سبز است
رسیدهایم به لطف شما به قله عشق
از ابتدای جهان تا به انتها سبز است
زیاد پرچم و بیرق به پاست در دنیا
ولی فقط و فقط پرچم شما سبز است
به طور قطع مرادم ز سبز، سبز علیست
قسم به حق که فقط شال مرتضی سبز است
کسی که پیرو رهبر شده است با اوییم
نه هر کسی که بگوید شعار ما سبز است
به انتقام علمدار عشق میآیی
ادامه علم سرخ کربلا سبز است
صدای سبزترین ماه سال میآید
چرا که بیرق ارباب سر جدا سبز است
سالاری