حکایتی از دفاع مقدس به روایت یک گروه گمنام تئاتری خوزستانی
وقتی تالارهای محقر نصیب هنرمندان معتمد میشود!
ماجرا از جشنواره تئاتر مقاومت سال 92 آغاز شد که هر سال به مناسبت هفته دفاع مقدس در اوایل مهر برگزار میشود. در میان همه کارها، مثل همیشه معدود آثاری بودند که جلب توجه کنند و در عین داشتن دغدغههای ارزشی و انقلابی، فرم و ساخت مناسبی را نیز داشته باشند. یکی از این آثار، نمایشی بود از یک گروه اهوازی با نامی طولانی و عجیب و غریب و البته سینمایی: «پرسه لابلای فریمها روی خط تایم لاین».
به گزارش رجانیوز، به هر حال، موضوع و اجرای متفاوت و جذاب این نمایش باعث شد تا استقبال مردمی مناسبی از آن در جشنواره صورت گیرد و علاوه بر آن، در بسیاری از بخشها نیز نامزد دریافت جایزه شود و چند جایزه را نیز از آن خود کند.
مدتی گذشت. بهمن 92 بود که در فهرست اسامی نمایشهای پذیرفته شده در جشنواره تئاتر فجر، نام «پرسه لابلای فریمها ...» را دیدم. «پرسه لابلای فریم ها..» چهار جایزه جشنواره تئاتر فجر را از آن خود کرد. «مجتبی رستمیفر» عنوان کارگردان برتر و «رسول حقجو» عنوان نخست بخش نمایشنامهنویسی را از آن خود کردند و سیمرغها را به اهواز بردند. همچنین «ناصر آلخمیس» بازیگر جنوبی و دوستداشتنی این نمایش نیز در بخش بازیگری نقش مرد مورد تقدیر جشنواره قرار گرفت و جایزه بعدی به طراحی صحنه این نمایش اختصاص یافت. خلاصه همه زحمات و تلاشهای «گروه آماتور» آن شب به ثمر نشسته بود؛ گروهی که با وجود کمبود امکانات شدید در شهرستان توانسته بودند در حیطه تئاتر دفاع مقدس، حرفی نو را در شکلی نو به نمایش گذارند و از رقبای تهرانی خود، فاصلهای چشمگیر بگیرند. تا قبل از این، باید افسوس میخوردیم به حال عرصه تئاتر کشور که در آن استعداد و پشتکار بچههای دغدغهمند ارزشی نادیده گرفته میشود؛ اما شب اختتامیه جشنواره سی و دوم تئاتر فجر سال 92 ناگهان ورق برگشت و لااقل آن شب، جای خالی هنر ارزشی در حیطه تئاتر برای ساعتی پر شد؛ گرچه افسوس بزرگ تری بر دل مانده بود که چرا وقتی فرصت بروز استعدادها با حداقل هزینه در تئاتر وجود دارد، کمتر شاهد حضور هنرمندان ارزشی در عرصه تئاتر و هنر نمایشی آن هم در سطح بالایی از کیفیت هستیم.
در هر حال «گروه آماتور» ثابت کرد که میشود بدون خرج هزینههای گزاف، بدون نیاز به پایتختنشینی، پایتختنشینان را نیز انگشت به دهان گذاشت؛ هر چند به گفته «مجتبی رستمیفر» -کارگردان نمایش- جامعه هدف این تئاتر، مخاطب بین المللی بود و نه مخاطب صرفاً ایرانی.
باز هم مدتها گذشت تا اینکه چندی پیش «گروه آماتور» بار دیگر با یک تئاتر به تهران آمده است؛ با همان نویسنده، همان کارگردان و همان بازیگری که در جشنواره فجر مورد تقدیر قرار گرفته بودند. این بار نمایش آنها «پرواز پرندگان مهاجر در صبح روز آخر» نام داشت و تئاتر در خانه نمایش برگزار میشد. اما دیدن اجرا در تالار کوچک و محقر خانه نمایش همانا و زنده شدن افسوس قدیمی همانا که چرا بی عدالتی در تقسیم مزایا و امکانات بین گروههای تئاتر این چنین بیداد میکند؟ چرا آن که های و هوی بیشتری دارد، تالار بهتری میگیرد تا راحتتر به همه ارزشهای جامعه فحاشی کند و البته خدای ناکرده یک آن از دست مدیران جمهوری اسلامی دلخور نشود، اما آن که مدیران فکر میکنند خودی است و شکایتش سر به رسانهها نخواهد برد، سالنی در حد بیغوله خانه نمایش نصیبش میشود؟ سالنی که هیچگاه جزو سالنهای اصلی و محوری نمایشی تهران محسوب نمیشده و حتی اگر نمایشی با بهترین کیفیت و ارزشیترین مفاهیم هم در ان اجرا شود، به راحتی نادیده گرفته خواهد شد.
نمایش «پرواز پرندگان مهاجر در صبح روز آخر»، همان عناصر مولف نمایش «پرسه لابلای فریمها...» را با خود دنبال میکند: لهجه خوزستانی، استفاده خلاقانه از دکور، بهرهگیری از عناصر تکنولوژیک در صحنه، بازی پرانرژی به همراه چاشنی طنز عناصر مشترک این دو نمایشاند. هر دو نیز در محتوا هم هرکدام به طریقی به دنبال آن هستند تا بگویند دادههایی که ما از دفاع مقدس در رسانهها و به خصوص سینما تا به حال دریافت کردیم، با حقیقت و روح آن متفاوت است. در واقع، «پرواز پرندگان مهاجر...» رویکردی انتقادی به روایتها و فیلمهای ساخته شده درباره دفاع مقدس دارد و سعی میکند تا مخاطب را به سمت دریافت حقیقتهای ناگفته و ناشنیدهی دفاع مقدس هدایت کند. تئاتر حکایتی است از آینده نه چندان دور این آب و خاک که قرار است در آن آخرین فیلم دفاع مقدس روی پرده رود...البته «پرواز پرندگان مهاجر در صبح روز آخر» به قوت تئاتر قبلی این گروه نیست و از حیث مضمون هم شاید در برخی فرازها محل اشکال باشد، اما همچنان تلاشی است مغتنم در حد و اندازههای تئاتر کشور از یک گروه گمنام خوزستانی که با کمترین امکانات، کار قابل قبولی را روی صحنه بردهاند که در آن نشانههای فراوانی از خلاقیت به چشم میخورد.
گفتنی است، این نمایش هر روز تا 30 خرداد، راس ساعت 18:30 در خانه نمایش اجرا می شود. به امید آنکه عدالت رسانهای و فرهنگی در تئاتر این مرز و بوم روزگاری از شعار به واقعیت تبدیل شود.
مدتی گذشت. بهمن 92 بود که در فهرست اسامی نمایشهای پذیرفته شده در جشنواره تئاتر فجر، نام «پرسه لابلای فریمها ...» را دیدم. «پرسه لابلای فریم ها..» چهار جایزه جشنواره تئاتر فجر را از آن خود کرد. «مجتبی رستمیفر» عنوان کارگردان برتر و «رسول حقجو» عنوان نخست بخش نمایشنامهنویسی را از آن خود کردند و سیمرغها را به اهواز بردند. همچنین «ناصر آلخمیس» بازیگر جنوبی و دوستداشتنی این نمایش نیز در بخش بازیگری نقش مرد مورد تقدیر جشنواره قرار گرفت و جایزه بعدی به طراحی صحنه این نمایش اختصاص یافت. خلاصه همه زحمات و تلاشهای «گروه آماتور» آن شب به ثمر نشسته بود؛ گروهی که با وجود کمبود امکانات شدید در شهرستان توانسته بودند در حیطه تئاتر دفاع مقدس، حرفی نو را در شکلی نو به نمایش گذارند و از رقبای تهرانی خود، فاصلهای چشمگیر بگیرند. تا قبل از این، باید افسوس میخوردیم به حال عرصه تئاتر کشور که در آن استعداد و پشتکار بچههای دغدغهمند ارزشی نادیده گرفته میشود؛ اما شب اختتامیه جشنواره سی و دوم تئاتر فجر سال 92 ناگهان ورق برگشت و لااقل آن شب، جای خالی هنر ارزشی در حیطه تئاتر برای ساعتی پر شد؛ گرچه افسوس بزرگ تری بر دل مانده بود که چرا وقتی فرصت بروز استعدادها با حداقل هزینه در تئاتر وجود دارد، کمتر شاهد حضور هنرمندان ارزشی در عرصه تئاتر و هنر نمایشی آن هم در سطح بالایی از کیفیت هستیم.
در هر حال «گروه آماتور» ثابت کرد که میشود بدون خرج هزینههای گزاف، بدون نیاز به پایتختنشینی، پایتختنشینان را نیز انگشت به دهان گذاشت؛ هر چند به گفته «مجتبی رستمیفر» -کارگردان نمایش- جامعه هدف این تئاتر، مخاطب بین المللی بود و نه مخاطب صرفاً ایرانی.
باز هم مدتها گذشت تا اینکه چندی پیش «گروه آماتور» بار دیگر با یک تئاتر به تهران آمده است؛ با همان نویسنده، همان کارگردان و همان بازیگری که در جشنواره فجر مورد تقدیر قرار گرفته بودند. این بار نمایش آنها «پرواز پرندگان مهاجر در صبح روز آخر» نام داشت و تئاتر در خانه نمایش برگزار میشد. اما دیدن اجرا در تالار کوچک و محقر خانه نمایش همانا و زنده شدن افسوس قدیمی همانا که چرا بی عدالتی در تقسیم مزایا و امکانات بین گروههای تئاتر این چنین بیداد میکند؟ چرا آن که های و هوی بیشتری دارد، تالار بهتری میگیرد تا راحتتر به همه ارزشهای جامعه فحاشی کند و البته خدای ناکرده یک آن از دست مدیران جمهوری اسلامی دلخور نشود، اما آن که مدیران فکر میکنند خودی است و شکایتش سر به رسانهها نخواهد برد، سالنی در حد بیغوله خانه نمایش نصیبش میشود؟ سالنی که هیچگاه جزو سالنهای اصلی و محوری نمایشی تهران محسوب نمیشده و حتی اگر نمایشی با بهترین کیفیت و ارزشیترین مفاهیم هم در ان اجرا شود، به راحتی نادیده گرفته خواهد شد.
نمایش «پرواز پرندگان مهاجر در صبح روز آخر»، همان عناصر مولف نمایش «پرسه لابلای فریمها...» را با خود دنبال میکند: لهجه خوزستانی، استفاده خلاقانه از دکور، بهرهگیری از عناصر تکنولوژیک در صحنه، بازی پرانرژی به همراه چاشنی طنز عناصر مشترک این دو نمایشاند. هر دو نیز در محتوا هم هرکدام به طریقی به دنبال آن هستند تا بگویند دادههایی که ما از دفاع مقدس در رسانهها و به خصوص سینما تا به حال دریافت کردیم، با حقیقت و روح آن متفاوت است. در واقع، «پرواز پرندگان مهاجر...» رویکردی انتقادی به روایتها و فیلمهای ساخته شده درباره دفاع مقدس دارد و سعی میکند تا مخاطب را به سمت دریافت حقیقتهای ناگفته و ناشنیدهی دفاع مقدس هدایت کند. تئاتر حکایتی است از آینده نه چندان دور این آب و خاک که قرار است در آن آخرین فیلم دفاع مقدس روی پرده رود...البته «پرواز پرندگان مهاجر در صبح روز آخر» به قوت تئاتر قبلی این گروه نیست و از حیث مضمون هم شاید در برخی فرازها محل اشکال باشد، اما همچنان تلاشی است مغتنم در حد و اندازههای تئاتر کشور از یک گروه گمنام خوزستانی که با کمترین امکانات، کار قابل قبولی را روی صحنه بردهاند که در آن نشانههای فراوانی از خلاقیت به چشم میخورد.
گفتنی است، این نمایش هر روز تا 30 خرداد، راس ساعت 18:30 در خانه نمایش اجرا می شود. به امید آنکه عدالت رسانهای و فرهنگی در تئاتر این مرز و بوم روزگاری از شعار به واقعیت تبدیل شود.