نگاهی به جام جهانی 2014 و تاثیرات فرهنگی،اقتصادی و سیاسی صنعت فوتبال (بخش سوم)
خصوصی سازی باشگاهی تا خودکفایی فوتبالی (گزارش روز)
اکنون یک سوال اساسی وجود دارد: که آیا حرکات معترضانه و مطالبه گری از قبیل آنچه اکنون در جامعه برزیل جریان دارد سربزنگاه اقشار ضعیف جوامع در حاشیه برنامههای پر طرفدار فوتبالی جهان نمیتواند به سنتی سر سختانه تبدیل شود و فوتبال را دستمایه تحولات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی روز جهان قرار دهد؟
آیا فوتبال صرفا حرکتی ورزشی محسوب میشود که در برابر حرکتهای حق طلبانه بازیکنان و تماشاچیانش زبان به کام فرو میبرد و یا بر عکس؟این سوال زمانی پاسخ خواهد گرفت که مسابقات جهانی در کشوری غربگرا جریان داشته باشد که درگیر مطالبات اجتماعی مشابهی است.
افسر جنگ جهانی اول "ژول ریمه” که فرانسوی تبار بود را مبتکر جام جهانی میدانند.
وی به همراه گروهی از همقطارانش تلاش بسیار داشتند که جدای از مسابقات فوتبال در دل المپیک برای رشد بیشتر این رشته ورزشی مسابقات حرفهای تری را بنیان بگذارند.
13 ژوئیه 1930 در اروگوئه اولین دوره مسابقات رسمی فوتبال با حضور تیم ملی برخی کشورها بر گزار شد. اروگوئه در خاک آمریکای جنوبی آن زمان کشور دوری برای برگزاری مسابقات فوتبال به حساب میآمد. از این رو هزینه ایاب و ذهاب سنگین تمام میشد.برای همین حتی تا دو ماه قبل از شروع بازی ها هیچ کشور اروپایی تیمش را ثبت نام نکرده بود.اما سرانجام بلژیک، فرانسه، رومانی، یوگسلاوی حضور پیدا کردند. در مجموع 7 تیم از آمریکای جنوبی،2 تیم از آمریکای شمالی به همراه 4 تیم اروپایی 13 تیم حاضر در اولین دوره جام جهانی فوتبال را شامل میشدند. اروگوئه که خود میزبان بود،نامش به عنوان اولین قهرمان جام جهانی فوتبال در تاریخ ثبت شد.
اروگوئه 4- آرژانتین 2 نتیجه بازی فینال بود. شاید اروپایی ها دوری اروگوئه را بهانه کرده بودند و نارضایتی اصلی شان بر سر این بود که چرا اولین دوره جام جهانی فوتبال باید در دل آمریکای جنوبی رقم بخورد، در حالی که اروپایی ها همواره فوتبال را از آن خود دانسته اند.
1934 میزبان ایتالیا بود. این بار 16 تیم حضور داشتند. با قهرمانی ایتالیا لبخند به لب اروپایی ها بازگشت که بالاخره مدعی بودنشان در این رشته ورزشی را اثبات کرده اند. ایتالیا 2-چکسلواکی 1 نتیجه بازی فینال بود.
1938 دوباره یک کشور اروپایی (فرانسه) میزبان شد. این بار دو دوره پیاپی برگزاری جام در خاک اروپا به مذاق کشورهای اروگوئه و آرژانتین از خاک آمریکای جنوبی خوش نیامد و از شرکت انصراف دادند. ضمنا اتریش علیرغم صعودش به جام چون در آن زمان جزو خاک آلمان شد،نتوانست.در بازیهای جام شرکت داشته باشد. انگلیس نیز به میدان مسابقه جام 1938 نیامد. در این دوره 15 تیم شرکت داشتند. ایتالیا 4 بر 2 مجارستان را برد و قهرمان شد.
سال 1936 آلمان از طرف فیفا میزبان 1942 اعلام شد. قرار بود شهر برلین برگزار کننده این دوره مسابقات باشد. اما جنگ جهانی دوم شروع شده بود.مرام نازی ها گردهماییهای بینالمللی ولو ورزشی را نمیپذیرفت،چرا که تنها یک راه پیش رو بود،باید آلمان قهرمان میشد. در آن اوضاع جنگ جمع و جور کردن تیم مورد نظر آنها و نیز واقعی جلوه دادن قهرمانی شان پیش روی جهانیان دشوار مینمود، بنابراین هیتلر از خیرش گذشت.
1946 نیز ویرانیهای ناشی از جنگ جهانی دوم دل و دماغ مردم را گرفته بود. ملتهای دنیا توان برگزاری این مسابقات را نداشتند. جام در این دوران در خاک ایتالیا بود. معاون رئیس فیفا "اوتورینو باراسی " آن را در یک جعبه کفش در زیر تختخوابش مخفی کرده بود.
بعد از جنگ در جام 1950 تیمهای هند،اسکاتلند و ترکیه به مسابقات نیامدند.شمارتیمهای شرکت کننده در جام به 13 تیم تقلیل یافت. در یک اشتباه تعجب برانگیز تایپی در اخبارنتیجه بازی انگلیس و آمریکا به جای 0-1 ،0-10 اعلام شد! ایتالیا قهرمان دور قبل علی رغم اینکه برخی بازیکنان تیمش را در یک سانحه هوایی از دست داده بود،خودش را به جام رساند. اروگوئه 2 بر 1 برزیل را شکست داد و بار دیگر قهرمان شد.
1954 سوئیس میزبان مسابقات بود و برای اولین بار بازیهای جام از تلویزیون پخش شدند. در این دوره آلمان ها روی شانس بودند. در بازی با مجارستان (فینال) ابتدا دو گل عقب افتادند ولی بعد سه گل به ثمر رساندند. این بازی را معجزه برلین نامیدند. این خصلت کماکان جزو تکنیکهای آلمانی ها به ارث مانده است. آلمان ها همیشه ابتدا بازنده ودر نهایت خطرناک میشوند.
1962 نحسی دوباره دامن جام را گرفت. علی رغم اینکه شیلی میزبان بود زلزله 9 و نیم ریشتری در این کشور ویرانیهای زیادی به بارآورده بود، اما شیلی همچنان میزبان ماند. شیلی ها از همه چیز عصبانی بودند واین عصبانیت شان را به بازی با ایتالیا منتقل کردند.این بازی در تاریخ فوتبال به نبرد سانتیاگو معروف است که سرانجام شیلی دو بر صفر ایتالیا را برد. بازی فینال بین برزیل و چکسلواکی بود که برزیل سه بر یک چکسلواکی را شکست داد و. . .
پاسکاری جام بین قدرتمندان اروپا
و پابرهنگان آمریکای جنوبی
کشورمان ایران در 1978آرژانتین،1998 فرانسه ،2006 آلمان حضور داشته و امسال در جام 2014 شرکت دارد که امسال بیستمین دوره جام در برزیل برگزار میشود.
حمید رضا عقیلی کارشناس ارشد تربیت بدنی با ورق زدن تاریخچه جام جهانی برایمان توضیح میدهد:«در آن سال ها اکثر تیمهای شرکت کننده از اروپا و آمریکای جنوبی بودندو تیمهای کمی از قارههای آمریکای شمالی ،آسیا ، آفریقا و اقیانوسیه حضور داشتند. اکثر آنها نیز به راحتی از تیمهای اروپایی و آمریکای جنوبی شکست میخوردند. در واقع تا سال 1986 تنها آمریکا بود که جزو قاره اروپا و آمریکای جنوبی نبود اما توانسته بود از دور نخست رقابت ها صعود کند و در رقابتهای 1930 به دور نیمهنهایی رسیده بود. همچنین تیمهای ملی کوبا در سال 1938، کره شمالی در سال 1966 و مکزیک در سال 1970 بود که توانسته بودند به مرحله یک چهارم نهایی برسند.»
باید کلان فکر کنیم
اما سوالی که دهان به دهان فوتبالی ها میچرخد،این است که چطور میتوان زیرساخت ها و پتانسیلهای فوتبالی کشورمان را تقویت کنیم.
باشگاهها باید بر اساس یک برنامه مشخص خصوصی شوند و بخش خصوصی رهبری و مدیریت فوتبال را در اختیار بگیرد. فدراسیون هم در این راستا مطمئنا تغییراتی خواهد داشت. در دنیا ثابت شده که بخش خصوصی مجرای صحیح، سالم و پیش رونده در ورزش است.
بیژن ذوالفقار نسب مربی تیم ملی در جام 98 فرانسه معتقد است باشگاههایی که نام خصوصی را به دوش میکشند واقعا خصوصی نیستند. برخی آدمهای وابسته به جریانهای خاصی هستند که با استفاده از تسهیلات و کمک دولتی به نام خصوصی کار میکنند. بخش خصوصی واجد شرایط، در دنیا امتحان خود را پس داده و اگر بر اساس برنامه و سالم وارد عرصه شود، فوتبال جاذبهها و توانمندیهای اقتصادی لازم را دارد که به خودکفایی برسد.
وی ادامه میدهد:« فوتبال باید به آنها که تخصص لازم را در مدیریت دارند واگذار شود.دلیل نمیشود فردی که در سایر رشتههای ورزشی هم دستی بر آتش داشته حالا بتواند مدیر موفقی در عرصه فوتبال نیز باشد. مدیر موفق درعرصه فوتبال کسی است که دانشش را دارد. دلسوز است و چون دل میسوزاند وقت میگذارد .سعی میکند مشاوران خوبی بگیرد و با برنامه و علم روز به پیش برود. مطمئنا در پنج تا 10 سال اول، دولت باید با یک تفکر فرهنگی، ورزشی، اقتصادی، حامی بخش خصوصی باشد. دولت نمیتواند به یکباره همه چیز را واگذار کند، بلکه باید مانند همه جای دنیا روی کارها نظارت کند و به بخش خصوصی یاری برساند. این همان کاری است که در ترکیه شکل گرفت و اکنون در کشورهای صاحب فوتبال مانند اسپانیا، فرانسه، انگلیس و ایتالیا شاهدیم که دولت چقدر مالیات از فوتبال میگیرد و کمک هم نمیکند. در کل باید گفت که پیشرفت فوتبال در منفک شدن از سیاستهای دولتی است.در فوتبال کشورمان سیستم به شدت نتیجهگر است و مدیریت نتیجه طلب بر آن حاکم است. در ایران مدیری موفق است که بازیکن خوب بگیرد و نتیجه خوبی کسب کند، در حالی که حقیقت چیز دیگری است. در دنیای امروز، برنامه و زیر ساختهای یک باشگاه، آن را به جایگاه مناسب میرساند.»
وی با گلایه از عملکرد باشگاه ها در تربیت بازیکن میگوید:« تربیت مربی و بازیکن وظیفه باشگاهها است. باشگاهها کارخانه تولید بازیکن هستند و باید در آکادمیهایشان بر اساس برنامه علمی بازیکن و مربی پرورش دهند. همچنین در سطح کلان باید برای تربیت مدیران ورزشی قدم برداریم. بخش خصوصی چون به دنبال کسب سود است، نمیخواهد که هر سال بازیکن جدید بخرد و همه هزینههایش صرف خرید بازیکن شود. بنابراین چند سال سرمایهگذاری میکند و با پرورش استعدادها در یک پروسه پنج تا 10 ساله، سرمایه اولیهاش را باز میگرداند.»
وی در مورد نقش آکادمی ها در کشف استعدادها و تربیت نیرو نیز همین نظر را داشته و میگوید:«چنانچه ساختار آکادمیها درست پایهریزی شود، امکانات مناسب و درست دریافت کنند و نظارت خوبی صورت پذیرد مطمئنا میتوانند در فوتبال ما اثر گذار باشند.»
خصوصی سازی باشگاهی ضرورتی
در رشد فوتبال
ناصر ابراهیمی که در کارنامه فوتبالی خود حداقل 12 سال هدایت تیم ملی را بر عهده داشته و مدتی نیز مربی تیم پرسپولیس بوده است،در گفت و گو با گزارشگر کیهان میگوید:«وقتی صحبت از دولتی بودن باشگاههای فوتبالمان به میان میآید،تنها صحبت هایمان معطوف به دوباشگاه پرسپولیس و استقلال نیست. متاسفانه قریب به اتفاق باشگاه ها و تیم هایمان دولتی هستند. من مصرانه معتقدم تا زمانی که باشگاه ها صد در صد وابسته به دولتند فوتبال ما رشد مورد انتظار را نخواهد داشت.شما ببینید از سال 80 تا 93 فدراسیون فوتبال ما دست کم 15 مدیر عامل تعویض کرده است. اگر این چالش بزرگ نیست،پس چه میتواند باشد؟»
وی در مورد فراهم آوردن زمینه استعدادیابی صحیح و اصولی هم در دل باشگاهها میگوید:« زمانی که باشگاه ها خصوصی اداره شوند،مطمئنا برای استعداد یابی و جذب بهترین ها هم بیشتر دل میسوزانند.»
وی فوتبال را به سه دسته آماتور،نیمه آماتور و حرفهای تقسیم بندی کرده و توضیح میدهد:« در همه تیم ها و باشگاههای دنیا جذب بازیکن خارجی معمول و مرسوم است. اما اولا این بدان معنا نیست که ازپشتیبانی استعدادهای داخلی شان غافل بمانند. در ثانی اگر بازیکن خارجی میآورند این طور نیست که ضعیف ها را بخرند و وارد تیم کنند،آن وقت بازیکن خارجی روی نیمکت ذخیره ها بنشیند! پولشان را الکی دور نمیریزند. لااقل بازیکن خارجیای را وارد تیم میکنند که تجربه و تکنیک بالایی دارد تا با مابقی اعضای تیم تبادل دانش و تکنیک خوبی داشته باشد. من بیست و پنج سال پیش در پکن گفتم اگر بخواهیم به اعمال چنین روشهای پوسیدهای در بدنه فوتبالمان ادامه دهیم،متاسفانه رشدی نخواهیم داشت.»وی در مورد شیوههای اشتباه فعلی در مسیر استعدادیابی ادامه میدهد:«اسم استعداد یابی را گذاشته اند،آکادمی! این طور که استعدادیابی نیست. استعداد یابی این است که من خودم بشخصه رفتم بازی آندرانیک تیموریان را از نزدیک دیدم. آوردمش تیم عقاب،صاحب تجربه که شد رفت استقلال. باید در زمینهای اقصی نقاط کشور چرخ زد و وقت گذاشت، از نزدیک بازی جوانان را دید ؛اگر واقعا صاحب استعدادند،جذبشان کرد.»
وی در مورد خصوصی سازی باشگاههای فوتبال کشور با در نظر گرفتن تجربیات مشابه در سایر کشورها میگوید:«ترکیه هم در قبال باشگاه هایش همین شیوه خصوصی سازی را در پیش گرفت. دولت به باشگاههای زیر مجموعه اش در ابتدا تسهیلات و وام داد و ازآنها خواست کم کم از وابستگی به دولت کنار بکشند. الان از لحاظ سطح باشگاهی جز ده کشور اول دنیاست.»