kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۴۱۹۲
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۳
سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر-5

قیصر! کجایی که غیرتت را بردند!!



 
 سعید مستغاثی
در یکی از صحنه‌های فیلم «مرد بدون سایه»، شخصیت اصلی فیلم که برای یک کار بازرگانی از طرف شرکت متبوعش در اسپانیا به سر می‌برد و از طرفی هم مورد سوء ظن همسرش قرار گرفته، در کنار دریا با یک زن اسپانیایی مواجه   می‌شود که اظهار می‌دارد عشقش به او خیانت کرده و به دنبال زن دیگری رفته است. در اینجا همان شخصیت اصلی فیلم او را نصیحت می‌کند که «به خواسته عشقت احترام بگذار! و به خودت ایمان داشته باش»!!
به نظر می‌آید این دو جمله می‌توانداساس محتوایی بسیاری از آثار جشنواره فیلم فجر امسال باشد، یعنی اغلب فیلم‌های جشنواره امسال علیرغم سردرگمی و پراکنده‌گویی در دو نقطه مشترک هستند:
یکی از این نقاط این است که اغلب این آثار به مفهوم واقعی کلمه و از لحاظ استانداردهای سینمایی اساسا «فیلم» نیستند و دوم اینکه به روابط غیراخلاقی و نامشروع در خانواده‌ها بها می‌دهند. در واقع می‌توان گفت که این دسته از فیلمسازان به طور حیرت آوری همان‌قدر که از مفهوم فیلم و سینما دور شده‌اند، ولع عجیبی در پرداختن روابط به اصطلاح غیرافلاطونی میان زنان و مردان داستان‌های خود دارند و کنش‌گران این نوع روابط را درمثبت‌ترین جایگاه فیلم‌هایشان قرار می‌دهند:
مثلا در فیلم «درخونگاه» ، همه اعضای یک خانواده به نحوی بر سر پسر بازگشته از ژاپن خود کلاه گذاشته اند، از پدر و مادر و خواهر و شوهر خواهر و... و در میانه این گردابی که آن خانواده بی‌مسئولیت برای پسر تدارک دیده‌اند، تنها نجات غریق یک «هرجایی» و فاحشه لوطی است!! در فیلم «روزهای نارنجی»، روابط نامعلومی در گذشته میان کاراکتر اصلی فیلم با مردی برقرار بوده که در چیدن پرتقال‌های باغات شمال رقیب او محسوب می‌شود. این موضوع در برخی دیالوگ‌ها رو می‌شود، از جمله سقط یک بچه و سؤال رقیب زن از اینکه چرا بعد از آن با یک بچه تهرون ازدواج کرده!!
در فیلم «آشفتگی» که ادعای فیلم نوآر دارد و یکی از عناصر فیلم نوآر هم «زن اغواگر» به شمار می‌رود، شخصیت اصلی، هم عشق برادر مقتولش را غر زده و هم به همسر یا نامزد خود خیانت کرده، ضمن آنکه همان زن اغواگر هم به شوهر سابق یا امروزی خود خیانت می‌کند، هم به عشق به قتل رسیده‌اش و هم به عشق جدیدش!!!
در فیلم «جان دار»، پدر خانواده، ناغافل هوویی بر سر زن اولش آورده (به صورت قانونی یا غیر قانونی؟!) و حالا بر سر وجه المصالحه قرار دادن دخترش در یک گروکشی ناموسی، با همسر اولش درگیر است!!! در فیلم «معکوس»، بالاخره معلوم نمی‌شود که کاراکتر اصلی فیلم، فرزند کیست؟ پسر فردی که ظاهرا پدرش بوده یا فرزند مردی که بزرگش کرده و عشق اول مادرش؟! در فیلم «مسخره باز» هم کاراکتر اصلی، یک بچه سرراهی است که مادرش در یک بحران روحی، رهایش کرده و حالا در رویای بازیگری در یک سلمانی کار می‌کند.
در فیلم «ناگهان درخت»، کاراکتر اصلی به زندان می‌رود و معلوم نمی‌شود زنش یا نامزدش یا عشقش (که ماهیت آن هم روشن نیست!) در مدت زندان وی، کجا به سر برده که حتی به مادرش نیز سر نزده، تا آنجا که در بخشی از فیلم به زبان می‌آید و به همان زن یا نامزد و یا دوست دخترش می‌گوید «چرا برای من باید همیشه مشخص باشد که کجا هستم ولی تو جواب نمی‌دهی که در این مدت کجا بوده‌ای»؟!!
در فیلم «ایده اصلی» هم که بازار کلاهبرداری و شارلاتانیسم و کازینو بازی و قمار و عرق خوری داغ است دیگر تنها موضوعی که در این میان محلی از اعراب ندارد، روابط اخلاقی و مشروع است و اصلا معلوم نیست کی با کیست! آن هم در یکی از پروژه‌های ساخت و ساز این مملکت!!! مثل «پالتو شتری» که افراد، زن‌ها را از روی دست هم می‌زنند و یا در «حمال طلا» که حتی زن نیکوکار و رئیس‌بنیاد خیریه هم برای مرد داستان، مرتب عشوه‌های شتری می‌آید!! یا در فیلم «قصر شیرین» که مثل سایر بخش‌های فیلم کل روابط مرد فیلم با زنش نامفهوم و زیر علامت سؤال است تا جایی که برای یکی از همین بخش‌های نامفهوم سیلی محکمی نثار صاحب کار زنش می‌کند و با زنی دیگر که گویا مدتی است به عقد خود درآورده، می‌رود! (معلوم نیست اگر این اجبار عقد و ازدواج جزو مقررات ممیزی اداره نظارت و ارزشیابی نبود، چه به روز این سینما و شبه فیلم هایش می‌آمد!!)
در فیلم «بنفشه آفریقایی» نیز زنی با دو شوهر سابق و امروزش زندگی می‌کند و غیرت و تعصب شوهر امروزش را به سخره می‌گیرد. غیرت و تعصبی که در فیلم‌های دیگر نیز هربار به گونه‌ای به مضحکه گرفته می‌شود.
گویا پس از نزدیک به نیم قرن از فیلمی مانند «قیصر» که اساسش بر غیرت و تعصب قرار داشت که در داستانش دختری به دلیل هتک حرمت، خودکشی می‌کرد، برادر بزرگ برای مقابله جوانمردانه با این آبرو ریزی و حیثیت برباد رفته، به قتل می‌رسید و برادر کوچکتر به انتقام خون برادر و خواهرش برمی‌خاست، دیگر چنین واژه‌هایی که از عمق فرهنگ ایرانی-اسلامی می‌آید، در این سینما معنایی ندارد. همچنان‌که سال گذشته در فیلمی به اسم «لاتاری» توسط داوران شبه روشنفکر و آوانگارد و البته مدیران جشنواره خشونت طلبی معنا گردید!! شاید از نظر آن داوران و مدیران، مردان فیلم‌های ما باید کاملا اخته شده باشند و معنای خیانت هم به «احترام به خواسته همسر» تغییر یابد!!

روز ششم

حمال طلا
فیلمی که ظاهرا قرار است به فجایع اجتماعی و انسانی بالا و پایین رفتن قیمت‌های ارز و طلا در طول سال گذشته بپردازد اما نمی‌داند چه بگوید و چگونه بگوید! شاید همین ندانستن و نتوانستن یکی از مشکلات اغلب فیلمسازان ما باشد که نسبت به موضوعات فیلم هایشان، اساسا بی‌اطلاع بوده و تنها چیزهایی از طریق برخی کانال‌ها و شبکه‌ها و اطرافیان شنیده‌اند و بس! از همین روی یا نمی‌توانند حتی شمه‌ای از آن را بیان کنند یا به سوی توهمات و خیالات خود کشیده می‌شوند و یا اصلا ‌اشتباهی گرفته شده‌اند! از همین روی اولین لطمه را تولیدشان و هزینه‌های بی‌زبان و سپس تماشاگر بی‌نوا می‌خورد!!
در فیلم «حمال طلا» نیز نیمی از فیلم در کثافت و فضولات انسانی غوطه می‌خورد تا مثلا قهرمان فیلم بتواند از درون این گنداب، طلایی استخراج کند و پولی به جیب بزند! نگاه کنید که کاشفان قاره نو و جویندگان طلا برای بدست آوردن این فلز گرانقیمت به میان کوه و دشت‌های سرسبز و رودخانه‌های پرآب می‌رفتند اما قهرمان فیلم ما باید به میانه فاضلاب برود!! حالا اگر در همین میانه هم چیزی پیدا می‌کرد، حرفی نبود اما ناگهان فیلمساز، نیمه اول فیلمش را دور ریخته و به تماشاگرش می‌گوید تا اینجای فیلم، سرکار تشریف داشتید. از اینجا قهرمانش آن استخر فضولات را رها کرده و به دنبال بالاکشیدن قیمت طلا و ارز، به خرید و فروش سکه (که چه عرض کنم حتی فیلمساز این فقره را هم نمی‌شناسد) روی می‌آورد و در همین مسیر به سرنوشت مهیبی دچار می‌شود!
فیلم با کشدار کردن صحنه‌ها و اضافه کردن راش‌های اوتی، به زور به 75 دقیقه می‌رسد و واقعا در حیرتم از این هیئت انتخاب و از آن جشنواره و آن سازمان سینمایی و...
تیغ و ترمه
به نظرم قبل از بررسی فیلم «تیغ و ترمه»، بایستی یک گروه از جامعه‌شناسان جلساتی برگزار کنند که چگونه فیلمسازی از آثار ماندگار و به یاد ماندنی مانند «قصه‌های مجید» و «عینک» و «آلبوم تمبر» و «تار و پود» و «خواهران غریب» و حتی سریال «سرنخ» (که در مجموعه‌های معمایی پلیسی، اثری نمونه‌ای بود) به ساخت پدیده‌ای به نام «تیغ و ترمه» روی می‌آورد! شاید چنین بررسی بتواند به کلیت سینما و فیلمسازان ما کمک کند و بتواند روزگار رقت بار این سینما را به گونه‌ای دقیق‌تر تحلیل نماید. چگونه ممکن است فیلمسازی که معماهای پیچیده انسانی را در قالب قصه‌های پلیسی به درون خانواده‌ها می‌برد، اینک در یک ماجرای دم دستی و نخ نما شده «پدر مرده و مادر‌گریزپا و عموی خائن»، یک «هملت» عاجز و ضعیف النفس بیرون بکشد که نهایت عکس‌العملش در برابر خیانت مادر و عمو و شوهر و... سر در چاه مستراح کردن است! (گویی این سینما چه در استخراج طلا و چه در انتقام هملتی، انس بسیاری با توالت و چاه فاضلاب پیدا کرده است!)
و حالا در این میانه شوهر هم ابلهانه به گل‌درشت‌ترین صورت خیانت می‌کند و هملت خنگ ماجرای «تیغ و ترمه» به دنبال کشف معماها و سؤالات احمقانه‌ای است که پاسخ آنها حتی برای تماشاگر غیرحرفه‌ای سینما هم از اواسط فیلم روشن است!