kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۲۷۳
تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۹:۱۴

ند‌به خوانیم تو را هرسحرآدینه


تو بی غروبی!

تو آرامی، تو آشوبی، تو خوبی
تو می‌آیی که زشتی را بروبی

تو چون ماهی ولی کاهش نداری
تو خورشیدی و لیکن بی غروبی

قیصر امین پور

-------------------------------------
ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه

ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه
تو کدام آینه ای ؟ صل علی آیینه
 
تو کدام آینه ای ، ای شرف الشمس غریب
که زد از دوری دیدار تو چشمم پینه
 
از همه آینه ها زلف رها کرده تری
می زنند آینه ها سنگ تو را بر سینه
 
لوح محفوظ خدا! آینگی کن یک صبح
که جهان پر شده از آتش و کفر و کینه
 
در همه آینه ها نام تو را کاشته ایم
ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه

علیرضا قزوه
-------------------------------------

ای مهربان ترین

سر رفته است حوصله ات از سراب‌ها
تو خالی اند طبل تمام حباب‌ها

گاهی به مهر و گاه به مه سجده می کنیم
سر در گم اند پشت سر ما شهاب‍‌ها

همسایه‌ی عبور تو از ذهن مردمیم
هم سفره ایم با همه خانه خراب‌ها

آئینه ای شکسته نظرباز گشته است
عکس تو را فشرده به آغوش قاب‌ها

از اختیار شِکوه ندارم، ز جبر هم!
وقتی که نام توست همه انتخاب‌ها

وقتی که چشم هات معمای عاشقی ست
لب بسته اند پیش تو حاضر جواب‌ها

در پیش مهربانی‌ات ای مهربان ترین
کم آورند اهل حساب و کتاب‌ها

احمد بابایی
-------------------------------------
بی تو تمام زندگی ام
 در عدم گذشت

 ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

مانند مرده ای متحرک شدم، بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت

می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت

دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت

بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

سید حمیدرضا برقعی
-------------------------------------
تو حاضری
بی آن که غیبت کرده باشی!

گاهی اگربا ماه صحبت کرده باشی
 از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی

گاهی اگر در چاه ،مانند پدر،آه
 اندوه مادر راحکایت کرده باشی     

گاهی اگر زیردرختان مدینه
 بعد از زیارت استراحت کرده باشی

گاهی اگر بعد از وضومکثی کنی تا
 آیینه ای راغرق حیرت کرده باشی

حتی اگر بی آن که مشتاقان بدانند
 گاهی نمازی را امامت کرده باشی

یا در میان کوچه های سرد و تاریک
نان وپنیر وعشق،قسمت کرده باشی

پس مردمک های نگاه ما عقیم اند
تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی!

 نغمه مستشار نظامی
 -------------------------------------
 
 بگو...!
 
 به دنبال تو می گردم نمی یابم نشانت را
بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را

تمام جاده را رفتم غباری از سواری نیست
بیابان تا بیابان جسته ام رد نشانت را

نگاهم مثل طفلان زیر باران خیره شد بر ابر
ببیند تا مگر در آسمان رنگین کمانت را

کهن شد انتظار اما به شوقی تازه, بال افشان
تمام جسم و جان لب شد که بوسد آستانت را

کرامت گر کنی این قطره ناچیز را شاید
که چون ابری بگردم کوچه های آسمانت را

الا ای آخرین طوفان! بپیچ از شرق آدینه
که دریا بوسه بنشاند لب آتش نشانت را

حسین اسرافیلی

-------------------------------------
رباعی های چشم انتظار

1 )
دلی سبز و تناور داشت گلدان
نگاهی خیره بر در داشت گلدان
دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد
نباریدی، ترک برداشت گ ل د ا ن
 2)
دلم می خواست باران بیشتر بود
حضور تو، حضوری مستمر بود
میان جمله ی «آن مرد آمد»
برای تو ضمیری مستتر بود
3)
دلم هر چند بی نام و نشان است
دچار گریه های بی امان است
دلم دلتنگ باران است امشب
سرش بر شانه های جمکران است
4)
دوباره دیر شد، باران نبارید
دلم تبخیر شد، باران نبارید
به چشم آسمان ها خیره ماندم
نگاهم پیر شد، باران نبارید
5)
شب مهتاب، اقیانوس، باران
به شوق جلوه ای مأنوس، باران
بگو کی آفتابی می شوی، کی
نگاهم می شود فانوس باران؟
6)
دوباره نم نم دلچسب باران
رواج عاشقی بر حسب باران
همین آدینه، با صدها سبد گل
بهاری می رسد بر اسب باران
7)
بیا تا چشم ما روشن بماند
جهان سرشار از لادن بماند
نمی خواهم دلی در حسرت تو
به قدر یک سر سوزن بماند
8)
شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما وکجا برگشتن تو؟
ولی نه،مانده از چشم انتظاری
فقط یک ندبه تا برگشتن تو
9)
دل ما شد کویر تفته؟ برگرد
 خدا را! ای بهار رفته برگرد
تمام جمعه ها را صبر کردیم
اقلا جمعه ی این هفته برگرد
10)
تو که درد آشنای اهل دردی
تو که دست کسی را رد نکردی
بگو حالا که دلهامان شکسته ست
دلت می آید آیا بر نگردی؟

سید حبیب نظاری

-------------------------------------
همه از تو خوش بُوَد
 ای صنم
 
 چه شود به چهره ی زرد من، نظری ز بهر خدا کنی
که اگر کنی همه درد من، به یکی اشاره دوا کنی

تو شهی و کشور جان ترا، تو مهی و جان جهان ترا
ز ره کرم چه زیان ترا، که نظر به حال گدا کنی

ز تو گر تفقد و گر ستم، بُوَد آن عنایت و این کرم
همه از تو خوش بُوَد ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی

همه جا کشی می لاله گون، ز ایاغ مدعیان دون
شکنی پیاله ی ما، که خون، به دل شکسته ی ما کنی

تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم ومن غمین
همه ی غمم بُوَد از همین، که خدا نکرده خطا کنی

تو که”هاتف” از برش این زمان، روی از ملامت بی کران
قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی؟

هاتف اصفهانی