راههای نفوذ شیطان در فرد و جامعه-بخش دوم و پایانی
محمدقدیر دانش
در بخش نخست از نوشتار حاضر ضمن تشریح چیستی ماهیت شیطان و وسوسه و تفاوت وسوسه با خواستهها و هواهای نفسانی به یکی از راههای نفوذ شیطان در جامعه یعنی ایجاد تردید در باورهای دینی اشاره شد. در بخش حاضر راههای دیگر نفوذ شیطان را بررسی میکنیم.
***
۲- ایجاد نا امیدی در مؤمنان
ناامیدی از رحمت خدا، بزرگترین گناه است و راه هر گونه بازگشت از بدیها و قدم برداشتن به سوی کمال را میبندد. ناامیدی از رسیدن به هدف، بحران میآفریند و سرآغاز هر شکستی است. در صورت شکست درونی و امید نداشتن به پیروزی، داشتن هر گونه اسلحه و امکانات مادی هیچ ارزشی نخواهد داشت. شیطان همان گونه که تلاش میکند رشته امید انسان به خدا را قطع کند و او را بیپناه و سرگردان کند، در تصمیمات و مبارزات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز که به نفع جامعه اسلامی است، در دلهای مؤمنان ایجاد ناامیدی میکند. در جریان مبارزه حق و باطل، با کوچکنمایی طرفداران حق و بزرگنمایی دشمنان آنها، پیروزی مؤمنان را دشوار و غیرممکن جلوه میدهد. حادثه ذیل، نمونه قرآنی و تاریخی در مورد این فعالیت شیطان است:
در جنگ بدر، کفار قبل از مسلمانان به چاه آب رسیدند و آب در محاصره مشرکان بود. به ناچار مسلمانان در جای خشک و ریگزار پیاده شدند. بعد از مدتی که برای رفع تشنگی و طهارت، نیاز شدید به آب پیدا کردند، شیطان در در دلهایشان وسوسه کرد: «آیا گمان کردید که شما اولیای خدا هستید و در میان شما، پیامبر و فرستاده اوست؛ حال آنکه مشرکان آب را در اختیار دارند و شما بدون طهارت و در حال جنابت نماز میخوانید و پاهایتان در ریگها فرو میرود؟!». پس از آن، باران شدیدی بارید؛ همه سیراب شدند و غسل کردند و محل اقامتشان که ریگزار بود ،سفت و محکم شد و محدوده مشرکان، گلآلود و لغزنده.[17] این آیه ناظر بر این مسئله است:
«به یاد آورید هنگامی را که خواب سبکی که مایه آرامش از جانب خدا بود، شما را فراگرفت و آبی از آسمان برایتان فرستاد تا شما را پاک کند و پلیدی شیطان را از شما دور سازد، و دلهایتان را محکم و گامهایتان را با آن استوار دارد».[18]
رِجز، معنای پلیدی و نجاست را در خود دارد. در اینجا به معنای وسوسههای پلید شیطانی است که به قلب راه مییابد.[19] آشکار است که شیطان، دغدغه نماز در حال جنابت یا تشنگی مسلمانان را نداشت؛ او از این راه میخواست در دلهای مردان حق، ناامیدی، سرخوردگی و ناتوانی در برابر دشمن را ایجاد کند.[20]
تلاش منافقان برای بزرگنمایی دشمنان در آستانه حرکت لشکر اسلام به سوی تبوک، نمونه دیگری از فعالیت شیطانهای انسی برای ایجاد ناامیدی در میان مؤمنان است.[21]
3. ایجاد اختلاف میان مؤمنان
بدون تردید همان گونه که همبستگی جامعه مؤمنان، آثار مثبت چشمگیری دارد و زمینهساز پیشرفت جامعه و عامل رشد خوبیها و کمالات انسانی است، تفرقه و عدم انسجام میان آنان نیز پیامدهای منفی فراوانی دارد و مانع هر گونه پیشرفت و ترقی میشود؛ بنابراین اتحاد مسلمانان، مورد رضایت پروردگار است و خداوند دستور داده است که مؤمنان «همبستگی» خود را در مسیر حق حفظ کنند؛ همچنین برنامههای دینی را تا آنجا که امکان داشته است، به گونهای تنظیم کرده که زمینهساز اتحاد بیشتر مؤمنان باشد. حداقل یکی از حکمتهای نماز جمعه، جماعت، اعیاد و صله ارحام که از دستورهای مؤکد اسلام است، ایجاد زمینه انسجام میان مؤمنان است. در مقابل، شیطان که به اهمیت این مسئله آگاه است، پیکار بیامانی را برای از هم گسیختگی جامعه مؤمنان و ایجاد شکاف در صف آنان به کار بسته است:
«شیطان میخواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا باز دارد». [22]
در این آیه بهصراحت بیان شده که شیطان در صدد ایجاد دشمنی و کینهتوزی میان اهل ایمان است و شراب و قمار، از جمله ابزارهای او برای رسیدن به این هدف است. البته شراب و قمار برخی از ابزار آنها هستند، نه تمام آنها.[23]
در آیه دیگر، خداوند میفرماید:
«به بندگانم بگو! سخنی گویند که بهتر باشد؛ چرا که شیطان (به وسیله سخنان ناموزون)، میان آنها فتنه و فساد میکند. شیطان همیشه دشمن آشکار انسان بوده است». [24]
در اینجا مراد از نزغ این است که شیطان همواره در میان انسانها به منظور فتنهانگیزی و فساد در کارهای آنان دخالت میکند. سخنان ناشایسته و مشاجرات نیز بستر مناسبی را برای این هدف او فراهم میکند؛ همانگونه که به کار بردن کلمات نیکو و رفتار شایسته، مانع نفوذ شیطان و عامل از بین بردن اختلاف و دشمنی میشود. با توجه به این مطلب، خداوند در این آیه به مؤمنان دستور داده که با یکدیگر نیکو و مؤدبانه سخن گویند.[25]
بنابراین میتوان گفت یکی از عوامل اساسی اختلاف و جداییها در جوامع اسلامی و اتحاد در میان اهل باطل، نفوذ و فعالیت شیطان است؛ زیرا آنچه به نفع شیطان است و با اهداف او سازگاری دارد، این است ک با ایجاد تفرقه، جوامع اسلامی را تضعیف کند و جوامع غیرمسلمان را که همسو با سیاستهای او و زیر ولایت او هستند، با ایجاد انسجام بیشتر در میانشان تقویت کند.
ایجاد اختلاف در خانواده و جامعه
تفرقه و جدایی را در یک دستهبندی، در دو سطح میتوان مطرح کرد: سطح خرد و کلان؛ یعنی در سطح خانواده و جامعه. اتحاد و اختلاف در هر دو سطح اهمیت زیاد دارد و هر دو، مورد توجه و هدف شیطان است. بیشتر آیات و روایات در این زمینه مطلق است و ظاهراً به اختلاف میان افراد جامعه توجه دارد که برخی از آنها ذکر شد. برخی از آیات و روایات به تلاش شیطان در ایجاد اختلاف و جدایی در میان خانوادهاشاره دارد. یوسف(ع) پس از آنکه از نقشه برادران نجات یافت و در نهایت، عزیز مصر شد و همه برادران در مقابلش خضوع کردند، به پدرش گفت:
«این، تعبیر خواب من است... بعد از آنکه شیطان میان من و برادرانم ایجاد فتنه کرد».[26]
در این آیهاشاره شده است که شیطان با وسوسهها و دسیسههای خود، میان یوسف و برادرانش فساد انگیزی کرد و در ضمن، دلالت بر این نکته دارد که ایجاد فساد میان خویشاوندان و واداشتن آدمیان به قطع رحم، کاری شیطانی است.[27]
روشهای شیطان برای ایجاد اختلاف
گناهان متعددی وجود دارد که اثر مهم آنها سلب امنیت اجتماعی، نابودی اعتماد میان افراد جامعه و دوری دلها از همدیگر است؛ همانند: غیبت، حسد، بدگمانی، سخن چینی و.... خداوند از این گناهان به شدت نهی کرده است و شیطان برای ایجاد بیاعتمادی و تفرقه در میان مؤمنان، پیگیرانه تلاش میکند. به عنوان نمونه، برخی از این گناهان که ابزار شیطان برای تفرقه است، بیان میشود.
حسد
ضربه زدن به حیثیت افراد، پیوند و همبستگی اجتماعی را تهدید میکند. مهمترین عواملی که موجب میشوند انسان شخصیت دیگران را در جامعه تحقیر کند و آبرویشان را بریزد، خودخواهی و حسد است. این دو، ارتباط نزدیک به هم دارند و شاید بتوان گفت که اولی، زمینه پیدایش دومی میشود.[28] حسد و رشک بردن به دیگران، گر چه ریشه روانی دارد و ناشی از خودخواهی انسان است، در عین حال، زمینه مناسبی برای وسوسههای شیطان است. شیطان که از این نقطه ضعف انسانها به خوبی آگاه است، با پاشیدن تخم نفاق و کینه میانشان، از آن بهره میجوید. از امام صادق(ع) نقل شده است:
«یقول ابلیس لجنوده: القوا بینهم الحسد و البغی فانهما یعدلان عندالله الشرک؛[29] ابلیس به لشکر خود فرمان میدهد: در میان آنان حسد و سرکشی را ایجاد کنید که این دو نزد خدا با شرک هم ترازند».
قرآن کریم نمونهای از این دام را در مورد برادران یوسف(ع) چنین گزارش میدهد: شیطان شعله حسادت را در سینههای آنها برافروخت تا بدانجا که حاضر شدند به برادرکشی دست زنند یا او را در زمینی دور دست بیفکنند،[30] ولی یعقوب(ع) از قبل، توطئه شیطان را شناخت و هشدار داد و گفت: (إِنّ الشّیْطانَ لِْلإِنْسانِ عَدُوّ مُبینٌ)؛[31] «شیطان برای آدمی، دشمنی آشکار است».
بدگمانی
بدگمانی، آثار اجتماعی زیانآور زیادی دارد. بدگمانی، نظام اجتماعی، گروهی و خانوادگی را مختل میکند و موجب از بین رفتن امنیت و همکاری اجتماعی میشود. اختلافها، خیانتها و نزاعها در پی آن گسترش مییابد، فضیلتها جای خود را به رذیلت میدهند و زمینه هر گونه رشد و تربیت نابود میشود.[32]
شیطان تلاش میکند از ابزار بدگمانی، بهره کافی را ببرد و آن را میان مؤمنان گسترش و عمق بیشتر بدهد. در واقعه حدیبیه، افرادی به پیامبر(ص) و مؤمنان بدگمان شدند. قرآن کریم در ضمن بیان اصل ماجرا، به نقش شیطان در ایجاد بدگمانی و زیبا جلوه دادن آناشاره میکند:
(وَ زُیِّنَ ذلِکَ فی قُلُوبِکُمْ)؛[33] «این بدگمانی و پنداراشتباه (درباره پیامبر و مؤمنان) در دلهای آنان تزیین شده بود».
امام سجاد(ع) از این ترفند شیطان به خدا پناه میبرد و میگوید: «اللهم اجعل ما یلقی الشیطان فی روعی من التمنی و التظنی و الحسد ذکرا لعظمتک، و تفکرا فی قدرتک، و تدبیرا علی عدوک؛[34] خدایا! آرزوهای دراز و رشک را که شیطان در دلم میافکند، با یاد عظمتت، اندیشیدن در قدرتت و تدبیر در مقابل دشمنت، جایگزین نما».
غیبت
اعضای جامعه از گناه معصوم نیستند و خواسته یا ناخواسته در کردارها و زندگی افراد،اشتباهات و عیبهایی وجود دارد که اگر فاش و برای دیگران بازگو شود، آبرویشان میریزد، از محبتها و عاطفهها کاسته میشود، دلها از یکدیگر دور میگردند و در نتیجه، بیاعتمادی و از هم گسیختگی اجتماعی به وجود میآید. از امام علی(ع) نقل شده است: «لو تکاشفتم ما تدافنتم؛[35] اگر از اسرار هم آگاه شوید، یکدیگر را دفن نمیکنید».
خداوند برای حفظ آبروی مؤمنان و مصالح جامعه اسلامی، از غیبت به شدت نهی کرده و آن را همانند خوردن گوشت برادر مؤمن دانسته است؛ ولی شیطان همواره در تلاش است که مؤمنان را به آن آلوده سازد و بدین صورت، دلهای آنان را از همدیگر دور سازد. از امام صادق(ع) نقل شده است: «... و من اغتاب أخاه المؤمن من غیرتره بها فهو شرک الشیطان؛ کسی که غیبت برادر مؤمنش را میکند، بدون آنکه بینشان دشمنی باشد، پس او شریک شیطان است.[36]
4. جلوگیری از نیکی به دیگران
نیکی و احسان به دیگران، بویژه به مؤمنان و برادران دینی، یکی از ارکان اصلی اخلاق اسلامی در روابط اجتماعی است.
احسان به معنای رفع کمبودها و نیازهای دیگران با انگیزه الهی است، بدون اینکه چشمداشت و انتظاری از افراد داشته باشد. اموری همانند: زکات، صدقه، انفاق، قرض دادن و اطعام فقرا از زیر مجموعههای احسان است.[37] بنابراین، احسان و نیکی به دیگران، نقش مهمی در مسائل و روابط اجتماعی دارد و میتواند بسیاری از مشکلات و ناسازگاریهای جامعه را حل کند. روایت ذیل که در چند موضع از کتاب کافی آمده است، نمایانگر تلاش شیطان برای بازداشتن مؤمنان از احسان به یکدیگر است: «إذاهمّ أحدکم بخیر او صلة فان عن یمینه و شماله شیطانین، فلیبادر لا یکفاه عن ذالک؛[38] هر گاه یکی از شما به کار خوب یا کمک و اعطا به فرد دیگر تصمیم بگیرد، در جانب چپ و راست او دو شیطان قرار دارند. پس باید نیکوکار بر آن کار خوب پیشی بگیرد تا شیاطین وی را از کارش باز ندارند».
5. سرگرم کردن به امور باطل
بدون تردید، سرگرم شدن فرد و جامعه به امور بیاهمیت و باطل و بیتوجهی به امور اساسی مادی و معنوی، آسیبها و خسارتهای جدی و جبرانناپذیری را به دنبال دارد؛ فرد را از رشد و بالندگی در امور مادی و معنوی بازمیدارد و جامعه را در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، دچار عقبماندگی و شکست میکند. این در حالی است که در این عصر، تولید انواع برنامههای سرگرمکننده و غفلتزا، نوعی شغل و هنر به شمار میآید و این گونه سرگرمیها، زندگی بشر را فراگرفته و وقت افراد زیادی را به خود اختصاص داده و موجب شده که نیروها و تواناییهایشان بیهوده صرف شود. با این وضعیت است که برای توجه کردن به رشد ارزشهای معنوی و پرداختن به عبادت پروردگار، که هدف خلقت و کمال انسانیت است، فرصتی باقی نمیماند.
عنوان کلی برای بیشتر سرگرمیها، واژه «لهو» است. شاید این تعریف برای لهو، جامع باشد: «هر چیزی که انسان را از یاد خدا غافل سازد، وقت انسان را تلف کند و نتیجه مفیدی در برنداشته باشد، لهو شمرده میشود».
غنا و موسیقی، از مصادیق آشکار لهو و یکی از ابزارهای مهم شیطان است که امروزه این صداها و نغمههای شیطانی همه جوامع را با تسلط و پیچیدگی بیشتر زیر نفوذ قرار داده و شیطان با استفاده از آن، همواره انسانها را به سوی زشتیها و بدیها تحریک کرده و از خوبیها باز داشته و ارزشها را کم رنگ کرده است. در این آیه، به این ابزار به عنوان یکی از راههای نفوذ شیطان در انساناشاره شده است:
«هر کدام از آنها را که میتوانی، با صدایت تحریک کن و لشکر سواره و پیادهات را بر آنها گسیلدار و در اموال و فرزندانشان شرکت جوی و به آنان وعده بده. و شیطان آنها را جز به فریب و دروغ وعده نمیدهد». [39]
آیه یاد شده، در ضمن اینکه به تأثیرپذیری عمیق روح و روان آدمی در برابر صداها و آوازها و بهرهگیری شیطان از این نقطه ضعف انساناشاره دارد، پیروان شیطان را فاقد کرامت و امتیاز انسانی دانسته و آنان را در جرگه حیوانات قرار داده است؛ زیرا واژه «صوت» به معنای صدا و نغمه بیمعناست و معمولاً آن را برای تحریک حیوانات به کار میبرند. بنابراین، تحریک شیطان با صوت، در واقع به منزله حیوان تلقی کردن این عده از آدمیان است.[40]
از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: «ما رفع أحد صوته بغناء إلا بعث الله شیطانین علی منکبه یضربون بأعقابهما علی صدره حتی یمسک؛[41] هیچ کسی صدای خود را به غنا بلند نمیکند، مگر اینکه خدا، دو شیطان را میفرستد که بر دو شانه او قرار میگیرند و با دم خودشان بر سینه او میزنند (و بدین وسیله، او را تحریک میکنند) تا زمانی که از غنا دست بردارد».
نتیجه
گر چه در گناهان و انحرافات فردی و اجتماعی، نفس انسان و خواستههای او نقش اساسی دارد و نمیتوان همه گناهان را به شیطان نسبت داد، ولی از آیات و روایات بهخوبی روشن میشود که «شیطان» یکی از دو عامل مهم در انحرافات انسانهاست. بنابر آنچه گذشت، میتوان با نگاه قرآنی و دینی گفت که شیطان در مسائل و پدیدههای اجتماعی نیز نقش مهم و برجستهای دارد و میتوان برای شیطان در بسیاری از تردیدها، ناامیدیها، اختلافها، شایعهسازیها، تهمتها و... در جامعه مؤمنان، نقش مؤثر قائل شد. نیز نکته مهمی که برخی آیات و روایات بدان اشاره داشت، این بود که شیطان فقط با اهل ایمان دشمنی دارد و در حال پیکار است. لذا افراد و جوامعی که گوهر ایمان را از دست دادهاند، نه تنها شیطان با آنان دشمنی ندارد، بلکه سرپرستی آنان را به عهده میگیرد و از آنان به عنوان ابزار، بهره میجوید.[42]
ماهنامه: فرهنگ کوثر، شماره 78
پینوشتها
[17]. المیزان، ج9، ص24.
[18]. انفال/11.
[19]. المیزان، ج9، ص24.
[20]. البیان فی مداخل الشیطان، ص96.
[21]. سیرة النبی، عبدالملک بن هشام، ج2، ص525. (دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1355ق.).
[22]. مائده/91.
[23]. المیزان، ج6، ص178؛ تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، ج4، ص570 (بوستان کتاب، قم، چ2، 1381ش.).
[24]اسراء/53
[25]. المیزان، ج13، ص162؛ تفسیر راهنما، ج10، ص144.
[26]. یوسف/100.
[27]. تفسیر راهنما، ج8، ص582.
[28]. اخلاق در قرآن، محمد تقی مصباح یزدی، ج3، ص231
(مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، چ1، 1378ش.).
[29]. میزان الحکمه، محمدی ریشهری، ج2، ص426 (دارالحدیث، قم، 1371ش.).
[30].یوسف/8و9.
[31]یوسف/5
[32]. بدگمانی ریشه فتنهها و اختلافها، سید محمد شجاعی، ص110 به بعد (مهر امیرالمؤمنین، قم، چ1، 1384ش.).
[33]. فتح/12.
[34]. صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
[35] بحارالانوار ج، 74 ص، 385
[36]. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج4، ص299؛ تفسیر راهنما، ج10، ص177.
[37]. اخلاق در قرآن، ج3، ص42 و 301.
[38]. اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج2، ص142 (اسلامیه، تهران، 1388ق.).
[39]. اسراء/64.
[40]. تفسیر راهنما، ج10، ص174.
[41]. مستدرک الوسائل، حسین نوری، ج13، ص214 (مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، بیروت، 1367ق.).
[42]و با استفاده از منابع دیگر، مثل: مصاف بیپایان با شیطان، فتح الله نجارزادگان (محمدی)، بوستان کتاب، چ2، 1381ش.)؛ الشیطان و الانسان، محمد متولی شعراوی؛ نرمافزار، نور 2؛ المعجم، نسخه1/3.