زرویی نیکمرد نیکوسخن
علیرضا چخماقی
در آستانۀ چهلمین روز درگذشت ابوالفضل زرویی نصر آباد، برای تسلای دل سوختۀ خویش، یاد میکنیم از او که قبل از هر چیز، در تار و پود وجودش ، نقش انسانیت و گوهر معرفت، جلوهگری داشت و میدرخشید.
و به راستی اگر انسانیت و معرفت که سرچشمۀ همۀ بزرگیها به شمار میروند، از وجود آدمی منها شوند، دیگر برای او چه میماند جز پوستهای میان تهی، برکشیده بر اندامی که درونش همه باد غرور است و هوای نفس.
و خوشا ابوالفضل زرویی نصرآباد را که انسان بود و معرفت داشت و با وقوف به وجه انسانی خویش و شناخت مردم و زمانه و جغرافیایی که در آن میزیست ، در انجام رسالتی که دو عنصر انسانیت و معرفت بر عهدهاش گذاشته بود، نیک فرجام شد.
زنده یاد زرویی که بعد از انسانیت و معرفت به گوهر وجودی خویش و درک فلسفۀ زندگی و حیات معنوی، در زمینۀ طنز و طنز نویسی سرآمد و صاحب نظر بود، به گواهی نوشتهها و آثارش، صرفا نمینوشت و نمیسرود برای اینکه نوشته و سروده باشد ، بلکه قلم در دست او، وسیلهای بود برای بیان هر آنچه که گفتنش ضروری مینمود و در نهایت حرکتی داشت در مسیر روشنی و کمال گرایی... و در این طی طریق ، که غالبا هم راهی سخت و ناهموار و البته دور و دراز پیش روی دارد، زرویی از ابزار طنز به عنوان جاده صاف کن مسیر دشوار استفاده میکرد تا روندگان، راحتتر و زودتر به مقصد برسند و به لطف قلمی که تلخی را به شیرینی میآمیزد، همراه و همدل شوند با حقیقتی که در پس واقعیات تلخ و شیرین زندگی و دنیای ما وجود دارد.
کشش و جذابیت آثار زنده یاد زرویی، چه در نوشتههای طنز و چه در شعرهایی که از وی به یادگار مانده، چنان است که خواندن چند سطر از نوشتهها و یا ابیات آغازین سروده هایش، مطالعهکنندگان با ذوق را، تا نقطۀ پایان، به دنبال خود میکشاند و حاصل کار برای خوانندگان، حظ معنوی و انبساط روحی است، همراه با نکتههایی که یاد گرفته و بر دانستههای خویش افزودهاند.
با همۀ محاسن و امتیازاتی که برای قلم شیرین و نوشتههای منظوم و منثور زرویی در عرصۀ طنز و طنز پژوهی میتوان بر شمرد، اما جلوۀ بارز و بسیار ارزشمند آثار وی، صداقت و نجابت نهفته در قلم او بود که به نوشته هایش تشخص و تمایز میبخشید و در روزگاری که جمعی از بیهنران، جایگاه و مرتبۀ طنز را، از نظر محتوایی با لودگی و بیان نازل و تهوع آور تمایلات نفسانی و از لحاظ ساختاری نیز با بیمزهگی مطلق، فروکاستهاند، آن صادق جوانمرد، همواره حرمت قلم را، پاس میداشت و در عین حال که با نیش تیز و تند آن، نابکاران را هدف قرار میداد و نا به سامانیهای جامعه و پدید آورندگان آن را نشانه میگرفت؛ اما هیچگاه به تبع آن گوهر انسانی و معرفتی که در ذات او بود ، قلم را به جانب سخافت کلام و آلودگی مضمون نراند و جز به انصاف و در پوشش نجابت ننوشت.
اگر چه از روزگاران پیشین تا کنون و از ادبیات قدیم تا جدید، خوشبختانه نویسندگان طنز فراوان داشته ایم و طنز نویسان خوشنام و توانمندی همچنان داریم ، اما اقتضای تغییر و تحولات عصر حاضر و به ویژه زمانه و مردم و محیطی که در آن زندگی میکنیم ، ایجاب میکند به اثر بخشی و کار گشایی طنز و طنز نویسی بیشتر اهمیت بدهیم و همزمان، به ضرورت ابداع و نو آوری در قلمرو نگارش طنز مکتوب و متعاقب آن طنز نمایشی ، توجه کنیم و طنز را جدی بگیریم، طنزی که یک نوع خوب و مرغوب و درجه یک آن «طنز زروئیانه» میتواند باشد.
طنزی که بروز آن از سر درد باشد و تلخی واقعیات را با نگرشی عمیق و نگارشی شیرین، در محتوایی مناسب و ساختاری استادانه عرضه
کند.
در بارۀ ابوالفضل زرویی، بسیار بیشتر از اینها باید نوشت که این کار، وظیفۀ اهل قلم و معاشران آن نیک مرد روزگار ماست و این مختصر، تنها ذکر خیری بود در آستانۀ چهلم کسی چون او که از دیگر امتیازات بزرگش، پیوستگی و دلبستگی وی به حق و حقیقت و مظاهر عینی آن بود که نمونهاش قصیدۀ ماندگار و آشنای ایشان است در وصف آن بزرگ هم نامش (حضرت ابوالفضل علیهالسلام ) با این ابیات آغازین:
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی است
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟
حدیث حسن تو را نور میبرد بر دوش
شکوه نام تو را حور میبرد بر دست
چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
و گرنه بود شما را به آب کوثر دست
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟
- شفاعت ائمۀ اطهار سلام الله علیهم به ویژه حضرت ابوالفضل علیهالسلام، دستگیرش و لطف بیکران خداوندی بر سرش سایه بان باد.