غرب، اصلاحات زیبا و ارّه استخوانبُر! (یادداشت روز)
سهشنبه سه هفته پیش ساعت 13 و 14 دقیقه مردی وارد یک ساختمان دیپلماتیک شد و کمتر از دو ساعت بعد در حالی که با اره استخوانبُر قطعه قطعه شده بود، در چند چمدان مجزا از ساختمان خارج شد. نامزدش چند قدم آن طرفتر منتظرش ایستاده بود! بخشی از جسد برای پدرخوانده برده میشود. این داستان دو خطی بیش از آنکه هولناک باشد، آدم را یاد فیلمهای سرگرمکنندهای مثل سری فیلمهای «اره» میاندازد. یک
«بی مووی» سرگرمکننده که تا سری هفتم آن نیز ساخته شده است. داستان جمال خاشقجی، روزنامهنگار سعودی ساکن آمریکا، بار دراماتیک بالایی برای تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی مهیج و جذاب در ژانر جنایی یا وحشت را دارد و اگر هالیوود به سرعت سراغ آن نرود جای سؤال و تامل جدی خواهد بود!
واکنش ریاض به ماجرای ناپدید شدن خاشقجی، لایه طنزآمیز داستان را تکمیل کرد. سرکنسول عربستان در اسلامبول را تصور کنید که 5 روز پس از ماجرا، درب کمدها و کشوها را برای خبرنگاران رویترز باز میکرد و میگفت ببینید جمال اینجا نیست! پس از 18 روز انکار بالاخره به قتل اعتراف کردند و مدعی شدند قرار بوده با خاشقجی مذاکره شود اما به خشونت کشیده شده و طرف مرده است. دو روز بعد هم روایت مضحک دیگری رو کردند و گفتند طرف سر و صدا راه انداخته برای ساکت کردن جیغ و داد، دست روی دهانش گذاشتهاند و وقتی برمیدارند... همین که سعودیها تا کنون نگفتهاند خاشقجی اره را برداشت و مثل شخصیت فیلم اره افتاد به جان خودش، جای شکرش باقیست!
سه هفته است که رسانههای بزرگ غربی – بخصوص آمریکایی- مشغول پیگیری مداوم و لحظه به لحظه ماجرا هستند و همه چیز را زیرذره بین بردهاند و مو را از ماست میکشند. ظاهر زیبا و افتخارآمیزی دارد. روزنامهنگاری ناپدید شده و رسانهها آنقدر سماجت میکنند و با پیگیری خود نمیگذارند ماجرا از نفس بیافتد که بالاخره عاملان مجبور میشوند اعتراف کنند که قربانی را کشتهاند. اما برای آنان که کمتر مقهور این شعبدهبازیها میشوند، این برخورد نه تنها نشانه مسئولیتپذیری نیست بلکه اشک تمساحی است که پس از بلعیدن قربانی خود میریزد.
اینک اغلب رسانهها و سیاستمداران غربی مشغول ریختن اشک تمساح هستند و از لزوم برخورد جدی با عربستان سعودی و بخصوص شخص محمد بن سلمان، ولیعهد جوان و جاهل این کشور میگویند. مدعوین حقیقی و حقوقی «داووس صحرا» یکی پس از دیگری کارت دعوت ریاض را پس میفرستند و کار به جایی رسیده که حتی ترامپ هم مجبور به تغییر ملایم لحن خود در پذیرش بیچون و چرای روایت مضحک سعودی از این جنایت شد. البته در این میان برخی رسانههای آمریکایی که در وقاحت صراحت بیشتری دارند، حرف آخر را اول میزنند و علناً میگویند نباید با عربستان سعودی برخورد کرد چرا که برخورد با این کشور با راهبرد منطقهای آمریکا در تضاد است.
یکی از این رسانهها روزنامه وال استریت ژورنال است. «والتر راسل مید» -عضو اندیشکده هادسون و ستوننویس وال استریت ژورنال- چند روز پیش در این روزنامه نوشت عربستان برای این قتل قابل سرزنش است اما فراموش نکنید که هنوز هم منافع ما را در منطقه تامین میکند و نباید کاری کرد که موجب سود بردن ایران شود! نمونه دیگر آن روزنامه واشنگتن اگزماینر است که سه روز پیش در تحلیلی نوشت؛ «در این ماجرا هیچ مسئله اخلاقیای وجود ندارد و مسئله منافع آمریکا در خاورمیانه است. آمریکا برای تامین منافع خود نیاز به کنار آمدن با برخی زیادهرویها دارد اما ابعاد این زیادهروی را باید آمریکا تعیین کند و نه عربستان سعودی.»
ربایش و قتل جمال خاشقجی بیش از آنکه شاهدی بر خوی جنایتکارانه سعودی باشد، سند رسوایی و بیآبرویی غرب است. ماجرایی که نوری دیرهنگام و ضعیف به رابطه تاریک و سراسر فاسد آمریکا و آلسعود افکند. چرایی جنجالی شدن این پرونده دلایل متفاوت و مختلفی دارد اما تا آنجا که به آمریکا مربوط میشود اگر جنگ عریان و بیپروای ترامپ با برخی رسانههای جریان اصلی آمریکا نبود و خاشقجی با بخشی از سیا ارتباط نداشت، همین نور اندک و ضعیف نیز مجال تابش نمییافت.
هیچکس بیش از ترامپ به عمق این فساد سیستماتیک و نهادینه شده واقف نیست. ترامپ در تور تبلیغات انتخاباتی خود در ایالت آیووا گفته بود؛ «من میتوانم در وسط خیابان پنجم بایستم و به یک نفر شلیک کنم و حمایت هیچ رایدهندهای را هم از دست نمیدهم.» وقتی رئیسجمهور آمریکا میتواند چنین کاری کند، چرا مزدور منطقهای آنکه نسبتش با صندوق رای و رایدهنده، نسبت جن و بسمالله است، در دست زدن به چنین جنایتی باید تردید به خود راه دهد؟!
برخی این پرسش را مطرح کردهاند که آیا ولیعهد سعودی آنقدر ابله است که فکر نمیکرد این جنایت چه تبعاتی خواهد داشت؟ بله! اما مسئله بیش از آنکه مربوط به بلاهت بن سلمان باشد به ریاکاری و جانیپروری غرب ارتباط دارد. سال گذشته ولیعهد سعودی نخستوزیر یک کشور را ربود و تا روزها خبری از وضعیت وی نبود. اما هیچ واکنشی برای این رفتار بد وی از سوی رسانهها و سیاستمداران غربی ندید. کشتار روزانه و سیستماتیک مردم بیپناه یمن مورد دیگری است که غربیها نه تنها چشم خود را به روی آن بستهاند بلکه به طور مستقیم در آن مشارکت فعال دارند. وقتی میتوان 50 کودک یمنی را در حمله به یک اتوبوس تکه تکه کرد و صدایی از دنیا برنمیخیزد، چرا باید درباره قتل یک روزنامهنگار که فقط اندکی با سیستم زاویه پیدا کرده، تردید کرد؟
قاتلان واقعی جمال خاشقجی همانهایی هستند که امروز برایش اشک تمساح میریزند؛ سیاستمداران و رسانههای غربی. همان سیاستمدارانی که با حکام جنایتکار آلسعود رقص شمشیر میکنند و چشم خود را به روی جنایات آشکار آن میبندند. همان رسانههایی که برای تطهیر دستهای آلوده بن سلمان، تبدیل به دستمال شدند تا او را اصلاحگری جوان و مشتاق تغییر جلوه دهند. تمام افتخار این پروژه پر سر و صدا اما توخالی از آن مردی است که به زنان اجازه رانندگی میدهد و سعودیها را با چیزی به نام سالن سینما آشنا میکند و در عین حال 15 تن از افراد نزدیک و مورد اعتمادش را با دو جت اختصاصی راهی کشوری دیگر میکند تا با اره استخوانبُر با منتقدان خود مذاکره کنند!
رابطه آمریکا و آلسعود، یادآور رابطه این کشور با حکومت پهلوی است و نمایشهای مضحکی مانند «داووس صحرا» چیزی شبیه جشنهای 2500 ساله پهلوی است. نمایش شکوه و قدرت پادشاه ایران در آن جشن کذایی، همانقدر مضحک بود که سیرک سعودی برای ورود به فضا و عرصه تکنولوژیهای نوین! مهمانانی که میخورند و میبرند و در دل به توهم و حماقت میزبان میخندند. حمایت همهجانبه آمریکا از پهلوی و چک سفید به شاه خودکامه و جنایتکار ایران، نقشی اساسی در توهم رژیم و تسریع سقوط آن داشت. آمریکاییها از رخداد 40 سال پیش درس نگرفتند و دلارهای نفتی عربستان، چشم آنها را بسته و دست سعودی را برای ارتکاب به هر جنایتی باز گذاشته است. همراهی ترامپ با دربار آلسعود برای ختم این پرونده جنایی، نه تنها جای نگرانی و ناامیدی ندارد بلکه ترغیبکننده سعودی به حماقتهای بزرگتر و در نتیجه، سقوط سریعتر است.
محمد صرفی