نگاهی مستند به خسارات اشغالگران در جنگ جهانی دوم به ایران- با فرار ذلتبار رضاخان و ارتش تحت امرش صورت گرفت:
لکه ننگی در تاریخ ایران
امراء ارتش رضاخانی به دنبال شاهشان فرار کردند
سپهبد امیراحمدی در بخش دیگری از خاطرات خود، روحيه رضاشاه و افسران را پس از متلاشی شدن ارتش اينگونه روایت میکند:
«.... متوجه شدم كه سربازخانه متلاشي شده و فرماندهان نالايق و ناصالح سربازها را لخت كرده و از سربازخانهها بيرون كردهاند..... رضاشاه درنظر گرفته بود كه شبانه به جانب اصفهان حركت كند، ولي افسران ارشد و امراء ارتش همين كه بوي جنگ شنيدند، هر يك از گوشهاي فرار كردند. و رضاشاه در قصر سعدآباد درصدد حركت به اصفهان بود كه افسران با عجله تمام به فرار ميپرداختند.
وقتي من اول شب به باشگاه افسران رفتم، عدهاي از افسران عاليرتبه را ديدم كه آخرين چاره را فرار ميدانستند.
گفتم اين مردم سالها از ما نگهداري كردند و به ما احترام گذاشتند براي چنين روزي. و اكنون اگر شما هم فرار كنيد، لكه ننگي بر دامان تاريخ اين مملكت خواهيد گذاشت.... ساعت 12 شب كه به باشگاه افسران آمدم، متأسفانه، آن عده افسري هم كه در باشگاه بودند خارج شده بودند و بجز اميرموثق نخجوان كه با رنگ پريده در راهروهاي باشگاه افسران قدم ميزد، و معلوم شد وسيله نقليهاش را ديگران بردهاند و پاي فرار نداشته، افسرهاي ارشد و امراي ارتش همه فرار كرده و از تهران خارج شده بودند.» 41
گفتههاي سپهبد اميراحمدي به عنوان يكي از فرماندهان عالي ارتش آن روز و يك شاهد عيني وضعیت شاه و ارتش در واقعه شهريور 1320، بيانگر واقعيت و حقيقت تلخي است كه ماهيت نظام سياسي حكومت پهلوي و قواي نظامي آن را به چالش
ميكشاند.
البته چون اميراحمدي خود بخشي از سيستم نظامي ـ سياسي ناسالم و ناكارآمد رضاشاه بود، قادر به درك ماهيت آن نبود. اگرچه او خود در جاي ديگري از همين خاطرات از قول سرهنگ شهاب مينويسد:
« مملكت چه و قشون چه؟ سرتاسر ايران يعني املاك اختصاصي شاه و قشون نيز به منزله اسكورت شاه ميباشد.» 42
اما امیراحمدی نميتواند علل واقعي درماندگي شاه و ارتش در آن ايام را دريابد. پر واضح است، از كسي كه با طرح و دستور بريتانيا به سلطنت ميرسد نميتوان انتظار داشت، در هنگامه خطر براي كشور تن به جانبازي و فداكاري دهد و با استقبال از شهادت در راه وطن نامي بزرگ در تاريخ از خود برجاي بگذارد.
همچنين ارتشي كه براي تحكيم چنين شخصي و چنين حكومتي سازماندهي شده باشد، نقشي بيش از سركوبي ملت و اسكورت كردن آن شاه نداشته و در ايام بحران جز ننگ فرار و غارت مردم و اموال نظامي چيزي نصيب خود نخواهد كرد.
در طول تاريخ، همواره كساني ميتوانستند در راه وطن از جان خود گذشته و به افتخار سربازي و شرف جانبازي نائل آمده و نامي بزرگ در تاريخ از خود برجاي بگذارند كه از ملت برخاسته و با آن پيوندي ناگسستني داشته و بدان ايمان داشتهاند. و اين همان چيزي بود كه متأسفانه نظام سياسي و ارتش رضاشاه از آن بي بهره بود. راز واماندگي و زبوني و تلاشي رژيم رضاشاه و ارتش آن در شهريور 1320 نيز در همين نهفته
است.
چکمه پوشان بیگانه آمدند
با کنار کشیدن و تسلیم ارتش شاهنشاهی، سربازان بیگانه از چند جبهه خاک میهن ما را لگدکوب چکمههای خود کردند و هیچ ارتش و نیروی نظامی نبود تا در مقابل آنها بایستد.
حتی آن نیروهای ایلیاتی و عشایری مانند تنگستانیها و دشتستانیها که در طی جنگ جهانی اول علیرغم مجهز نبودن به سلاح کافی و پیشرفته اما مردانه در مقابل تجاوز بیگانه ایستادند و به شهادت رسیدند، دیگر وجود نداشتند که طی سالهای حاکمیت رضاخانی به دستور انگلیس توسط رضاقلدر، قلع و قمع شده بودند تا دیگر نیرویی نباشد که در برابر هجوم خارجی و بیگانه ایستادگی و مقاومت نماید. با ورود ارتشهای بیگانه، سرزمین ایران عملا بهاشغال خارجی در آمد.
علی اکبر بهمنش از شاهدان جنگجهانی دوم آن روزهای غمانگیز و مصیبت بار را چنین توصیف میکند:
«... بالاخره کار به جایی رسید که به کشور ما، هم آمریکاییها آمدند، هم شورویها آمدند و هم انگلیسیها و در عین حال در خیابانها راه میرفتند.
راه رفتن آنها در خیابانهای شهرهای ما برایمان دردناک بود و شکنجه بار و رفتارشان اوایل خوب بود، بعدها دیدم که خیر اینها خیلی بدرفتاری میکنند، کما اینکه در خیابان زد و خوردهای زیادی شد. چنانکه خود من هم مشاهده کردم...»43
مرحوم حجتالاسلام علی دوانی، محقق و نویسنده، خود شاهد اشغال جنوب ایران به خصوص شهرهای خوزستان از جمله آبادان در دوران حمله متفقین بوده است. او میگوید:
«... روز دوم هم اداره امنیه یعنی ژاندارمری نزدیک ما به وسیله قوای انگلیساشغال شد و کلانتریهای دیگر و شهربانی هم بهاشغال آنها درآمد...44
سندی از مدیر پست و تلگراف بندر شاهپور نشان میدهد کهاشغالگران چگونه وحشیانه به قلع و قمع مردم و تصرف اماکن و مصادره اموال و ابزار و امکانات دولتی و خصوصی
پرداختند.
آنچنان که اساساً گویی دولت و شاه ایران تحت تسلط و فرمان آنها نبوده، آنچنانکه گویی ایران در همان آغاز جنگجهانی دوم، اعلام بیطرفی نکرده و آنچنانکه انگار ایران در صفوف دشمنان این خارجیها یعنی روس و انگلیس و آمریکا قرار داشته است!
سپهبد امیراحمدی در بخش دیگری از خاطرات خود، روحيه رضاشاه و افسران را پس از متلاشی شدن ارتش اينگونه روایت میکند:
«.... متوجه شدم كه سربازخانه متلاشي شده و فرماندهان نالايق و ناصالح سربازها را لخت كرده و از سربازخانهها بيرون كردهاند..... رضاشاه درنظر گرفته بود كه شبانه به جانب اصفهان حركت كند، ولي افسران ارشد و امراء ارتش همين كه بوي جنگ شنيدند، هر يك از گوشهاي فرار كردند. و رضاشاه در قصر سعدآباد درصدد حركت به اصفهان بود كه افسران با عجله تمام به فرار ميپرداختند.
وقتي من اول شب به باشگاه افسران رفتم، عدهاي از افسران عاليرتبه را ديدم كه آخرين چاره را فرار ميدانستند.
گفتم اين مردم سالها از ما نگهداري كردند و به ما احترام گذاشتند براي چنين روزي. و اكنون اگر شما هم فرار كنيد، لكه ننگي بر دامان تاريخ اين مملكت خواهيد گذاشت.... ساعت 12 شب كه به باشگاه افسران آمدم، متأسفانه، آن عده افسري هم كه در باشگاه بودند خارج شده بودند و بجز اميرموثق نخجوان كه با رنگ پريده در راهروهاي باشگاه افسران قدم ميزد، و معلوم شد وسيله نقليهاش را ديگران بردهاند و پاي فرار نداشته، افسرهاي ارشد و امراي ارتش همه فرار كرده و از تهران خارج شده بودند.» 41
گفتههاي سپهبد اميراحمدي به عنوان يكي از فرماندهان عالي ارتش آن روز و يك شاهد عيني وضعیت شاه و ارتش در واقعه شهريور 1320، بيانگر واقعيت و حقيقت تلخي است كه ماهيت نظام سياسي حكومت پهلوي و قواي نظامي آن را به چالش
ميكشاند.
البته چون اميراحمدي خود بخشي از سيستم نظامي ـ سياسي ناسالم و ناكارآمد رضاشاه بود، قادر به درك ماهيت آن نبود. اگرچه او خود در جاي ديگري از همين خاطرات از قول سرهنگ شهاب مينويسد:
« مملكت چه و قشون چه؟ سرتاسر ايران يعني املاك اختصاصي شاه و قشون نيز به منزله اسكورت شاه ميباشد.» 42
اما امیراحمدی نميتواند علل واقعي درماندگي شاه و ارتش در آن ايام را دريابد. پر واضح است، از كسي كه با طرح و دستور بريتانيا به سلطنت ميرسد نميتوان انتظار داشت، در هنگامه خطر براي كشور تن به جانبازي و فداكاري دهد و با استقبال از شهادت در راه وطن نامي بزرگ در تاريخ از خود برجاي بگذارد.
همچنين ارتشي كه براي تحكيم چنين شخصي و چنين حكومتي سازماندهي شده باشد، نقشي بيش از سركوبي ملت و اسكورت كردن آن شاه نداشته و در ايام بحران جز ننگ فرار و غارت مردم و اموال نظامي چيزي نصيب خود نخواهد كرد.
در طول تاريخ، همواره كساني ميتوانستند در راه وطن از جان خود گذشته و به افتخار سربازي و شرف جانبازي نائل آمده و نامي بزرگ در تاريخ از خود برجاي بگذارند كه از ملت برخاسته و با آن پيوندي ناگسستني داشته و بدان ايمان داشتهاند. و اين همان چيزي بود كه متأسفانه نظام سياسي و ارتش رضاشاه از آن بي بهره بود. راز واماندگي و زبوني و تلاشي رژيم رضاشاه و ارتش آن در شهريور 1320 نيز در همين نهفته
است.
چکمه پوشان بیگانه آمدند
با کنار کشیدن و تسلیم ارتش شاهنشاهی، سربازان بیگانه از چند جبهه خاک میهن ما را لگدکوب چکمههای خود کردند و هیچ ارتش و نیروی نظامی نبود تا در مقابل آنها بایستد.
حتی آن نیروهای ایلیاتی و عشایری مانند تنگستانیها و دشتستانیها که در طی جنگ جهانی اول علیرغم مجهز نبودن به سلاح کافی و پیشرفته اما مردانه در مقابل تجاوز بیگانه ایستادند و به شهادت رسیدند، دیگر وجود نداشتند که طی سالهای حاکمیت رضاخانی به دستور انگلیس توسط رضاقلدر، قلع و قمع شده بودند تا دیگر نیرویی نباشد که در برابر هجوم خارجی و بیگانه ایستادگی و مقاومت نماید. با ورود ارتشهای بیگانه، سرزمین ایران عملا بهاشغال خارجی در آمد.
علی اکبر بهمنش از شاهدان جنگجهانی دوم آن روزهای غمانگیز و مصیبت بار را چنین توصیف میکند:
«... بالاخره کار به جایی رسید که به کشور ما، هم آمریکاییها آمدند، هم شورویها آمدند و هم انگلیسیها و در عین حال در خیابانها راه میرفتند.
راه رفتن آنها در خیابانهای شهرهای ما برایمان دردناک بود و شکنجه بار و رفتارشان اوایل خوب بود، بعدها دیدم که خیر اینها خیلی بدرفتاری میکنند، کما اینکه در خیابان زد و خوردهای زیادی شد. چنانکه خود من هم مشاهده کردم...»43
مرحوم حجتالاسلام علی دوانی، محقق و نویسنده، خود شاهد اشغال جنوب ایران به خصوص شهرهای خوزستان از جمله آبادان در دوران حمله متفقین بوده است. او میگوید:
«... روز دوم هم اداره امنیه یعنی ژاندارمری نزدیک ما به وسیله قوای انگلیساشغال شد و کلانتریهای دیگر و شهربانی هم بهاشغال آنها درآمد...44
سندی از مدیر پست و تلگراف بندر شاهپور نشان میدهد کهاشغالگران چگونه وحشیانه به قلع و قمع مردم و تصرف اماکن و مصادره اموال و ابزار و امکانات دولتی و خصوصی
پرداختند.
آنچنان که اساساً گویی دولت و شاه ایران تحت تسلط و فرمان آنها نبوده، آنچنانکه گویی ایران در همان آغاز جنگجهانی دوم، اعلام بیطرفی نکرده و آنچنانکه انگار ایران در صفوف دشمنان این خارجیها یعنی روس و انگلیس و آمریکا قرار داشته است!