یک اربعین عاشقی (۲)
در خانه ابوعلی
نگاهم به سوسوی چراغ خانهها میافتد که از دور خودنمایی میکند. ابوعلی، رو به من میکند و به زبان عربی میگوید: داریم نزدیک میشیم
محمد خامه یار
... و دقایقی بعد کنار چند خانه روستایی توقف میکند. با توقف تریلی، موتور سه چرخهها مثل مور و ملخ دور و بر ماشین جمع میشوند. همهمهای به پا میشود. موتوریها در سوار کردن زائرین و جا به جایی ساک زائران از هم سبقت میگیرند. در تاریکی شب هر کسی با خواهش و تمنا، جمعی را به خانه خود میبرد. ابوعلی، که از اول شرط کرده است که ما مهمان او هستیم، شش دانگ حواسش را جمع میکند تا متفرق نشویم و ما را به منزل خود ببرد.
چند قدمی را پیاده میرویم تا به منزل او برسیم. اهل و عیال او کنار در خانه منتظر ایستادهاند. خانمها با دیدن خانمم، به استقبال او میآیند و کوله پشتیاش را از دستش میگیرند و عجیب او را مانند عزیزی که از اسارت آزاد میشود، تحویل میگیرند و به درون اتاقی همراهی میکنند.
در تاریکی شب چشم اندازی از روستا وجود ندارد و جز چند خانه خشت و گلی، جایی دیده نمیشود.
وارد خانه میشویم و در اتاق پذیرایی که شبیه یک حسینیه است بار و بندیل مان را زمین میگذاریم. اتاقی با دیوارهای گلی اما با کتیبههای جور وا جور مشکی و با یکی دو چراغ کم فروغ. اتاقی که با یک چراغ نفتی گرم نگه داشته میشود.
از راه که رسیدیم صاحب خانه آفتابهها را پر از آب و سجادهها را پهن میکند تا اگر نماز نخواندهایم، به نماز بایستیم.
دقایقی بعد خانم، مرا صدا میزند و میگوید: شما که با زبان اینها آشنا هستی بگو برای شام، تدارکی نبینند. اینها هشتشون گرو نهشونه. وضعشون چنان خوب نیس...
صاحب خانه بلافاصله به سراغمان میآید و میگوید: حاجی تو را خدا اگر کاری داری، چیزی میخوای بگو...
تشکر میکنم و خواهش خانم را بازگو میکنم و او با تبسم میگوید: قدمتون روی چشمون. شما مهمون امام حسین(ع) هستین منت شما را داریم...
بلافاصله پس از نماز بساط شام با پهن کردن سفره آماده میشود و دیسهای دو، سه نفری چلومرغ در مقابل هر نفری قرار میگیرد.
مهمان نوازی و سرعت عمل میزبان که برادرانش را به کمک و یاری گرفته است درخور تحسین است. همه چشم در چشم هم میدوزند و از من میخواهند تا از ابوعلی بخواهم که به همین مقدار بسنده کند و اجازه بدهد لااقل مقابل هر دو نفر دیسی قرار دهند تا غذاها اسراف نشود.
... و او میگوید: شما زایر امام حسین هستید. نمیگذاریم اسراف شود هر چه اضافه آمد فردا ظهر به نیت شفا و تبرک مصرف میکنیم...
جالب اینکه در آداب و رسوم عربها مثل خیلی جاهای دیگر، میزبان کنار میهمان نمینشیند و به مجرد اینکه بساط سفره چیده شد از اتاق خارج میشوند تا مهمان به راحتی غذایش را صرف کند.
پس از صرف شام صاحب خانه در کمال ادب و تواضع، ظرف آب و لگنی را آماده میکند و در مقابل هر یک از میهمانان میایستد تا دستانشان را بشویند و برادرش هم حولهای را برای خشک کردن دستها میآورد.
ابوعلی با برادرانش هنوز هم در تکاپو هستند و سینی چای و بعد میوه آماده میکند و از همه میخواهد تعارف را کنار بگذارند و پذیرایی شوند.
برای استراحت تا دلت میخواهد تشک ، بالش و پتو آماده شده است.
شب را راحت و آسوده سر بر بالین میگذاریم به خاطر خستگی مفرط خیلی زود خوابمان میبرد... ادامه دارد