مهارتهای تحملِ فقدان عزيزان در قرآن-بخش سوم و پایانی
کیمیای صبر و تسلیم برای غلبه بر اندوه فراق
عبدالعلى پاكزاد
در دو بخش نخست از مطلب حاضر مهارتهاى شناختى شامل: خداشناختى، انسانشناختى، روانشناختى و جهانشناختى مورد بررسی قرار گرفت. درآخرین بخش مهارتهای رفتارى و اخلاقى واکاوی و تشریح شده است.
***
مهارت رفتارى
مراد از مهارت رفتارى نمود ظاهرى و برونى رفتار است. نمود ظاهرى تقوا در تحمل فقدان، آن است كه آدم متقى به هنگام مصائب احساس تنهايى نمىكند، بلكه خدا را در همه مراحل زندگى با خويش همراه مىبيند و بديهى است كه چنين احساسى توان آدمى را در شدائد زندگى افزايش مىدهد.
تقوا
از مهارتهاى رفتارى ارائه شده در قرآن بر تحمل فقدان عزيزان، تقوامدارى است. قرآن به اين خاصيت تقوا تصريح کرده است: «وَمَن يَتَّقِ اللهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا» (طلاق: 2)؛ و هركس تقواى الهى پيشه كند، خدا راه بيرون رفت براى او قرار مىدهد. يعنى براى او راه باز مىكند براى خروج از بنبستها و بيرون آمدن از مشكلات.(1)
در حديثى از ابوذر غفارى نقل شده است كه پيامبر(ص) فرمود: «من آيهاى مىشناسم كه اگر تمام انسانها دست به دامن آن زنند براى حل مشكلات آنها كافى است. پس آيه «وَمَن يَتَّقِ الله يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا»را تلاوت فرمود و بارها تكرار كرد.»(2)
على (ع) نيز براى رهايى غم فقدان به تقوامدارى توصيه مىكردند.
امام صادق(ع) فرمود: اميرالمؤمنين ـ ع ـ به مسجد آمد. در كنار مسجد مردى را ديد اندوهگين. به او فرمود: تو را چه شده؟ عرض كرد: اى اميرمؤمنان، به مصيبت پدر و مادر و برادر گرفتار شدهام و مىترسم دق كنم. اميرالمؤمنين (ع)فرمود: تقواى خدا و شكيبايى پيشه كن.(3)
رابطه تقوا و تحمل فقدان
آشكار است كه انجام دادن هر كارى بويژه تحمل فقدان عزيزان به عزم و جديت مستحكم نياز دارد. از عواملى كه در آدمى اراده قوى به وجود مىآورد تقواست: «وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ» (آلعمران: 186)؛ و اگر استقامت كنيد و تقوا پيشه سازيد، اين از كارهاى مهم و قابل اطمينان است.
البته صرفِ اراده براى توفيق در كار كفايت نمىكند، بلكه براساس آموزههاى دينى همراهى و توفيق الهى هم بايد به آن ضميمه شود. خداوند به متقين وعده همراهى داده است:
ـ «خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كردهاند». (نحل: 128)؛
ـ « و از خدا بپرهيزيد و بدانيد خدا با پرهيزکاران است». (بقره: 194).
آرى وقتى آدمى به مدد تقوامدارى به اراده و عزم جدى برسد و توفيق خداوند هم با او همراه باشد، احساس همراهى قدرت لايتناهى با خويش، توان تحمل فقدان را در او افزايش مىدهد؛ چون گشايش هر كارى و دگرگونى قلب و تقويت روان آدمى در برابر مشكلات به دست اوست.
مهارتهاى اخلاقى
از عوامل اثرگذار در تحمل فقدان، اوصاف اخلاقى است. اخلاق، ملكات و فضائلى هستند كه جنبه نفسانى دارند و بديهى است وقتى اين فضائل در جان آدمى رسوخ كنند، توان آدمى در تحمل هر مشكل، بخصوص فقدان عزيزان تقويت مىشود.
1. ياد خدا
توجه و ياد خدا همواره و همهجا پسنديده و ضرورىترين نياز آدمى در تكامل معنوى است و سبب ايجاد قوت قلبى و روحى است.
چون آدمى در انجام دادن تكاليف و ترك محرمات و تحمل مشكلات و گرفتارىها به روح توانمند نياز دارد.خداوند، هم خود، مردم را به ذكر خويشتن فراخوانده است وهم پيامبر اسلام را تذکردهنده و بيداركننده آدمى قرار داده است و از ويژگىهاى انسان خردمند را متصف بودن به ذكر و ياد خدا دانسته است:
ـ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را بسيار ياد كنيد». (احزاب: 41)؛
ـ «پس تذكر ده كه تو فقط تذكردهندهاى». (غاشيه: 21)؛
ـ” خردمندان همانها هستند كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آنگاه كه به پهلو خوابيدهاند، ياد مىكنند”. (آلعمران: 191).
اينكه خداوند در آيات متعددى از قرآن به توجه و ياد خدا دعوت فراخوانده، براى آن است كه آدمى دچار غفلت نشود؛ چراكه غفلت سبب هلاكت و سقوط آدمى است:«آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند». (اعراف: 179).
مىدانيم كه وقتى آدمى از خدا غافل شود، توان تحمل مشكلات و از جمله غم فقدان را نخواهد داشت و اضطراب و نگرانىِ ناشى از غفلت، بر نگرانىِ فقدان مىافزايد.
عامل مطمئن آرامش روح، منحصر در توجه به خدا و ياد اوست: «أَلاَ بِذِكْرِ الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28)؛ آگاه باشيد تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد.
آدمى براى تحمل فقدان ناگزير از توجه واقعى به معبود خويش است و رويگردانى از ياد او سبب سختى زندگى خواهد شد:«و هركس از ياد من رويگردان شود، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت». (طه: 124)؛
خدا وعده داده است به ياد ذاكران خود باشد: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» (بقره: 152).
على (ع)فرمود: «ذكرُ اللّهِ دَواءٌ أَعْدالِ النُفُوس»؛(4)ياد خدا داروى درد جانهاست.
باز فرمود: «ذِكْرُالله طارِدُ الأدْواءِ و البُؤس»؛(5)ياد خدا دوركننده درد و گرفتارىهاست.
انسان وقتى احساس كند كه تحت حمايت خالق خويش است، همين احساس بر توان تحمل او مىافزايد و او را از بىتابى و جزع و فزع رها مىسازد.
يكى از مصاديق ياد او، بر اساس آيه «وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِكْرِي» نماز است. نماز ارتباط بنده با خدا و برقرارى پيوند معنوى با اوست؛ پيوند با كسى كه قدرت مطلقه دارد و مهربان و شكستناپذير است.
راز استعانت انسان از نيروى قوى نماز، آن است كه انسان موجودى آميخته از جسم و روح است. چنانکه براى توانمندسازى جسم براى غلبه بر ناملايمات، به تغذيه سالم و قوى متناسب با جسم نياز دارد، براى توانمندسازى روح در برابر سختىها و تكامل روحى به تغذيه سالم و متناسب با روح نياز دارد. در آموزههاى دينى، غذاى روح متعدد ذكر شده است كه يكى از اساسىترين و مهمترين آنها نماز است. نماز پيوند خلق با خالق است. ارتباط با چنين منبع رحمت و قدرتى، پشتوانه بسيار مهمى به شمار مىرود كه آدمى را همانند فولاد مقاوم مىسازد. به همين جهت خداوند به بشر توصيه كرده از نيروى نماز در همه مراحل زندگى، بخصوص در تحمل فقدان مدد بجويد:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ» (بقره: 153)؛ اى افرادى كه ايمان آوردهايد! از صبر و استقامت و نماز كمك بگيريد.
استعانت يعنى مددجستن و آن در جايى است كه انسان به تنهايى نتواند از عهده مشكلات و حوادث برآيد و چون در واقع مددكارى جز خدا نيست، كمك در برابر مشكلات عبارت است از ثبات و مقاومت و اتصال و توجه به ذات مقدس پروردگار و اين همان صبر و نماز است و در حقيقت اين دو بهترين وسيله براى اين موضوعند. صبر و شكيبايى هر مشكل عظيمى را كوچك مىسازد و توجه به خدا و پناه بردن به او روح ايمان را در انسان بيدار مىكند و او را متوجه مىسازد كه تكيهگاهى دارد بس مستحكم و وسيلهاى دارد ناگسستنى؛(6)از همينروى امام على (ع)هرگاه محزون مى شد، به نماز پناه مىبرد: «كان على (ع) اذ اهالَهُ شىءٌ فَزِعَ الى الصلاهًْ . ثم تلاهذه الايه(7) «وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ»»؛ على (ع) اينگونه بود كه هرگاه چيزى ايشان را نگران و هراسان مىكرد، به نماز پناه مىبرد. سپس آيه «و استعينوا بالصبر و الصلاة» را تلاوت مىفرمود.
2. صبر (شكيبايى)
گفتهاند: صبر در شدائد عبارت است از ثبات نفس و اطمينان آن و مضطرب نشدن آن در بلايا و مصائب و مقاومت كردن با حوادث و شدائد به نحوى كه سينه او تنگ نشود و خاطر او پريشان نگردد و گشادگى و طمأنينه كه پيش از آن واقعه است زوال نپذيرد، پس زبان خود را از شكايت نگه دارد و اعضاى خود را از حركات ناهنجار محافظت كند.(8)
زندگى آدمى ناگزير همواره در معرض حوادث ناگوار است. على (ع)در وصف دنيا به اين ويژگى تصريح فرموده است: «دارٌ بالبلاء محفوفَةٌ»؛(9)دنيا سرايى آكنده از بلا و حوادث است.
بيمارى فقر، فقدان عزيزان، خسارتهاى مالى، محروميتها و... پارهاى از اين سرگذشت اجتنابناپذير همه انسانهاست. واكنش بشر در برابر اين پيشامدها از دو حال خارج نيست: گروهى در برابر مصيبتها و حوادث، مقاومت و شکیبايى خود را از دست مىدهند و دچار افسردگى و شكستگى روحى مىشوند و گروهى ديگر، بار مصيبت و حوادث را تحمل و از بلا در مسير تكاملى خويش استفاده مىكنند و با توجه به جريانهاى طبيعى اين جهان، سربلند و پيروز از حوادث خارج مىشوند.
قرآن به دو واكنش آدمى در برابر حوادث و سختىهااشاره كرده است:
الف. جزع و فزع:
ـ «به يقين انسان، حريص و كمطاقت آفريده شده است؛ هنگامى كه بدى به او رسد بىتابى مىكند و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مىشود.».(معارج: 19ـ21)؛
ـ «و هرگاه شر و بدى به او برسد بسيار مأيوس و نوميد مىشود». (فصلت: 49)؛
ـ «و اما هنگامى كه خدا براى امتحان، روزياش را بر او تنگ مىگيرد مأيوس مىشود و مىگويد: پروردگارم مرا خوار كرده است. (فجر: 16).
ب. صبر و بردبارى:
گروهى ديگر از مردم، با ايمان به خدا و وعدههاى خداوند و به اميد دست يافتن به پاداشهاى الهى صبر مىكنند:
ـ «و بشارت بده به استقامتكنندگان؛ آنان كه هرگاه مصيبتى به ايشان مىرسد، مىگويند: ما از آنِ خداييم و به سوى او بازمىگرديم». (بقره: 155ـ156)؛
ـ «و آنان(خردمندان) كه به خاطر ذات پاك پروردگارشان شكيبايى مىكنند».(رعد: 22).
در آموزههاى دينى يكى از عواملى كه سبب تكامل و رشد آدمى و مانع افسردگى روحى و روانى معرفى شده، شكيبايى و صبر در برابر حوادث زندگى است كه در بعضى از آيات به استعانت از آن به صورت كلى توصيه شده است: « اى افرادى كه ايمان آوردهايد! از صبر و نماز، كمك بگيريد؛ زيرا خداوند با صابران است». (بقره: 153).
معناى صبر آن است كه انسان خود را به تحمل مشكلات عادت دهد و اين كار به اعتماد و ايمان به خدا و اينكه او با صابران است، نياز دارد و ترديدى نيست كه نماز، اين اعتماد و ايمان را استحكام مىبخشد.(10)
علاوهبر توصيه كلى به صبر در همه مشكلات و حوادث زندگى، قرآن به طور موردى به صبر در برابر فقدان عزيز هم توصيه كرده است:
ـ« قطعا همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى و كاهش در مالها و جانها و... مىآزماييم». (بقره: 155)؛
ـ «به يقين همه شما در اموال و جانهاى خود آزمايش مىشويد». (آلعمران: 186)؛
زيرا در صبر فوايدى هست براى تربيت نفوس آدمى و تقويت شخصيت و افزايش توانايى در برابر سختىها و بارهاى سنگين زندگى و حوادث و مصائب روزگار.(11)
رابطه صبر و تحمل فقدان عزيزان
در آموزههاى دينى مشكلات و حوادث،سبب تكامل آدمى معرفی شده است. واضح است كه رسيدن به تكامل و عروج روحى فقط به انجام دادن عباداتى مثل نماز، روزه و حج وابسته نيست، بلكه گاهى رشد روحى انسانها در تحمل مشكلات و سختىهاى زندگى از قبيل تحمل فقدان عزيزان است. چه بسا آدمى از چيزى از قبيل فقدان، كراهت دارد ولى در واقع آن چيز براى او خير است:
ـ«چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آنكه خير شما در آن است يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است». (بقره: 216)؛
ـ «چه بسا چيزى خوشايند شما نباشد و خداوند خير فراوانى در آن قرار دهد». (نساء: 19).
بر همين اساس خداوند صبر و تحمل پيامبر اسلام را در برابر مشكلات و سختىها و اذيت مخالفان براى او خير معرفى كرده و فرموده است:«اگر شکیبایی کنید، این کار برای شکیبایان بهتر است». (نحل: 126).
كسى كه در مصائب (فقدان عزيزان) بىتابى و جزع مىكند به سبب داشتن روحى افسرده، قدرت تصميم و تدبير درست را ندارد؛ بويژه آنكه بىتابى، مصائب را دوچندان مىكند و عامل گسترش گرفتارى است. آنچه مىتواند مصائب را التيام بخشد و توان تحمل آن را در آدمى ايجاد كند، صبر و شكيبايى است. اين مفهوم در روايات آمده است. از امام صادق(ع) در ذيل آيه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ» آمده است كه فرمود: «صابروا على المصائب»؛(12) با صبر،بر مصيبتها غلبه كنيد.
على (ع)فرمود: «الجزع عند المصيبه يزيدها و الصبر عليها يبيدها»؛(13) بىتابى، بر مصيبت مىافزايد و شيكبايى، اندوه مصيبت را از ميان مىبرد.
و نيز فرمود: «اِغْلبوا الجزعَ بِالصَّبر»؛(14) با شكيبايى بر بىتابى پيروز شويد.
امام صادق(ع)فرمود: «لم تَسْتَنْقِص من مكروهٍ بِمثلِ الصبر»؛(15) هيچ چيزى همچون صبر از امور ناخوشايند نمىكاهد.
آرى براساس اصول كلى سهگانه (در صبر براى صابر خير وجود دارد و بىتابى بر اندوه مصيبت مىافزايد، ولى صبر اندوه آن را از بين مىبرد و خداوند وعده همراهى به صابر را داده است) گفته مىشود يكى از مهارتهاى اخلاقى بر تحمل فقدان عزيزان، استعانت جستن از صبر و شكيبايى است.
3. توكّل
توكّل اين است كه ديگرى را طرف اعتماد قرار دهى و او را نائب خود كنى.(16) توكل بر خدا در واقع معنايش اين است كه انسان در كارهاى خودش فقط امر خدا را در نظر بگيرد. طاعت خدا را در نظر بگيرد، وظيفه را در نظر بگيرد و در سرنوشت خودش به خدا اعتماد كند.(17)
در اصطلاح علم اخلاق، توكل عبارت است از اعتماد كردن و مطمئن بودن دل در جميع امور خود به خدا و حواله كردن همه كارهاى خود به پروردگار و بيزار شدن از هر حول و قوه.(18)
آشكار است كه از ضرورىترين نياز آدمى در زندگى، توكل و اعتماد كردن به قدرت لايزال الهى است؛ چون اجراى كارها فقط منحصر به آماده بودن اسباب و علل مادى نيست، بلكه بايد بر قدرت خالق اسباب و علل هم تكيه کرد. كسى كه به خدا توكل مىكند، در واقع بر منبع قدرت تكيه مىزند و قدرت محدود خودش را با قدرت نامحدود او گره مىزند؛ از اينرو بر توان خود در هر كارى خصوصا در تحمل مرگ عزيزان مىافزايد. وانگهى اعتماد به قدرتى كه بر هر چيز تواناست، در واقع خويش را در تحت حمايت و حفاظت صاحب آن قدرت دانستن است، و همين امر، موجب تقويت روحى و روانى انسان مىگردد. بر همين اساس خداوند فرمود: «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق: 3)؛ و هركس بر خدا توكل كند، او برايش كافى است.
خداوند به پيامبر اسلام به هنگام تنهايى در برابر مشكلات و مخالفت مخالفان و آزار دشمنان همين امر را آموزش داده تا در پرتو اين عامل مهم، توان روحى او بر تحمل مشكلات افزايش يابد: «اگر آنها از حق، روى بگردانند نگران مباش بگو: خداوند مرا كفايت مىكند، هيچ معبودى جز او نيست، بر او توكل كردم». (توبه: 129).
وقتى كسى بر خداوند اعتماد و توكل كرد و صلاحديد خداوند را در ارتباط با خويش، حق و به صلاح و مصلحت واقعى خود ديد، ديگر نگرانى و اضطرابى نخواهد داشت. او مىداند كه خداوند خير و صلاح او را مىخواهد و بيش از هر كسى به خير و صلاح او آگاهى دارد. از اينرو اگر خداوند براى او خير و خوشى رقم زند، خوشحال مىشود؛ چون مىداند صلاح او در آن چيزى است كه خداوند براى او پيش آورده است. اگر هم به دام سختىها و بلاها گرفتار آيد، ناخرسند نمىشود، چراكه مىداند آن بلاها و سختىها به مصلحت اوست و بدين ترتيب به خواست خداوند رضايت مىدهد.(19)
با توجه به كاركرد توكل پيامبر اكرم (ص)مىفرمايد: «من اَحَبَّ اَنْ يكونَ اَقْوى الناسَ فَلْيتَوَكَّلْ على اللّه»؛(20)كسى كه دوست دارد قوىترين مردم باشد، پس بايد به خدا توكل كند. زيرا كسى كه به خداتوكل بكند مغلوب نمىشود.
امام باقر(ع)نيز مىفرمايد: «من تَوَكَّلَ عَلَى اللهِ لايغْلَبْ»؛(21) كسى كه به خدا توكلكند مغلوب نمىگردد.
پس آدمى در تحمل مرگ عزيزان ناگزير به بهرهگيرى از نيروى توكل است تا در مسير تكامل به سلامت راه خويش را بپيمايد.
4. تسليم
در علم اخلاق، تسليم به انقياد باطنى و اعتقاد و گرويدن قلبى در مقابل حق معنا شده است.(22)
تسليم شدن در برابر خواست خداوند سبحان، چنگ زدن به ريسمان محكم الهى و مطمئن است، و واضح است كه هر كه به ريسمان الهى چنگ بزند، گسستنى نيست:
ـ«كسى كه به طاغوت كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است كه گسستنى براى آن نيست». (بقره: 256)؛
ـ «كسى كه روى خود را تسليم خدا كند در حالى كه نيكوكار باشد، به دستگيره محكمى چنگ زده است و عاقبت همه كارها به سوى خداست». (لقمان: 22).
منظور از تسليم «وجه» براى خدا در حقيقتاشاره به توجه كامل با تمام وجود به ذات پروردگار است. زيرا «وجه» به معناى «صورت» چون شريفترين عضو بدن و مركز مهمترين حواس انسانى است، كنايه از ذات او به كار مىرود.(23)
رابطه تسليم و تحمل فقدان عزيزان
از داستان حضرت ابراهيم و اسماعيل اين پيام به خوبى فهميده مىشود كه عامل موفقيت حضرت ابراهيم در امتحان الهى (ذبح فرزند)، تسليم و فرمانبردارى او از خداوند بوده است كه قرآن به زيبايى آن را ترسيم كرده است: «هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم پیشانی او را بر خاك نهاد، او را ندا داديم كه اى ابراهيم! آن رؤيا را تحقق بخشيدى. ما اينگونه نيكوكاران را جزا مىدهيم». (صافات: 103ـ105).
تسليم امر خدا بودن ابراهيم، توان تحمل فراق هميشگى فرزند را در دنيا به او داده است. زيرا شخصى كه فرمانبردار محض خداست، خواستى جز خواست خدا ندارد، بلكه خواست خدا را خواسته خود مىداند و اين حالت مبتنى بر ايمان عالى و شناخت پروردگار است.
در روايت به دو ويژگى شخص مؤمن به خدااشاره شده است. از امام صادق(ع)سؤال شد: «بأى شىء يُعْلَمُ المؤمنُ بأنّه مؤمن قال بالتسليم للّه و الرّضا فيما ورد عليه سُروُرٍ او سَخَطٍ»؛(24)با چه نشانهای دانسته مىشود كه شخص مؤمن است؟ فرمود: تسليم خدا بودن و راضى بودن به آنچه برايش پيش مىآيد از شادى و ناخرسندى.
كسى كه در مقام تسليم است، آنچه را مخالف يا موافق آن است به خدا وامىنهد و از همه امور مربوط به خود دست مىكشد و همه را به خدا وامىگذارد.(25) چون تسليم نبودن در برابر خدا و جزع و فزع، عزيز از دست رفته را بازنمىگرداند بلكه سبب رنج بيشتر مىشود.
در روايت آمده است: «اَوْحَى الله تعالى إِلى داودَ يا داودُ تُريدُ و اُريدُ و انّما يكون ما اُريدُ فان شئتَ كما اريدُ يكْفيكَ ما تريد و ان لم تُسْلِمْ لى أُريدُ أَتْعَبْتُكَ فيما تريدُ ثُم لايكون الا ما اريدُ»؛(26)خداوند متعال به داود وحى كرد كه اى داود: تو چيزى مىخواهى و اراده مىكنى و من نيز چيزى اراده مىكنم و آنچه من مىخواهم واقع مىشود. پس اگر در برابر خواست من تسليم باشى به آنچه مىخواهى مىرسى و اگر در برابر خواست من تسليم نشدى، در رسيدن به آنچه مىخواهى تو را به رنج مىاندازم و سپس واقع نمىشود مگر آنچه من مىخواهم.
پس سرّ رابطه تسليم و تحمل فقدان اولاً آن است كه كسى كه در برابر خواست خدا تسليم است، معتقد است آنچه را خدا مىخواهد، مصلحت و خير اوست. چنين شخص باورمندى در فقدان عزيزان بىتابى نمىكند، بلكه با نيروى تسليم آن را تحمل مىنمايد.
امام صادق(ع)فرمود: «خدا مىفرمايد: بنده مؤمنم را به هر سو بگردانم، برايش خير است، پس بايد به قضاى من راضى باشد».(27)
برهمين اساس امام صادق(ع)فرمود: «اذا اَرَدْنا اَمْرا وَ أرادَ اللهُ اَمْرا سَلَّمنا لِاَمْرِ الله»؛(28) زمانى كه ما امرى را اراده كنيم و خدا امرى را اراده كند، ما تسليم امر خدا هستيم.
براساس همين نوع بينش، از عوامل تحمل فقدان عزيزانشان را تسليم در برابر امر خدا مىدانستند. زراره مىگويد: فرزندى از امام صادق(ع)در زمان امام باقر(ع) مريض شد. امام باقر كنار بستر آن بيمار نشسته بود و از او مواظبت مىكرد. اتفاقا آن كودك درگذشت. حضرت چشمان و دهان او را بست و فرمود: ما تا امر خدا فرود نيامده، بىتابى مىكنيم، ولى هنگامى كه امر خدا نازل شود واكنشى جز تسليم نشان نمىدهيم:«فإذا اَنْزَلَ امر اللّهِ فَلَيسَ لنا الاّ بالتسليم».(29)
ثانيا آنچه را خداوند خواست و انجام شد، بشر قدرت تغيير آن را ندارد. فرزندى كه مُرد، بشر قدرت زنده كردن او را ندارد. مطابق روايتى كه به حضرت داود وحى شده است، تسليم نبودن در برابر امر خواست خدا، خود عامل رنج افزايى و تنشزايى است. بر همين اساس گفته مىشود از مهارتهاى ضرورى بر تحمل فقدان عزيزان، تسليم خواست خداست.
نتيجهگيرى
1. براساس آموزههاى وحيانى هر انسانى مرگ را ملاقات مى كند و گزيرى از آن نخواهد داشت، سنت الهى بر اين تعلق گرفته است كه آدمى را لباس هستى بپوشاند و پس از مدتى به سوى خويش بازگرداند.
2. بىتابى و بىقرارى در فقدان (عزيزان) مانع تكامل روحى است و استمرار آن سبب ضعف ايمان ومبتلا شدن آدمى به فشارهاى روانى خواهد شد.
3. آدمى در زندگى خويش شاهد مرگ عزيزانش است و اين براى او ناخوشايند مىباشد. اما كتاب زندگى (قرآن) براى تحمل کردن مرگ عزيزان، سه نوع مهارت شناختى، رفتارى و اخلاقى را به نوع بشر ارائه داده است تا آدمى در پرتو مهارتهاى وحيانى، مرگ عزيزان را تحمل كند و گرفتار فشار روحى نشود و از مطلوب فطرى خويش كه همان تكامل روحى است دور نگردد.
مهارتهاى شناختى عبارت است از: خداشناختى، انسانشناختى، روانشناختى و جهانشناختى و مهارت رفتارى عبارت است از: تقوامدارى، و مهارتهاى اخلاقى عبارت است از: ياد خدا؛ صبر (شكيبايى)؛ توكل؛ تسليم.
1- مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ج 8، ص 23.
2- ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسیر نمونه، ج 24، ص 236.
3- كلينى، اصول كافى، ترجمه سيدجواد مصطفوى، ج 3، ص 143.
4و5- عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكم، ترجمه محمّدعلى انصارى،، ص 421.
6- سيد محمّدحسين طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 201.
7- كلينى، اصول کافی،ترجمه سید جواد مصطفوی،، ج 3، ص 480.
8- احمد نراقى، معراجالسعاده، ص 599.
9- نهجالبلاغه، خ 226.
10- محمّدجواد مغنيه، تفسير كاشف، ترجمه موسى دانش، ج 1، ص 437.
11- محمّدعثمان نجاتى، قرآن و روانشناسى، ترجمه عباس عرب، ص 401.
12- كلينى، همان، ج 3، ص 146.
13و14- عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، همان، ص 561.
15- حسنبن شعبه حرّانى، البرهان فی تفسیر القرآن، ص 660.
16- راغب اصفهانى، مفردات الفاظالقرآن، ترجمه سيد غلامرضا خسروى حسينى، ج 3، ص 482.
17- مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ج 8، ص 27.
18- احمد نراقى، همان، ص 571.
19- محمّدصادق شجاعى، ديدگاههاى روانشناختى آيتاللّه مصباح، ص 356ـ357.
20 و21- تاجالدين محمّدبن محمدبن شعيرى، جامعالاخبار، ص 113.
22- سيدروحاللّه خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 401.
23- ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 17، ص 67.
24- كلينى، همان، ج 3، ص 103.
25- محمّدتقى مصباح، رهتوشه، ج 2، ص 421ـ422.
26- همان، ج 2، ص 421.
27- كلينى، همان، ج 3، ص 101.
28- محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 82، ص 103.
29- همان، ج 47، ص 49.