kayhan.ir

کد خبر: ۱۴۳۶۴۶
تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۳۹۷ - ۱۹:۱۴
مهارت‌های تحملِ فقدان عزيزان در قرآن-بخش سوم و پایانی

کیمیای صبر و تسلیم برای غلبه بر اندوه فراق




عبدالعلى پاكزاد
در دو بخش نخست از مطلب حاضر  مهارت‏هاى شناختى شامل: خداشناختى، انسان‏شناختى، روان‏شناختى و جهان‏شناختى مورد بررسی قرار گرفت. درآخرین بخش مهارت‌های رفتارى و اخلاقى واکاوی و تشریح شده است.
***
مهارت رفتارى
مراد از مهارت رفتارى نمود ظاهرى و برونى رفتار است. نمود ظاهرى تقوا در تحمل فقدان، آن است كه آدم متقى به هنگام مصائب احساس تنهايى نمى‏كند، بلكه خدا را در همه مراحل زندگى با خويش همراه مى‏بيند و بديهى است كه چنين احساسى توان آدمى را در شدائد زندگى افزايش مى‏دهد.
  تقوا
از مهارت‏هاى رفتارى ارائه شده در قرآن بر تحمل فقدان عزيزان، تقوامدارى است. قرآن به اين خاصيت تقوا تصريح کرده است: «وَمَن يَتَّقِ اللهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا» (طلاق: 2)؛ و هركس تقواى الهى پيشه كند، خدا راه بيرون رفت براى او قرار مى‏دهد. يعنى براى او راه باز مى‏كند براى خروج از بن‏بست‏ها و بيرون آمدن از مشكلات.(1)
    در حديثى از ابوذر غفارى نقل شده است كه پيامبر(ص) فرمود: «من آيه‏اى مى‏شناسم كه اگر تمام انسان‏ها دست به دامن آن زنند براى حل مشكلات آنها كافى است. پس آيه «وَمَن يَتَّقِ الله يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا»را تلاوت فرمود و بارها تكرار كرد.»(2)
    على (ع) نيز براى رهايى غم فقدان به تقوامدارى توصيه مى‏كردند.
امام صادق(ع) فرمود: اميرالمؤمنين ـ ع ـ به مسجد آمد. در كنار مسجد مردى را ديد اندوهگين. به او فرمود: تو را چه شده؟ عرض كرد: اى اميرمؤمنان، به مصيبت پدر و مادر و برادر گرفتار شده‏ام و مى‏ترسم دق كنم. اميرالمؤمنين (ع)فرمود: تقواى خدا و شكيبايى پيشه كن.(3)
  رابطه تقوا و تحمل فقدان
آشكار است كه انجام دادن هر كارى بويژه تحمل فقدان عزيزان به عزم و جديت مستحكم نياز دارد. از عواملى كه در آدمى اراده قوى به وجود مى‏آورد تقواست: «وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ» (آل‏عمران: 186)؛ و اگر استقامت كنيد و تقوا پيشه سازيد، اين از كارهاى مهم و قابل اطمينان است.
  البته صرفِ اراده براى توفيق در كار كفايت نمى‏كند، بلكه براساس آموزه‏هاى دينى همراهى و توفيق الهى هم بايد به آن ضميمه شود. خداوند به متقين وعده همراهى داده است:
 ـ «خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كرده‏اند». (نحل: 128)؛
ـ « و از خدا بپرهيزيد و بدانيد خدا با پرهيزکاران است». (بقره: 194).
  آرى وقتى آدمى به مدد تقوامدارى به اراده و عزم جدى برسد و توفيق خداوند هم با او همراه باشد، احساس همراهى قدرت لايتناهى با خويش، توان تحمل فقدان را در او افزايش مى‏دهد؛ چون گشايش هر كارى و دگرگونى قلب و تقويت روان آدمى در برابر مشكلات به دست اوست.
مهارت‏هاى اخلاقى
از عوامل اثرگذار در تحمل فقدان، اوصاف اخلاقى است. اخلاق، ملكات و فضائلى هستند كه جنبه نفسانى دارند و بديهى است وقتى اين فضائل در جان آدمى رسوخ كنند، توان آدمى در تحمل هر مشكل، بخصوص فقدان عزيزان تقويت مى‏شود.
1. ياد خدا
توجه و ياد خدا همواره و همه‏جا پسنديده و ضرورى‏ترين نياز آدمى در تكامل معنوى است و سبب ايجاد قوت قلبى و روحى است.
 چون آدمى در انجام دادن تكاليف و ترك محرمات و تحمل مشكلات و گرفتارى‏ها به روح توانمند نياز دارد.خداوند، هم خود، مردم را به ذكر خويشتن فراخوانده است وهم پيامبر اسلام را تذکردهنده و بيداركننده آدمى قرار داده است و از ويژگى‏هاى انسان خردمند را متصف بودن به ذكر و ياد خدا دانسته است:
 ـ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! خدا را بسيار ياد كنيد». (احزاب: 41)؛
 ـ «پس تذكر ده كه تو فقط تذكردهنده‏اى». (غاشيه: 21)؛
 ـ” خردمندان همان‏ها هستند كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آنگاه كه به پهلو خوابيده‏اند، ياد مى‏كنند”. (آل‏عمران: 191).
 اينكه خداوند در آيات متعددى از قرآن به توجه و ياد خدا دعوت فراخوانده، براى آن است كه آدمى دچار غفلت نشود؛ چراكه غفلت سبب هلاكت و سقوط آدمى است:«آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند». (اعراف: 179).
 مى‏دانيم كه وقتى آدمى از خدا غافل شود، توان تحمل مشكلات و از جمله غم فقدان را نخواهد داشت و اضطراب و نگرانىِ ناشى از غفلت، بر نگرانىِ فقدان مى‏افزايد.
  عامل مطمئن آرامش روح، منحصر در توجه به خدا و ياد اوست: «أَلاَ بِذِكْرِ الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28)؛ آگاه باشيد تنها با ياد خدا دل‏ها آرامش مى‏يابد.
  آدمى براى تحمل فقدان ناگزير از توجه واقعى به معبود خويش است و رويگردانى از ياد او سبب سختى زندگى خواهد شد:«و هركس از ياد من رويگردان شود، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت». (طه: 124)؛
  خدا وعده داده است به ياد ذاكران خود باشد: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» (بقره: 152).
  على (ع)فرمود: «ذكرُ اللّهِ دَواءٌ أَعْدالِ النُفُوس»؛(4)ياد خدا داروى درد جان‏هاست.
  باز فرمود: «ذِكْرُالله طارِدُ الأدْواءِ و البُؤس»؛(5)ياد خدا دوركننده درد و گرفتارى‏هاست.
  انسان وقتى احساس كند كه تحت حمايت خالق خويش است، همين احساس بر توان تحمل او مى‏افزايد و او را از بى‏تابى و جزع و فزع رها مى‏سازد.
  يكى از مصاديق ياد او، بر اساس آيه «وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِكْرِي» نماز است. نماز ارتباط بنده با خدا و برقرارى پيوند معنوى با اوست؛ پيوند با كسى كه قدرت مطلقه دارد و مهربان و شكست‏ناپذير است.
  راز استعانت انسان از نيروى قوى نماز، آن است كه انسان موجودى آميخته از جسم و روح است. چنانکه براى توانمندسازى جسم براى غلبه بر ناملايمات، به تغذيه سالم و قوى متناسب با جسم نياز دارد، براى توانمندسازى روح در برابر سختى‏ها و تكامل روحى به تغذيه سالم و متناسب با روح نياز دارد. در آموزه‏هاى دينى، غذاى روح متعدد ذكر شده است كه يكى از اساسى‏ترين و مهم‌ترين آنها نماز است. نماز پيوند خلق با خالق است. ارتباط با چنين منبع رحمت و قدرتى، پشتوانه بسيار مهمى به شمار مى‏رود كه آدمى را همانند فولاد مقاوم مى‏سازد. به همين جهت خداوند به بشر توصيه كرده از نيروى نماز در همه مراحل زندگى، بخصوص در تحمل فقدان مدد بجويد:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ» (بقره: 153)؛ اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! از صبر و استقامت و نماز كمك بگيريد.
  استعانت يعنى مددجستن و آن در جايى است كه انسان به تنهايى نتواند از عهده مشكلات و حوادث برآيد و چون در واقع مددكارى جز خدا نيست، كمك در برابر مشكلات عبارت است از ثبات و مقاومت و اتصال و توجه به ذات مقدس پروردگار و اين همان صبر و نماز است و در حقيقت اين دو بهترين وسيله براى اين موضوعند. صبر و شكيبايى هر مشكل عظيمى را كوچك مى‏سازد و توجه به خدا و پناه بردن به او روح ايمان را در انسان بيدار مى‏كند و او را متوجه مى‏سازد كه تكيه‏گاهى دارد بس مستحكم و وسيله‏اى دارد ناگسستنى؛(6)از همين‏روى امام على (ع)هرگاه محزون مى‏ شد، به نماز پناه مى‏برد: «كان على (ع) اذ اهالَهُ شى‏ءٌ فَزِعَ الى الصلاهًْ . ثم تلاهذه الايه(7) «وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ»»؛ على (ع) اين‏گونه بود كه هرگاه چيزى ايشان را نگران و هراسان مى‏كرد، به نماز پناه مى‏برد. سپس آيه «و استعينوا بالصبر و الصلاة» را تلاوت مى‏فرمود.
  2. صبر (شكيبايى)
گفته‏اند: صبر در شدائد عبارت است از ثبات نفس و اطمينان آن و مضطرب نشدن آن در بلايا و مصائب و مقاومت كردن با حوادث و شدائد به نحوى كه سينه او تنگ نشود و خاطر او پريشان نگردد و گشادگى و طمأنينه كه پيش از آن واقعه است زوال نپذيرد، پس زبان خود را از شكايت نگه دارد و اعضاى خود را از حركات ناهنجار محافظت كند.(8)
    زندگى آدمى ناگزير همواره در معرض حوادث ناگوار است. على (ع)در وصف دنيا به اين ويژگى تصريح فرموده است: «دارٌ بالبلاء محفوفَةٌ»؛(9)دنيا سرايى آكنده از بلا و حوادث است.
  بيمارى فقر، فقدان عزيزان، خسارت‏هاى مالى، محروميت‏ها و... پاره‏اى از اين سرگذشت اجتناب‏ناپذير همه انسان‏هاست. واكنش بشر در برابر اين پيشامدها از دو حال خارج نيست: گروهى در برابر مصيبت‏ها و حوادث، مقاومت و شکیبايى خود را از دست مى‏دهند و دچار افسردگى و شكستگى روحى مى‏شوند و گروهى ديگر، بار مصيبت و حوادث را تحمل و از بلا در مسير تكاملى خويش استفاده مى‏كنند و با توجه به جريان‏هاى طبيعى اين جهان، سربلند و پيروز از حوادث خارج مى‏شوند.
  قرآن به دو واكنش آدمى در برابر حوادث و سختى‏ها‌اشاره كرده است:
الف. جزع و فزع:
  ـ «به يقين انسان، حريص و كم‏طاقت آفريده شده است؛ هنگامى كه بدى به او رسد بى‏تابى مى‏كند و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مى‏شود.».(معارج: 19ـ21)؛
  ـ «و هرگاه شر و بدى به او برسد بسيار مأيوس و نوميد مىشود». (فصلت: 49)؛
  ـ «و اما هنگامى كه خدا براى امتحان، روزي‌اش را بر او تنگ مى‏گيرد مأيوس مى‏شود و مى‏گويد: پروردگارم مرا خوار كرده است. (فجر: 16).
ب. صبر و بردبارى:
گروهى ديگر از مردم، با ايمان به خدا و وعده‏هاى خداوند و به اميد دست يافتن به پاداش‏هاى الهى صبر مى‏كنند:
  ـ «و بشارت بده به استقامت‏كنندگان؛ آنان كه هرگاه مصيبتى به ايشان مى‏رسد، مى‏گويند: ما از آنِ خداييم و به سوى او بازمى‏گرديم». (بقره: 155ـ156)؛
  ـ «و آنان(خردمندان) كه به خاطر ذات پاك پروردگارشان شكيبايى مى‏كنند».(رعد: 22).
  در آموزه‏هاى دينى يكى از عواملى كه سبب تكامل و رشد آدمى و مانع افسردگى روحى و روانى معرفى شده، شكيبايى و صبر در برابر حوادث زندگى است كه در بعضى از آيات به استعانت از آن به صورت كلى توصيه شده است: « اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! از صبر و نماز، كمك بگيريد؛ زيرا خداوند با صابران است». (بقره: 153).
  معناى صبر آن است كه انسان خود را به تحمل مشكلات عادت دهد و اين كار به اعتماد و ايمان به خدا و اينكه او با صابران است، نياز دارد و ترديدى نيست كه نماز، اين اعتماد و ايمان را استحكام مى‏بخشد.(10)
    علاوه‌بر توصيه كلى به صبر در همه مشكلات و حوادث زندگى، قرآن به طور موردى به صبر در برابر فقدان عزيز هم توصيه كرده است:
  ـ« قطعا همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى و كاهش در مال‏ها و جان‏ها و... مى‏آزماييم». (بقره: 155)؛
  ـ «به يقين همه شما در اموال و جان‏هاى خود آزمايش مى‏شويد». (آل‏عمران: 186)؛
  زيرا در صبر فوايدى هست براى تربيت نفوس آدمى و تقويت شخصيت و افزايش توانايى در برابر سختى‏ها و بارهاى سنگين زندگى و حوادث و مصائب روزگار.(11)
رابطه صبر و تحمل فقدان عزيزان
 در آموزه‏هاى دينى مشكلات و حوادث،سبب تكامل آدمى معرفی شده است. واضح است كه رسيدن به تكامل و عروج روحى فقط به انجام دادن عباداتى مثل نماز، روزه و حج وابسته نيست، بلكه گاهى رشد روحى انسان‏ها در تحمل مشكلات و سختى‏هاى زندگى از قبيل تحمل فقدان عزيزان است. چه بسا آدمى از چيزى از قبيل فقدان، كراهت دارد ولى در واقع آن چيز براى او خير است:
  ـ«چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آنكه خير شما در آن است يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است». (بقره: 216)؛
  ـ «چه بسا چيزى خوشايند شما نباشد و خداوند خير فراوانى در آن قرار دهد». (نساء: 19).
  بر همين اساس خداوند صبر و تحمل پيامبر اسلام را در برابر مشكلات و سختى‏ها و اذيت مخالفان براى او خير معرفى كرده و فرموده است:«اگر شکیبایی کنید، این کار برای شکیبایان بهتر است». (نحل: 126).
  كسى كه در مصائب (فقدان عزيزان) بى‏تابى و جزع مى‏كند به سبب داشتن روحى افسرده، قدرت تصميم و تدبير درست را ندارد؛ بويژه آنكه بى‏تابى، مصائب را دوچندان مى‏كند و عامل گسترش گرفتارى است. آنچه مى‏تواند مصائب را التيام بخشد و توان تحمل آن را در آدمى ايجاد كند، صبر و شكيبايى است. اين مفهوم در روايات آمده است. از امام صادق(ع) در ذيل آيه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ» آمده است كه فرمود: «صابروا على المصائب»؛(12) با صبر،بر مصيبت‏ها غلبه كنيد.
  على (ع)فرمود: «الجزع عند المصيبه يزيدها و الصبر عليها يبيدها»؛(13) بى‏تابى، بر مصيبت مى‏افزايد و  شيكبايى، اندوه مصيبت را از ميان مى‏برد.
  و نيز فرمود: «اِغْلبوا الجزعَ بِالصَّبر»؛(14) با شكيبايى بر بى‏تابى پيروز شويد.
  امام صادق(ع)فرمود: «لم تَسْتَنْقِص من مكروهٍ بِمثلِ الصبر»؛(15) هيچ چيزى همچون صبر از امور ناخوشايند نمى‏كاهد.
  آرى براساس اصول كلى سه‏گانه (در صبر براى صابر خير وجود دارد و بى‏تابى بر اندوه مصيبت مى‏افزايد، ولى صبر اندوه آن را از بين مى‏برد و خداوند وعده همراهى به صابر را داده است) گفته مى‏شود يكى از مهارت‏هاى اخلاقى بر تحمل فقدان عزيزان، استعانت جستن از صبر و شكيبايى است.
  3. توكّل
توكّل اين است كه ديگرى را طرف اعتماد قرار دهى و او را نائب خود كنى.(16) توكل بر خدا در واقع معنايش اين است كه انسان در كارهاى خودش فقط امر خدا را در نظر بگيرد. طاعت خدا را در نظر بگيرد، وظيفه را در نظر بگيرد و در سرنوشت خودش به خدا اعتماد كند.(17)
    در اصطلاح علم اخلاق، توكل عبارت است از اعتماد كردن و مطمئن بودن دل در جميع امور خود به خدا و حواله كردن همه كارهاى خود به پروردگار و بيزار شدن از هر حول و قوه.(18)
    آشكار است كه از ضرورى‏ترين نياز آدمى در زندگى، توكل و اعتماد كردن به قدرت لايزال الهى است؛ چون اجراى كارها فقط منحصر به آماده بودن اسباب و علل مادى نيست، بلكه بايد بر قدرت خالق اسباب و علل هم تكيه کرد. كسى كه به خدا توكل مى‏كند، در واقع بر منبع قدرت تكيه مى‏زند و قدرت محدود خودش را با قدرت نامحدود او گره مى‏زند؛ از اين‏رو بر توان خود در هر كارى خصوصا در تحمل مرگ عزيزان مى‏افزايد. وانگهى اعتماد به قدرتى كه بر هر چيز تواناست، در واقع خويش را در تحت حمايت و حفاظت صاحب آن قدرت دانستن است، و همين امر، موجب تقويت روحى و روانى انسان مى‏گردد. بر همين اساس خداوند فرمود: «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق: 3)؛ و هركس بر خدا توكل كند، او برايش كافى است.
  خداوند به پيامبر اسلام به هنگام تنهايى در برابر مشكلات و مخالفت مخالفان و آزار دشمنان همين امر را آموزش داده تا در پرتو اين عامل مهم، توان روحى او بر تحمل مشكلات افزايش يابد: «اگر آنها از حق، روى بگردانند نگران مباش بگو: خداوند مرا كفايت مى‏كند، هيچ معبودى جز او نيست، بر او توكل كردم». (توبه: 129).
  وقتى كسى بر خداوند اعتماد و توكل كرد و صلاحديد خداوند را در ارتباط با خويش، حق و به صلاح و مصلحت واقعى خود ديد، ديگر نگرانى و اضطرابى نخواهد داشت. او مى‏داند كه خداوند خير و صلاح او را مى‏خواهد و بيش از هر كسى به خير و صلاح او آگاهى دارد. از اين‏رو اگر خداوند براى او خير و خوشى رقم زند، خوشحال مى‏شود؛ چون مى‏داند صلاح او در آن چيزى است كه خداوند براى او پيش آورده است. اگر هم به دام سختى‏ها و بلاها گرفتار آيد، ناخرسند نمى‏شود، چراكه مى‏داند آن بلاها و سختى‏ها به مصلحت اوست و بدين ترتيب به خواست خداوند رضايت مى‏دهد.(19)
    با توجه به كاركرد توكل پيامبر اكرم (ص)مى‏فرمايد: «من اَحَبَّ اَنْ يكونَ اَقْوى الناسَ فَلْيتَوَكَّلْ على اللّه»؛(20)كسى كه دوست دارد قوى‏ترين مردم باشد، پس بايد به خدا توكل كند. زيرا كسى كه به خداتوكل بكند مغلوب نمى‏شود.
  امام باقر(ع)نيز مى‏فرمايد: «من تَوَكَّلَ عَلَى اللهِ لايغْلَبْ»؛(21) كسى كه به خدا توكل‏كند مغلوب نمى‏گردد.
    پس آدمى در تحمل مرگ عزيزان ناگزير به بهره‏گيرى از نيروى توكل است تا در مسير تكامل به سلامت راه خويش را بپيمايد.
  4. تسليم
در علم اخلاق، تسليم به انقياد باطنى و اعتقاد و گرويدن قلبى در مقابل حق معنا شده است.(22)
    تسليم شدن در برابر خواست خداوند سبحان، چنگ زدن به ريسمان محكم الهى و مطمئن است، و واضح است كه هر كه به ريسمان الهى چنگ بزند، گسستنى نيست:
  ـ«كسى كه به طاغوت كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است كه گسستنى براى آن نيست». (بقره: 256)؛
  ـ «كسى كه روى خود را تسليم خدا كند در حالى كه نيكوكار باشد، به دستگيره محكمى چنگ زده است و عاقبت همه كارها به سوى خداست». (لقمان: 22).
  منظور از تسليم «وجه» براى خدا در حقيقت‌اشاره به توجه كامل با تمام وجود به ذات پروردگار است. زيرا «وجه» به معناى «صورت» چون شريف‏ترين عضو بدن و مركز مهم‌ترين حواس انسانى است، كنايه از ذات او به كار مى‏رود.(23)
رابطه تسليم و تحمل فقدان عزيزان
 از داستان حضرت ابراهيم و اسماعيل اين پيام به خوبى فهميده مى‏شود كه عامل موفقيت حضرت ابراهيم در امتحان الهى (ذبح فرزند)، تسليم و فرمانبردارى او از خداوند بوده است كه قرآن به زيبايى آن را ترسيم كرده است: «هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم پیشانی او را بر خاك نهاد، او را ندا داديم كه اى ابراهيم! آن رؤيا را تحقق بخشيدى. ما اين‏گونه نيكوكاران را جزا مى‏دهيم». (صافات: 103ـ105).
  تسليم امر خدا بودن ابراهيم، توان تحمل فراق هميشگى فرزند را در دنيا به او داده است. زيرا شخصى كه فرمانبردار محض خداست، خواستى جز خواست خدا ندارد، بلكه خواست خدا را خواسته خود مى‏داند و اين حالت مبتنى بر ايمان عالى و شناخت پروردگار است.
  در روايت به دو ويژگى شخص مؤمن به خدا‌اشاره شده است. از امام صادق(ع)سؤال شد: «بأى شى‏ء يُعْلَمُ المؤمنُ بأنّه مؤمن قال بالتسليم للّه و الرّضا فيما ورد عليه سُروُرٍ او سَخَطٍ»؛(24)با چه نشانه‌ای دانسته مى‏شود كه شخص مؤمن است؟ فرمود: تسليم خدا بودن و راضى بودن به آنچه برايش پيش مى‏آيد از شادى و ناخرسندى.
  كسى كه در مقام تسليم است، آنچه را مخالف يا موافق آن است به خدا وامى‏نهد و از همه امور مربوط به خود دست مى‏كشد و همه را به خدا وامى‏گذارد.(25) چون تسليم نبودن در برابر خدا و جزع و فزع، عزيز از دست رفته را بازنمى‏گرداند بلكه سبب رنج بيشتر مى‏شود.
در روايت آمده است: «اَوْحَى الله تعالى إِلى داودَ يا داودُ تُريدُ و اُريدُ و انّما يكون ما اُريدُ فان شئتَ كما اريدُ يكْفيكَ ما تريد و ان لم تُسْلِمْ لى أُريدُ أَتْعَبْتُكَ فيما تريدُ ثُم لايكون الا ما اريدُ»؛(26)خداوند متعال به داود وحى كرد كه اى داود: تو چيزى مى‏خواهى و اراده مى‏كنى و من نيز چيزى اراده مى‏كنم و آنچه من مى‏خواهم واقع مى‏شود. پس اگر در برابر خواست من تسليم باشى به آنچه مى‏خواهى مى‏رسى و اگر در برابر خواست من تسليم نشدى، در رسيدن به آنچه مى‏خواهى تو را به رنج مى‏اندازم و سپس واقع نمى‏شود مگر آنچه من مى‏خواهم.
  پس سرّ رابطه تسليم و تحمل فقدان اولاً آن است كه كسى كه در برابر خواست خدا تسليم است، معتقد است آنچه را خدا مى‏خواهد، مصلحت و خير اوست. چنين شخص باورمندى در فقدان عزيزان بى‏تابى نمى‏كند، بلكه با نيروى تسليم آن را تحمل مى‏نمايد.
  امام صادق(ع)فرمود: «خدا مى‏فرمايد: بنده مؤمنم را به هر سو بگردانم، برايش خير است، پس بايد به قضاى من راضى باشد».(27)
    برهمين اساس امام صادق(ع)فرمود: «اذا اَرَدْنا اَمْرا وَ أرادَ اللهُ اَمْرا سَلَّمنا لِاَمْرِ الله»؛(28) زمانى كه ما امرى را اراده كنيم و خدا امرى را اراده كند، ما تسليم امر خدا هستيم.
  براساس همين نوع بينش، از عوامل تحمل فقدان عزيزانشان را تسليم در برابر امر خدا مى‏دانستند. زراره مى‏گويد: فرزندى از امام صادق(ع)در زمان امام باقر(ع) مريض شد. امام باقر كنار بستر آن بيمار نشسته بود و از او مواظبت مى‏كرد. اتفاقا آن كودك درگذشت. حضرت چشمان و دهان او را بست و فرمود: ما تا امر خدا فرود نيامده، بى‏تابى مى‏كنيم، ولى هنگامى كه امر خدا نازل شود واكنشى جز تسليم نشان نمى‏دهيم:«فإذا اَنْزَلَ امر اللّهِ فَلَيسَ لنا الاّ بالتسليم».(29)
    ثانيا آنچه را خداوند خواست و انجام شد، بشر قدرت تغيير آن را ندارد. فرزندى كه مُرد، بشر قدرت زنده كردن او را ندارد. مطابق روايتى كه به حضرت داود وحى شده است، تسليم نبودن در برابر امر خواست خدا، خود عامل رنج افزايى و تنش‏زايى است. بر همين اساس گفته مى‏شود از مهارت‏هاى ضرورى بر تحمل فقدان عزيزان، تسليم خواست خداست.
نتيجه‏گيرى
1. براساس آموزه‏هاى وحيانى هر انسانى مرگ را ملاقات مى كند و گزيرى از آن نخواهد داشت، سنت الهى بر اين تعلق گرفته است كه آدمى را لباس هستى بپوشاند و پس از مدتى به سوى خويش بازگرداند.
  2. بى‏تابى و بى‏قرارى در فقدان (عزيزان) مانع تكامل روحى است و استمرار آن سبب ضعف ايمان ومبتلا شدن آدمى به فشارهاى روانى خواهد شد.
  3. آدمى در زندگى خويش شاهد مرگ عزيزانش است و اين براى او ناخوشايند مى‏باشد. اما كتاب زندگى (قرآن) براى تحمل کردن مرگ عزيزان، سه نوع مهارت شناختى، رفتارى و اخلاقى را به نوع بشر ارائه داده است تا آدمى در پرتو مهارت‏هاى وحيانى، مرگ عزيزان را تحمل كند و گرفتار فشار روحى نشود و از مطلوب فطرى خويش كه همان تكامل روحى است دور نگردد.
  مهارت‏هاى شناختى عبارت است از: خداشناختى، انسان‏شناختى، روان‏شناختى و جهان‏شناختى و مهارت رفتارى عبارت است از: تقوامدارى، و مهارت‏هاى اخلاقى عبارت است از: ياد خدا؛ صبر (شكيبايى)؛ توكل؛ تسليم.
1- مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ج 8، ص 23.
2- ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسیر نمونه، ج 24، ص 236.
3- كلينى، اصول كافى، ترجمه سيدجواد مصطفوى، ج 3، ص 143.
4و5- عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكم، ترجمه محمّدعلى انصارى،، ص 421.
6- سيد محمّدحسين طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 201.
7- كلينى، اصول کافی،ترجمه سید جواد مصطفوی،، ج 3، ص 480.
8- احمد نراقى، معراج‏السعاده، ص 599.
9- نهج‏البلاغه، خ 226.
10- محمّدجواد مغنيه، تفسير كاشف، ترجمه موسى دانش، ج 1، ص 437.
11- محمّدعثمان نجاتى، قرآن و روان‏شناسى، ترجمه عباس عرب، ص 401.
12- كلينى، همان، ج 3، ص 146.
13و14- عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، همان، ص 561.
15- حسن‏بن شعبه حرّانى، البرهان فی تفسیر القرآن، ص 660.
16- راغب اصفهانى، مفردات الفاظ‏القرآن، ترجمه سيد غلامرضا خسروى حسينى، ج 3، ص 482.
17- مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ج 8، ص 27.
18- احمد نراقى، همان، ص 571.
19- محمّدصادق شجاعى، ديدگاه‏هاى روان‏شناختى آيت‏اللّه مصباح، ص 356ـ357.
20 و21- تاج‏الدين محمّدبن محمدبن شعيرى، جامع‏الاخبار، ص 113.
22- سيدروح‏اللّه خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 401.
23- ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 17، ص 67.
24- كلينى، همان، ج 3، ص 103.
25- محمّدتقى مصباح، ره‏توشه، ج 2، ص 421ـ422.
26- همان، ج 2، ص 421.
27- كلينى، همان، ج 3، ص 101.
28- محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 82، ص 103.
29- همان، ج 47، ص 49.