گفت وگو با مسئول بخش بايگاني كتابخانه عامه كابل
ترور يار مهربان در خاک غريب
يکي از هداياي ماندگار آمريکا براي افغانستان
«استاد غلام حيدر»، معروف به حيدري وجودي در سال 1318 در ولايت پنجشير متولد شد. از اوان کودکي با ترانه و سرود روستايي زادگاهش آشنا شد. بعد از آن مکاتب سنتي زادگاهش او را با شعر و ادبيات اشنا ساخت. وي از سال 1343 در کتابخانه عامه شهر کابل به عنوان مسئول بخش آرشيو نشريات، در خدمت فرهنگيان و ادب دوستان کشور افغانستان است و بيش از چهارده اثر منظوم و منثور از وي منتشر شده است. او حالا از 45 سال حضور مستمرش در کتابخانه عامه کابل و روند شكل گيري تاريخي آن در دولت هاي حاکم، از ظاهر شاه تا كرزي، سخن گفته است. سخناني که با غم بزرگ ويراني فرهنگ و تمدني بزرگ همراه است؛ تخريب بنايي که ساختش همچون هتل و فرودگاه کار يک سال و دوسال نيست و شايد ديگر هرگز ايستادن بناي آن را در ديار همسايه شاهد نباشيم؛ بنايي که از گذر قرنها و حکمرانان و تاريخ بنا شده بود و امروز جز خرابهاي از آن در خاک همسايه و قصري باشکوه در ياد مردمان آن ديار چيزي نمانده است و اين بدون ترديد علاوه بر بي خردي مقدس مآبهاي طالباني مديون حضور مقتدرانه(!؟) امريکاييها در اين کشور نيز هست! گفت وگوي ما را با اين مسئول کهنهکار و زخمخورده بخوانيد تا طعم هفته مظلوم کتاب در کشور را بيشتر حس کنيد؛ هفتهاي که ما يادمان ميرود با چه پشتوانه و سابقهاي داريم با برنامههاي غير استاندارد و غيرکاربردي تمامش ميکنيم! اين گفت وگو را «محمد سرور رجايي» انجام داده که براي انتشار کوتاه و گزيده شده است.
تولد يک کتابخانه
اگر چه در ذهن من تصوير اولين کتابخانه کابل از دوران حکومت امان الله خان در سال 1304 خورشيدي است که با عنوان کتابخانه معارف تاسيس شده بود، ولي جرقه اصلي آن در زمان حاکميت امير حبيبالله خان زده شده بود. امير حبيباللهخان، به نصر الله خان که از شخصيت هاي فرهنگي بوده و جمعي از فرهنگيان ديگر هم با او همکاري مي کرده اند دستور مي دهد که شخص با سوادي را به او معرفي کند که کتاب?شناس قهاري باشد و با فهرست?نويسي کتاب آشنايي کامل داشته باشد. تا او با اختيارات کامل تمام کتابهاي ارگ شاهي را شناسايي کرده و طبقه بندي بنمايد. بعد از آن مکان مناسبي براي کتابها فراهم شود تا مردم بتوانند از کتاب?ها استفاده نمايند. نصر الله?خان هم شخصي را از خانواده فرهنگي طرزي انتخاب کرده و به او وظيفه مي دهد که فهرستي از تمام کتابهاي موجود در ارگ شاهي تهيه کند. از بدي حادثه در همان سال امير حبيباللهخان کشته شد و اين طرح هم به فراموشي سپرده شد. اما تاسيس رسمي کتابخانه عامه کابل بر مي?گردد به سال 1345. وقتي من در سال 1342 مشغول کار در کتابخانه شدم، کتابخانه عامه شکل رسمي نداشت. آن زمان در شهر کابل دو کتابخانه بود، يک کتابخانه زير نظر وزارت معارف بود و استفاده از آن عمومي بود و ديگري کتابخانه مطبوعات بود. با توجه به نيازهاي فرهنگي مردم و صلاحديد مسئولان فرهنگي در سال 1345 هر دو کتابخانه ادغام شدند و با نام رياست کتابخانههاي عامه افغانستان به فعاليت آغاز کردند. اولين رييس کتابخانه عامه هم گل احمد فريد بود. او بسيار آدم توانمند در عرصه کارهاي فرهنگي و ادبيات بود. از اهداف مهم او در کتابخانه تنظيم مطبوعات و کلکسيون ساختن آنها بود. وقتي آقاي فريد طرح کلکسيون کردن نشريات را به کارمندان کتابخانه گفت، بسياري از کارمندان ما معني کلکسيون را نمي?دانستند و از همديگر ميپرسيدند که کلکسيون چيست؟ هنوز هم بسياري از کلکسيونهايي که در آن زمان شيرازه اش را با دست دوخته بوديم در کتابخانه موجود است، چند تايي از آنها هم سرچپه(وارونه) دوخته شده?اند. هر وقت آنها را مي?بينم خاطرات گذشته زنده مي?شود.
حسرت وزارت معارف...
وزارت معارف در آن زمان مسئوليتش به دوش علي احمد پوپل بود و توجه خوبي به مسايل فرهنگي داشت. از کارهاي برجسته و به ياد ماندني?اش تشکيل انجمن شعرا و نويسندگان افغانستان بود. انجمني که هفت نفر از شاعران پارسي زبان و چند نفر هم از شاعران پشتو زبان در آن عضويت داشتند، از مليت?هاي ديگر کسي را به خاطر ندارم. من منشي آن انجمن بودم و شاعراني چون صلاح الدين سلجوقي، فکري سلجوقي، عبدالحق بيتاب،شايق جمال و... در کنار الفت پاچا، شيرين مجروح، سليمان لايق و نصرالله حافظ از شاعران پشتون حضور داشتند. براي جامعه ادبي افغانستان به ويژه شعر آن زمان غنيمتي بزرگي بود. اما با تاسف که انجمن نويسندگان افغانستان در زمان وزارت اَنَس خان منحل شد. اَنَس خان شخصي بسيار کوتاه فکر و کم ظرفيتي بود که پيشرفت فرهنگي را نه باور داشت و نه تحمل مي?توانست.
آتش همچنان روشن است !
وضعيت فرهنگي در زمان حکومت داوود خان بد نبود؛ نمودارهاي نسبتا خوبي پديدار شده بود. ما در 27 ولايت نمايندگي فعال داشتيم و کتابخانههايي را هم در نواحي کابل تاسيس کرده بوديم. اما بعد از کودتاي هفت ثور (ارديبهشت) سال 1357 آتشي روشن شد که به مرور تمام زير ساخت?هاي زندگي ما را تحت تاثير قرار داد، فرهنگ و هنر هم بخشي از زندگي ما بود که مصون نماند. همان آتش هنوز هم روشن است و مي?بينيم که شعله?هايش از هرطرف زبانه مي?کشد. امروز اگر يک امنيت نسبي در افغانستان است، چندان به درد فرهنگ و کارهاي فرهنگي نمي?خورد. دولت هم از اين امنيت نسبي استفاده نکرده و براي سامان بخشيدن کارهاي فرهنگي هيچ تلاشي نکرده است. من 45سال است که مسئول آرشيو نشريات کتابخانه عامه کابل هستم. تجربه?ام مي?گويد اگر ما چشم به راه مسئولان دولتي باشيم و يا از آنها بخواهيم که در پاسداري از فرهنگ و گسترش آن ابزار فراهم کنند؛ کار بيهوده اي انجام داده?ايم. در افغانستان، امروز فرهنگيان ما بدون چشم?داشت حمايت دولت کار مي?کنندکه هنوز چراغ کم?سويي از فرهنگ روشن مانده است.
عامل اصلي ويراني
کتابخانه عامه روز هاي با شکوهي را شاهد بوده است و توجه مسئولان فرهنگي را ديده است. امروز دوره گذار است. در دوران ظاهر خان شخصي بود به نام کريم شيون که براي امور فرهنگي افغانستان دلسوز بود و زحمات زياد مي?کشيد. او که حمايت خانواده شاهي را با خود داشت از کارهاي شايستهاش، تشکيل هيئتي فرهنگي بود، در کتابخانه عامه به عنوان کتابشناس. مدتي بعد همان هيئت فرهنگي را با توجه به نيازهاي اصلي کتابخانه، مسئوليت تامين کتاب را بر عهدهشان گذاشت که نيازها را با خريد کتاب از ايران رفع سازند. در آن زمان هزينه قابل توجهي را براي خريد کتاب از ايران اختصاص داده بود و آنها کتابهاي سودمندي را از ايران خريداري کرده و به افغانستان آوردند. وقتي کتابهاي جديد به ليست کتابخانه افزوده شد، اميدواري فرهنگي هم در بين مردم و مسئولان زياد شد. کتابخانه هم رونق چشمگيري يافت. اما تمام کتابخانه هاي ولايات در سالهاي جنگ نابود شدند؛ حتي کتابخانههاي نواحي کابل هم تخريب شدند. اگر از ناداني و بي سوادي بعضي?ها بگذريم، عامل اصلي ويراني کتابخانه?هاي افغانستان جنگ است و بس.
بعد از کودتاي کمونيستي...
آسيب جدي به کتابخانههاي شخصي مردم رسيد، تقريبا تمام کتابخانه?هاي شخصي مردم مستقيم يا غير مستقيم نابود شد. آنها به کتابخانههاي دولتي زياد سخت نميگرفتند. بايد انصاف را هم رعايت کرد، اکثر مسئولان آنها آدمهاي فرهنگي بودند و قدر فرهنگ را مي دانستند، به خصوص آنهايي که تفکرات موافق آنها را داشتند و با خط و عقيده سياسي شان برخورد نميکردند، احترام ميگذاشتند. آنها در اوايل حکومتشان طرحي را به اجرا گذاشتند که از سوي مردم استقبال نشد؛ ميخواستند در کابل و ولايات استعداد يابي کنند و اين کا را از مکاتب ابتدايي شروع کردند. نوجواناني که از کلاس هفت به بعد درس ميخواندند مستعدترين شان را انتخاب کرده و براي شکوفايي استعداد آنها برنامههاي اختصاصي ميگذاشتند. بعضي از آنها را هم براي تحصيل به کشورهاي شرقي ميفرستادند. در رابطه با کتابهاي کتابخانه يک بار هيئتي از طرف کميته مرکزي حزب خلق آمدند و بعضي از کتابها را دستور دادند که از کتابخانه جمع کنيم. در بين آنها کتابهاي شريعتي و کلکسيون مجله برهان که از طرف آيت الله واعظ در کابل منتشر ميشد، هم بودند. ما ديگر آسيبي جدي را شاهد نبوديم حتي کتابهايي که جمع آوري شد با خود نبردند و در انبار کتابخانه گذاشتند. هدف آنها اين بود که به دست کسي نرسد. من بسياري از آنها را ميشناختم و با آنها که در جمع شان منشي امنيتي مرکزي کابل هم بود، گفتم که نه من از آسمان آمده ام و نه شما، کتابهاي ماهم که مشخص است. مجلات و نشريات هم که با مضامين گوناگون و با سليقههاي متفاوتي چاپ ميشوند. شايد يک مطلب با خط سياسي شما موافق نباشد، اما مطالب بسيار ديگري است که براي مردم مفيد است. پس چرا ما به خاطر يک صفحه تمام مجله را جمع کنيم. آنها گفتند: شما کاري کنيد که اين کتابها و نشريات از چشم مردم دور باشد.
درزمان حكومت اسلامي، به دليل نا امني ها و تشديد جنگهاي خياباني همه چيز يك باره دگر گون شد. هيچ كس توقع اتفاقاتي كه پيش آمد را نداشت. در هياهوي آن روزهاي كابل چندين بار نظاميان خود سر به كتابخانه آمدند و دست به تخريب در و ديوار زدند، حتي بعضي از دروازه هايش را با خود بردند. بعد از آنكه انها مي رفتند و ما سراغ هر مسئولي امنيتي ميرفتيم ديگري را مسئول منطقه مي دانست. ويراني هاي فرهنگي بيشتر از آن زمان آغاز شد تا به حكومت طالبان رسيد.
حمله طالباني به فرهنگ
وقتي طالبان حاكم شدند براي كتابخانه عامه رئيس جديدي را تعيين كردند. من در كابل بودم ولي به كتابخانه نمي?رفتم. خانه من در نزديكي كتابخانه است و هر روز نظاميان طالبان براي بازخواست به سراغم مي?آمدند. يك روز با ماشين آمدند و مرا به حوزه امنيتي بردند، آنجا من گفتم كه همه مردم ميدانند كه من از پنجشير و چه كاره هستم. تمام عمر من در كتابخانه عامه صرف شده است. از مسئولين طالبان شخصي بود با ريش دراز كه همقطارانش او را ملا مومن خطاب ميكردند، (خدا مي داند كه چقدر مومن بود) او بر خورد خوبي با من داشت و گفت كه بعضي?ها به ضرر شما راپورت مي?دهند كه شما در خانه?تان اسلحه داري و نيروهاي ما بر همين اساس به سراغ شما ميآيند. بعد هم شماره تلفن خود را به من داد و گفت هر گاه از طالبان كسي به خانه تان آمد به من تلفن بزن تا مانع آنها شوم. در ادامه هم گفت: خوب شده كه تا حالا در چنگ طالبان هلمند نيفتادي، آنها آدمهاي بسيار بدي هستند.
سرقت براي پاکستان
طالبان گروههاي متفاوتي بودند. هر كدام مطابق سليقه?شان آب را گل آلود مي?كردند تا ماهي دلخواهشان را بگيرند. گروهي از آنها دلال بودند و به پاكستان مي?رفتند سفارش كلكسيونهاي نشريات و كتابهاي تاريخي كتابخانه عامه را ميگرفتند و به اين نحو غارت مي?كردند. كلكسيون روزنامه وطن از دفتر كارم توسط طالبان سرقت شد. روزنامه وطن با صاحب امتيازي و مدير مسئولي غلام محمد غبار مورخ نامدار كشور در سال 1329 منتشر مي?شد. مثل آن كلكسيونهاي بسياري در زمان طالبان از آرشيو كتابخانه عامه كابل توسط طالبان سرقت شده و به پاكستان منتقل شدند.
قصه ايران...
مولاناي بزرگ ميفرمايد: در كليت، مردم دو گروهاند. يكي آخور بين و ديگري آخر بين. گروه اول كساني هستند که وقتي شكم شان سير بود نه در فكر فرهنگ هستند و نه در فكر وطن. گروه دوم كه آخر بين هستند؛ هم به فكر فرهنگ هستند و هم به فكر وطن. امروز من هرچه كتاب خوب و نشريات خوب مي?بينم كه توسط فرهنگيان ما منتشر مي?شود، از سوي فرهنگيان مهاجر ما در ايران است. شاعران و نويسندگان ما در ايران بيش از شاعران و نويسندگان ما در جاهاي ديگر شناخته شدهاند. حتي ما توفيقات آنها را در كابل هم شاهد هستيم. امروز در كابل فرهنگيان مهاجر بازگشته از ايران كه با نام خانه ادبيات افغانستان فعاليت ميكنند، نشست?هاي فرهنگي را با عنوان شب?هاي كابل راه اندازي كردهاند كه بي?نظير است. اصل كار فرهنگي همين است و اين كار آيندهنگري است.