نگاهی به فیلم خاله قورباغه
بیگانه با رؤیاهای کودکان
آرش فهیم
اصلیترین چیزی که مخاطب کم سن و سال را با یک فیلم سینمایی یا هر روایت دیگری پیوند میدهد، وجود یک قصه شیرین و پرفراز و نشیب است. اما «خاله قورباغه» داستان بسیار لاغر و فقیری دارد و هیچ خلاقیتی در قصه پردازی آن دیده نمیشود. به همین دلیل هم ممکن است از اواسط فیلم موجب شود که حوصله بعضی از بچهها سر برود و تماشای آن را دنبال نکنند. یکی از راههای جذب مخاطب در یک فیلم یا داستان، وجود یک قهرمان است. اما در این فیلم، هیچ قهرمانی وجود ندارد تا بچهها به خاطر علاقهمند شدن به او، ماجراهای فیلم را تا آخر بااشتیاق دنبال کنند. حتی ظاهر عروسکهایی که در فیلم میبینیم هم جاذبه لازم را ندارد. یک فیلم فانتزی مثل «خاله قورباغه» وقتی میتواند موفق شود که با تخیل و رویاهای کودکان درگیر شود. بعد از قهرمانپردازی، باید شکل و شمایل شخصیتهای فیلم نیز آنقدر شگفتانگیز باشد که بتوانند به ذهن بینندگان خردسال فیلم راه پیدا کنند. اما حیوانات و جانوران این فیلم که مانند آدمها به نمایش درآمده اند، خیلی زود چشم بچهها را خسته میکنند. علاوهبر اینها، در فیلم خاله قورباغه هیچ بچهای وجود ندارد تا حداقل بینندگان کودک و نوجوان بتوانند با او همراه شوند. با کمی دقت میتوان دریافت که یکی از رموز همه فیلمهای موفق برای کودکان در گذشته این بود که شخصیتهای اصلی آنها،بچهها بودند و به همین دلیل هم همزادپنداری این گروه سنی را بر میانگیختند.
فیلمهایی مثل «خاله قورباغه» نشان میدهند که با هزینه هنگفت نمیتوان فیلم خوب کودک و نوجوان ساخت، بلکه سرمایه اصلی برای دست یابی به این موفقیت، توان برقراری ارتباط با بچه هاست. افشین هاشمی، کارگردان «خاله قورباغه» در توجیه پایین بودن استقبال بچهها از این فیلم آن را به گرانی و وضعیت اقتصادی و ناامنی(!) و افسردگی عمومی ربط داده است. این نوع اظهار نظر، خود گویای دور بودن ذهن سازندگان این فیلم از دنیای پاک و بیآلایش کودکان است.