راه رسیدن به کرامت(خوان حکمت)
وقتي ذات اقدس اله فرشتهها را معرفي ميكند، در سوره مباركه «انبياء» ميفرمايد: (بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ)[1] فرشته را بندگان كريم ميداند و معرّفي اين كرامت را به اين دو عنصر محوري قرار ميدهد كه نه اهل افراطاند نه اهل تفريطاند. اين جمله (لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ) اين به منزله حدّ تامّ كرامت است؛ (بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ) چرا؟ چون نه جلو میافتند نه دنبال، اين اصل اوّل كه ذات اقدس اله در سوره «انبياء» فرشتهها را به عنوان بندگان مكرّم معرفي ميكند.
اصل دوم اينكه در زيارت «جامعه» وجود مبارك امام هادي(ع) ائمه اهلبيت را به عنوان عباد مُكرم معرفي ميكند. در زيارت «جامعه» كه در هر مشهدي از مشاهد مشرّفه ميشود اين زيارتها را قرائت كرد، به بارگاه ملكوتي ائمه(عليهم السلام) عرض ميكنيم «سلام بر شما اي كساني كه بندگان مكرّم الهي هستيد. اين عباد مكرّم در زيارت «جامعه» وصف ائمه(عليهمالسلام) است؛[2] يعني اينها هم (لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ).
اصل سوم آن است كه اين زيارتها درس كرامت به ما ميدهد؛ يعني ميتوان به مقام كرامت رسيد، به مقام فرشتگان رسيد؛ البته فرشتهها درجاتي دارند، برخي حاملان عرش الهياند، بعضي در قلب پيغمبر(ص) جاي دارند:(نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمين * عَلی قَلْبِكَ[3] برخي هم جزء مدبّرات امرند، اينطور نيست كه همه ملائكه در يك رشته باشند.
کرامت انسانی به سبب جایگاه خلیفه اللهی
اصل چهارم آن است كه ذات اقدس اله انسانها را به عنوان بندگان كريم معرفي كرد:(لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم)[4] اگر كسي فرزند آدم بود، فرزند خليفهًْالله بود و خلافت را به ارث برد، او هم سهمي از كرامت دارد. اينكه خداي سبحان ميفرمايد: (لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم) براي آن است كه انسان ذاتاً كريم نيست (أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى)[5] چنين موجودي نميتواند كريم باشد؛ ولي وقتي (إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَهًْ)[6] شد، ائمه(عليهم السلام) بالاصاله، شاگردان آنها بالطبع خليفهالله شدند، هر خليفهاي حرف مستخلفعنه را ميزند اوّلاً؛ حوزه استخلافي خود را در مييابد ثانياً؛ چون حرف مستخلفعنه را ميزند نه حرف خود را، حرف كريمانه كريم را ميزند و چون حوزه استخلافي خود را در مييابد، كار كريمانه ميكند، ميشود كريم. اگر خدا در قرآن كريم انسانها را، جامعه انساني و ديني را، جامعه كريم معرفي كرد، فرمود: (لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم)؛ چون اين كريم اين انسان، خليفه الله است يك؛ الله هم ذاتاً كريم است دو؛ هر خليفهاي بايد حرف مستخلفعنه را بزند، سه؛ حرف او را در حوزه استخلافي خود پياده كند، چهار؛ ميشود كريم (لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم). اگر ـ معاذ الله ـ اين امور اربعه را رعايت نكرد (إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعام)[7] اگر كسي نان خلافت را خورد، حرف خودش را زد، امضاي از طرف او را محترم شمرد، ولي كار خودش را انجام داد، اين خود را ميپرستد نه الله را، بنابراين راه براي فرشته شدن باز است.
اين آيات توانست حكما و بزرگاني مثل حكيم سنايي را تربيت كند، آنها به اين فكر بودند كه انسان ميتواند فرشته شود. آن بخشهايي از قرآن كريم كه ميگويد فرشتگان در خدمت مؤمنيناند، اگر مؤمني رحلت كند عدهاي از ملائكه به كنار بستر احتضار او ميآيند و به او سلام عرض ميكنند: (الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَهًْ طَيِّبين)؛[8] يعني عدهاي در حال احتضار كه بسترشان بستر مرگ است، كسي آنها را نميبيند آنها هم كسي را نميبينند با فرشتگان خدا ارتباط دارند. در حال احتضار كه عدهاي در رنج جان دادن هستند، اين عده ميزبان ملائكهاند، فرشتهها به حضور اينها ميآيند، سلام عرض ميكنند، ميگويند درهاي بهشت برزخي باز است. مؤمن هيچ رنجي در حال جان دادن ندارد. اگر جان دادن سخت است كه سخت است براي مؤمنِ كريم نيست.
لذت مرگ برای مومن
مرحوم كليني(رض) در كافي در كتاب الجنائز [9] دارد: هيچ لذّتي براي مؤمن به اندازه لذّت مرگ نيست. اگر كسي هشتاد سال، نود سال، كمتر و بيشتر زندگي كرد، لذّتهايي را در دوران جواني و غير جواني بُرد، هرگز لذّت مرگ را نميتوان با لذايذ ديگر تشبيه كرد. او ميگويد وجود مبارك پيغمبر در بالين محتضر ميآيد، اميرالمؤمنين ميآيد، فاطمه زهرا ميآيد، امام حسن و امام حسين(عليهم السّلام) ميآيند. مرحوم كليني اين حديث نورانی را نقل ميكند كه اين شخص اينها را نشناخت، فقط ميبيند بستر او در اتاقي است كه نوراني و معطّر است؛ اما کسی را نمیشناسد. كسي اينها را معرفي ميكند، میگويد اينكه پيشاپيش همه ايستاده است وجود مبارك پيغمبر است، آنكه در كنار اوست وجود مبارك اميرالمؤمنين است. مرحوم كليني اين جمله را نقل میکند، میگويد اين حديث را برای همه نقل نکنيد! برای اينکه خيليها متوجه نمیشوند که آنجا جای محرم و نامحرم نيست. بعد ميگويد اين بانوي باعظمت كه در كنار عليبنابيطالب ايستاده است، اين مادر شما فاطمه زهراست. چه شرفي بالاتر از اين، چه كرامتي بالاتر از اين! آن يکی امام حسن است. ما الآن تمام افتخارمان اين است كه دستمان به ضريح سالار شهيدان برسد؛ اما وقتي در بستر مرگ ببينيم ملائكه ميگويند اين يكي حسينبنعلي است؛ چه شرفي بالاتر از اين! ما چرا اينها را از دست بدهيم. اينها راه رسيدن است. اگر قرآن کريم اين آيات را بيان کرد؛ آنگاه حکيم سنايي شاگرد اين مکتب، اينها را به نظم در میآورد. ميگويد چرا شما ملائکه و فرشته نمیشويد، شما که نمیخواهيد جبرئيل و ميکائيل بشويد. مگر همه ملائکه منحصر در آن حدّند که حاملان عرش باشند. ملائکه مدبّرات، فراوانند.
تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك
برگ توت است که گشتست بتدريج اطلس[10]
حرف حكيم سنايي اين است که ميگويد شما در تمام كُره زمين، فرشي به گراني و ارزش و اهميت اطلس و پرنيان داريد؟ ما فرشي بالاتر از فرش ابريشم داريم؟ پردهاي گرانبهاتر از ابريشم داريم؟ پارچهاي گرانبهاتر از اطلس داريم؟ نخير! حرف حكيم سنايي اين است؛ اين پارچه ابريشم قبلاً برگ توت بود كه اين را در سطل زباله ميانداختند، وقتي اين برگ توت مكتب رفت، مدرس و مدرسه رفت، نزد استاد رفت، در خدمت
كرم ابريشم قرار گرفت شد پرنيان.
خاموشی و سکوت، کلید رسیدن به حکمت
به وجود مبارك امام رضا(ع)عرض كردند كه يكي از نشانههاي حكمت را به ما بگوييد، فرمود :خاموشي؛[11] آدم اينقدر پرحرف نيست، هر حرفي را نميزند، هر حرفي را نميشنود، اين همه کتابها، آيات الهی، تفسير قرآن، نهج البلاغة و روايات اهل بيت، اينها را آدم كنار بگذارد وبه دنبال حرفهاي فضاي مجازي و امثال مجازي بگردد؟! فرمود صَمْت و ساكت بودن، مكتبي است که عدهاي تلاش و كوشش ميكردند مواظب زبانشان باشند و پرحرفی نکنند، هر حرفي را نزنند، سكوت را ياد بگيرند؛ بعد از اينكه اين دوره را گذراندند، تمرين کردند؛ بعد از مدتي ساكت شدند و ورّاجی و پرحرفي نكردند، شدند سكّيت، از اين مرحله به بخش سوم رسيدند شدند ابنالسّكيت؛ اين کلمه «ابن و أب» که میگويند ابوالفضائل، ابو فاضل، اينها نشانه صاحب و داشتن است، ابنالسّكيت كه از علماي بزرگ بود؛ يعني او آنقدر مسلط بود كه جلو دهانش و قلمش را میگرفت.
آدم وقتی مواظب زبانش باشد، مواظب قلمش باشد، خداي سبحان به مكتوبات و به اين ملفوظات قسم ياد ميكند چه چيزي بهتر از اين، اگر به قمر قسم ياد ميكند چون نور ميدهد، اگر به قلم قسم ياد ميكند چون نور ميدهد، مگر خدا به قلم قسم نخورد، مگر به مكتوبات قلم قسم نخورد:(ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُون)[12] مگر لسان «احد القلمين» نيست و قلم هم «احد اللسانين» نيست. فرقي ندارد انسان چيزي بنويسد، خدا بفرمايد من به مسطورات اين قلم قسم ياد ميكنم؛ چون اين مسطور، اين مكتوب، نور ميدهد يا سخن بگويد ملفوظِ او به جامعه نور ميدهد، اينها ميشود كرامت.
اگر در سوره مباركه «انبياء» كرامت را معرفي كرد كه (لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ) همين معنا در زيارت «جامعه كبيره» آمده است با يك تفصيل بيشتري؛ چون روايات و تفسير، شرح و بيان قرآن است. خدا فرمود ما اين قرآن را نازل کردیم (لِتُبَيِّنَ لِلنَّاس)[13] تا تو براي مردم بيان كني! او و اهل بيت كه نور واحدند براي مردم بيان كردند. فرمودند مردم جامعه سه گروهاند؛ يك عده تندروي دارند، يك عده كندروي دارند، يك عده با اهل بيت و قرآن هستند. فرمود: «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِق».[14] در اين صلوات مخصوصي كه در ماه پربركت شعبان در هنگام زوال از وجود مبارك امام سجاد رسيده است همين سه ضلع آمده كه متقدّم كيست؟ متأخّر كيست؟ لازم كيست؟ آن دو محرومند، آنکه ملازمِ اهل بيت است و از آنها جدا نميشود «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُم»[15] اين هميشه اهل نجات است.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دام ظله) در جلسه درس اخلاق
در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛ 5/6/96
مرکز اطلاعرسانی اسرا
[1]. انبياء، 26 و 27.
[2]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص525.
[3]. شعراء، 193 و 194.
[4]. اسراء، 70.
[5]. قيامهًْ، 37.
[6]. بقره، 30 .
[7]. فرقان، 44.
[8]. نحل، 32 .
[9]. الکافي(ط ـ الإسلاميهًْ)، ج3، ص129ـ130.
[10]. ديوان سنايي، قصيده90.
[11]. قرب الإسناد (ط ـ الحديثة)، النص، ص369.
[12]. قلم، 1.
[13]. نحل، 44.
[14]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص45.
[15]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص237.