پاسخ مستند مسعود رضایی - پژوهشگر تاریخ معاصر- به شبهات فتنهانگیزان-۲
راه حل تهمتها این است؛ شماها! در هر انتخاباتی به عنوان برنده معرفی شوید!
نکته دوم در مورد نظارت استصوابی، نحوه اجرای آن توسط شورای نگهبان است. از نظر من نحوه عملکرد شورای نگهبان در این زمینه قابل نقد و انتقاد است. به اعتقاد بنده شورای نگهبان باید با سعه صدر بیشتری در این زمینه برخورد میکرد و ضمن آن که زمینه حضور افراد بیشتری را در انتخابات فراهم میآورد، بهانه کمتری نیز به دست امثال جنابعالی برای سردادن شعارهای سیاسی خود میداد. البته من بخوبی میتوانم تصور کنم که شما در همان حال که شعار سیاسی میدهید و مظلومنمایی میکنید، «بشکن در جیب هم میزنید» چراکه بخوبی واقفید برخی عملکردهای شورای نگهبان، چقدر برای شما امتیاز آور است. ایکاش اعضای شورای نگهبان هم به اندازه شما نسبت به این حقیقت آگاه بودند.
حالا که بحث به اینجا رسید، اجازه دهید، نکته دیگری را هم در این زمینه بگویم. میگویند کسی نزد بقالی رفت و پرسید: ربع انار دارید؟ گفت داریم اما نه به این غلظت!
این که بنده عرض کردم عملکرد شورای نگهبان در چارچوب نظارت استصوابی قابل نقد است و کذا و کذا، سر حرف خود محکم ایستادهام؛ اما نه به این غلظت که جنابعالی و دوستانتان میفرمایید.
در مورد انتخابات مجلس چهارم، نکاتی را عرض کردم که نشان داد عدم توفیق جناح چپ برای کسب اکثریت در این مجلس، بیش از همه ناشی از عدم اقبال مردم نسبت به آنان در آن سال بوده است. کما این که همین اتفاق برای جناح راست یا اصولگرایان در انتخابات مجلس سوم افتاده بود و در مجلس ششم نیز تکرار شد.
مجلس ششم گفتم و یادم آمد از نامه 127 نفر از نمایندگان اصلاحطلب این مجلس به مقام معظم رهبری به تاریخ 28 اردیبهشت 82. قصد ورود به متن این نامه را ندارم چراکه همان موقع توضیحات مفصلی را درباره این نامه نوشتم و منتشر کردم. در اینجا فقط قصد اشاره به نکتهای در این نامه را دارم که گویای خیلی از مسائل است. این نمایندگان در نامه خود خاطرنشان ساخته بودند: «انتخابات آزاد و جلوگیری از نقض قانون اساسی دو مبنای محوری هر حکومت مردمسالار است... البته پس از انتخابات آزاد و تضمین حقوق منتخبین ملت بخصوص رئیس جمهور و در اجرای قانون اساسی باید موانع مصنوعی بر سر راه فعالیت قانونی و آزاد آنها را نیز برطرف کرد.»
ملاحظه میفرمایید در این نامه چگونه بر لزوم برگزاری «انتخابات آزاد» در کشور تأکید شده است؟! آخر شما را به خدا ما این دردمان را به کجا بگوییم: در سال 76 آقای خاتمی در یک انتخابات آزاد به ریاست جمهوری رسید. در سال 77 طی یک انتخابات آزاد، اصلاحطلبان تمامی کرسیهای شورای شهر تهران و بسیاری از شهرهای دیگر را تصاحب کردند. در سال 79 اصلاحطلبان و سوپر اصلاحطلبان در یک انتخابات آزاد، اکثریت قریب به اتفاق کرسیهای مجلس ششم را از آن خود ساختند. حالا دوباره نامه نوشتهاند که بله، لزوم برگزاری انتخابات آزاد و کذا و کذا. این است که میگویم جنابعالی و دوستانتان عادت کردهاید وقتی میخواهید بگویید رب انار، میفرمایید ربعععععععععع عنار!
آقای کروبی، این که نحوه عملکرد شورای نگهبان در احراز صلاحیتها قابل نقد و انتقاد است، قبول. اما انصاف هم خوب چیزی است. جنابعالی بفرمایید از همان مجلس چهارم که از آن یاد کردهاید تا همین مجلس دهم، کدامیک از دورههای مجلس به لحاظ خط و خطوط سیاسی و فکری مثل هم بوده است؟ آیا مجلس پنجم مثل مجلس چهارم بود؟ آیا این دو دوره مثل مجلس ششم بودند؟ آیا مجلس هفتم و هشتم مثل هم بودند؟ و آیا مجالس نهم و دهم شبیه دورههای قبل از خود هستند؟ اگر شورای نگهبان آن گونه که شما میفرمایید، عمل میکرد طبیعتا ما نمیبایست شاهد این همه جابجایی نمایندگان و تفاوت در وزن جناحهای سیاسی در دورههای متعدد مجلس باشیم بلکه تمامی آنها باید کمابیش یکسان بودند. در مجلس خبرگان هم همینطور. آیا دوره پنجم مجلس خبرگان که انتخاباتی بسیار پرشور را نیز پشت سر گذارد، مشابه دوره قبل از آن است؟ پس این همه تهمت و افترا به نظام برای چیست؟
راستش من هرچه فکر میکنم به نظرم میرسد این مشکل تهمت زنی شما و دوستانتان به نظام، تنها یک راهحل دارد و بس! آن هم این است که شماها همیشه و در هر انتخاباتی به عنوان برنده معرفی شوید. به همین سادگی! یعنی تجربه سی چهل سال گذشته نشان داده است که وقتی شما برندهاید، نه تقلبی صورت گرفته، نه مهندسی انتخاباتی شده، نه دیکتاتوری هست، نه دستی در صندوقهای رأی برده شده، نه خدشهای به جمهوریت نظام وارد شده و خلاصه «همه چی آرومه». اما خدا نکند ببازید: واویلا!!! هزار تهمت و توهین و انگ و ننگ و نفرین را بر نظام آوار میکنید که چرا ما باختهایم! آخر این چه اخلاق سیاسی و انتخاباتی است که شماها دارید؟!
به هر حال، من قاطعانه به مسئولان محترم عرض میکنم صلاح نظام در آن است که آقای کروبی و دوستان و همفکرانشان همیشه و در هر انتخاباتی اسمشان به عنوان برنده اعلام شود تا گزندی به نظام نرسد. حالا مردم اگر با زبان خوش به آنها رأی دادند که هیچ، اگر هم ندادند، نظام کاری به رأی مردم نداشته باشد و نتیجه را به نفع اینها اعلام کند و شر را بخواباند. باور کنید این بهترین کار است!
آقای کروبی، موضوع دیگری که به آن پرداختهاید، دخالت سپاه و بسیج در امور اقتصادی و سیاسی است.
ابتدا به اقتصاد بپردازیم. به طور کلی حوزه اقتصاد را باید به دو بخش تقسیم کرد: نخست، طرحهای ملی و دیگری طرحهای کوچک.
همانگونه که میدانیم سپاه پاسداران انبوهی از نیروهای متخصص و امکانات و ابزارهای مهندسی و فنی را در اختیار دارد که البته همواره نیز باید آنها را در اختیار داشته باشد تا به هنگام ضرورت بتواند فیالفور در امور مهندسی جنگ به کار گیرد. از طرفی بدیهی است که این حجم از سرمایه ملی را نمیتوان در زمان صلح، عاطل و باطل گذارد. پس منطقی و عاقلانه این است که به نحوی از آنها بهره گرفته شود. مسلما جای بهرهگیری از این نیروها در اجرای «طرحهای بزرگ ملی» است. اولا به خاطر استفاده بهینه از این سرمایه ملی و ثانیا به این دلیل که اصلا در کشور ما بخش خصوصی هنوز آنقدر قدرتمند نشده است که قادر به انجام چنین پروژههایی باشد. بنابراین اگر نخواسته باشیم از توان مهندسی سپاه در این زمینه بهره بگیریم، یا باید دولت رأسا وارد این پروژهها شود که باری بر بار سنگین روی دوش آن افزوده میگردد و یا باید اجرای این طرحها را به شرکتها و کمپانیهای بزرگ خارجی بسپاریم که هزینههای گزافی را بر دوش ملت ایران بار خواهد کرد. طبعا با یک حساب سرانگشتی ساده میتوان نتیجه گرفت که باید از توان علمی و فنی سپاه در امور طرحهای ملی بهره گرفت. اتفاقا به کارگیری این استعدادهای علمی و فنی، نه تنها صرفه اقتصادی هنگفتی برای کشور دارد بلکه در صحنه عمل و اجرا، به یقین شاهد رشد و شکوفایی آنها نیز خواهیم بود که دستاوردی به مراتب گرانقدرتر برای ملت ایران محسوب میشود. حال بگذریم از عکسهای یادگاری مسئولان دولتهای مختلف با طرحها و پروژههای بزرگ ساخته شده توسط قرارگاه خاتمالانبیاء که آن هم برای خود داستانی دارد.
بله، کار آنجا اشکال پیدا میکند که توان مهندسی سپاه وارد طرحهای کوچکتر و فروملی شود و عرصه را بر بخش خصوصی در این زمینهها تنگ سازد. این قطعا کاری اشتباه و مضر است و با توجه به برخی شنیدهها نمیتوانم بگویم چنین اشتباهی رخ نداده است. البته این که حجم این اشتباه چقدر است، بنده اطلاع چندانی ندارم و مسئولان اقتصادی باید در این زمینه اظهار نظر نمایند. اما به هرحال خروج بخش مهندسی سپاه از این عرصه، کاری ضروری است. این همان است که طبق برخی اخبار منتشره، رهبری نیز همواره بر آن تأکید داشتهاند و اخیراً نیز دستورات اکیدی را برای اجرای هر چه سریعتر آن، صادر کردهاند. کما این که جنابعالی بخوبی آگاهید که در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی، رهبری با قاطعیت از پاکسازی وزارت اطلاعات از فعالیتهای اقتصادی غیرمرتبط حمایت کردند و شاهد حل این معضل بودیم.
شما اشارهای به «اسکلههای غیرقانونی» نیز دارید که بنده نفیا و اثباتا نمیتوانم در این زمینه مطلبی بگویم چون اطلاع قابل وثوقی در این باره ندارم. لذا فقط میتوانم یک جمله شرطیه در این باره بگویم: اگر آنچه در این زمینه میگویید، مثل اغلب ادعاهای شما عاری از حقیقت نباشد، کار بسیار ناشایست و مضری بوده است و چنانچه همچنان نیز ادامه داشته باشد، باید بسرعت از فعالیت آنها جلوگیری به عمل آید.
بعد از اقتصاد به موضوع دیگری که مطرح کردهاید یعنی دخالت سپاه در سیاست بپردازیم. فرمودهاید: «بیانات و وصیتنامه صریح امام ورود سپاه و نیروهای مسلح را به عرصه سیاست از اساس منع نموده است.»
از آنجا که شما در اینجا هم استناد به قول و سیره حضرت امام کردهاید، بنده هم بر همین مبنا بحث خود را ادامه میدهم تا مبنای مشترکی در بحث با یکدیگر داشته باشیم و زودتر به نتیجه برسیم.
اولین نکته این است که منظور از دخالت در امور سیاسی چیست؟ آیا مثلا برگزاری کلاسهای مرتبط با امور سیاسی که تحت عنوان «بصیرت افزایی» در نیروهای مسلح برگزار میشود هم جزو ممنوعیات است؟ نمیتوانید بگویید بله چون از همان ابتدای انقلاب، واحد «عقیدتی سیاسی» در ارتش تشکیل و شروع به کار کرد که حضرت امام ریاست آن را منصوب میکردند. همچنین در سپاه نیز «دفتر سیاسی» فعالیت داشت که مسئول آن نیز از سوی حضرت امام منصوب میشد.
شما بهتر از بنده میدانید که مسئولیت و مأموریت «سیاسی عقیدتی» در ارتش و «دفتر سیاسی» در سپاه چه بود. بنده فقط به یک مورد اشاره میکنم. حتما به خاطر دارید که دفتر سیاسی سپاه در طول سالهای حیات حضرت امام اقدام به انتشار نشریه «رویداد و تحلیل» میکرد و فراموش نکردهاید که این نشریه چه نفوذ و تأثیری در میان اهل سیاست داشت. آیا حضرت امام با انتشار این نشریه توسط سپاه مخالفت کردند؟ آیا حضرت امام به دفتر سیاسی امر کردند که از برگزاری هرگونه کلاس توجیهی در مورد مسائل سیاسی خودداری کند؟
از طرفی، بنده واقعهای را عرض میکنم، لطفا نظر خود را درباره آن بیان فرمایید. همانگونه که میدانید آیتالله خامنهای در دومین دوره ریاست جمهوری، قصد انتخاب نخستوزیر دیگری غیر از آقای میرحسین موسوی را داشتند که داستان آن معروف است و نیازی به توضیح اضافه در این باره نیست. اما در این میان یک اتفاق افتاد که تمام مسائل را دگرگون ساخت. آقای محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران نزد امام خمینی رفتند و نظر خود را درباره لزوم ابقای آقای مهندس موسوی در نخستوزیری خدمت امام بیان کردند و آنگونه که مشهور است، این نظر نقش اساسی در تأکید حکمگونه حضرت امام بر ابقای مهندس موسوی داشت و البته آیتالله خامنهای نیز به این دیدگاه حضرت امام گردن نهادند. من در اینجا کاری به درست و غلط بودن نظر آقای محسن رضایی و حتی میزان تأثیرگذاری این نظر بر رأی امام ندارم. فقط میخواهم از شما که در هر سطر و جملهای، چندبار خود را به عنوان پیرو راستین خط امام معرفی میکنید، سؤال کنم آیا این عملکرد فرمانده وقت سپاه پاسداران، دخالت در امور سیاسی بود یا نه؟ آنوقت بفرمایید نحوه برخورد حضرت امام با این نوع عملکرد آقای رضایی که منتهای دخالت در امور سیاسی محسوب میشود، چه بود؟
پس اگر مبنای سخن شما و ما، «خط امام» است باید با توجه به واقعیات تاریخی به بحث در این باره بپردازیم.
البته از آنچه بیان شد هرگز قصد توجیه و تأیید دخالت نیروهای نظامی اعم از ارتش و سپاه را در امور سیاسی ندارم. قصد بنده تأکید بر این نکته است که باید آن بخش از «امور سیاسی» را که به عنوان منطقه «مطلقاً ممنوع» برای نیروهای مسلح میدانیم، دقیقا تعریف شود تا هر کسی با استناد به هر فعالیت و عملکردی نتواند مدعی تخلف مسئولان و پرسنل نیروهای مسلح از اصل لزوم عدم دخالت نظامیان در امور سیاسی شود.
آقای کروبی، اجازه دهید در اینجا به موضوعی که شما در بخش انتهایی نامه خود مطرح کردهاید یعنی پاسخگویی رهبری، بپردازیم. نوشتهاید: «پاسخگویی وظیفه همه مقامات نظام است و جنابعالی که کارکرد نهادها و سازمانهایی مانند سپاه، بسیج، شورای نگهبان، نهادهای انقلابی، ائمه جمعه، صداو سیما و .. را مطابق نگرش و سیاستهای مورد نظرتان تغییر دادهاید باید بیش از دیگران به این مهم توجه کنید. آیا این نوع دخالتها در امور جاری کشور با چارچوب تئوری ولایت فقیه مورد نظر امام و یا با آنچه مد نظر تدوین کنندگان قانون اساسی بوده است، همخوانی دارد؟»
اولین نکتهای که در این موضوع جلب توجه میکند تأکید شما بر لزوم پایبندی آیتالله خامنهای به «تئوری ولایت فقیه مورد نظر امام» است. بنده با توجه به این تأکید، لازم میدانم محتوای نامه حضرت امام به آیتالله خامنهای در دی ماه 66 در مورد «ولایت مطلقه فقیه» را به شما یادآوری کنم. امام در این نامه، حکومت را به معنای ولایت مطلقه واگذار شده از جانب خدا به نبیاکرم(ص) میخوانند که اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد و البته در پایان این نامه نیز متذکر میشوند «و بالاتر از آن هم مسائلی است که مزاحمت نمیکنم». اگرچه حضرت امام از سال 1348 مباحث و بیانات گستردهای را راجع به «ولایت فقیه» داشتهاند که تمامی آنها موجود و در دسترس هستند اما توجه به محتوای همین نامه کافی است تا عمق و گستره ولایت فقیه از دیدگاه ایشان معلوم و مشخص شود و البته شما با این مفاهیم و تعابیر به هیچ وجه بیگانه نیستید. حتما به خاطر دارید بعد از انتشار این نامه، چقدر شما و دوستان و همفکرانتان پیرامون آن سخن گفتید و به توضیح و تشریح دیدگاه حضرت امام پرداختید. البته من برای احتراز از اطاله کلام در این موضوع، خود را مستغنی از اشاره به دیدگاهها و نظرات جنابعالی و دیگر همفکرانتان در جناح چپ دهه شصت درباره حوزه اختیارات و مسئولیتهای ولایت فقیه میدانم. خوشبختانه با توجه به این که تا حدودی از عصر حجر فاصله گرفتهایم و در دوران کاغذ و قلم و ثبت و ضبط به سر میبریم، تمامی این دیدگاهها محفوظ است و مراجعه به آنها بسیار سهل و آسان.
من در این مقال در پی توضیح و تبیین معنا و مفهوم «ولایت فقیه» نیستم. غرض بنده از ذکر موارد فوق فقط یک تذکر تاریخی به شما بود برای خاطرنشان ساختن این نکته مهم که جنابعالی نمیتوانید و حق ندارید از دو جا نان سیاسی بخورید!
معنای واضحتر عرض بنده این است که شما در همان حال که خود را وفادار به حضرت امام و «خط امامی» معرفی میکنید، به نفی اندیشه و دیدگاه ایشان در مورد ولایت فقیه مبادرت میورزید. یعنی هم میخواهید نزد نیروهای ارزشی جامعه نان خط امامی بودن را بخورید و هم نزد نیروهای دگراندیش، نان مواضع انتقادی نسبت به ولایت فقیه را. اگر خط امامی هستید، پس به تئوری ولایت فقیه ایشان احترام بگذارید و چنانچه دیگر تئوری ولایت فقیه امام را قبول ندارید، به صراحت اعلام کنید و این قدر خود را به امام منتسب نکنید.
آقای کروبی، مشفقانه عرض میکنم: کاری نکنید همه به این یقین برسند که مواضع جنابعالی در زمان حیات حضرت امام مصداق «نان به نرخ روز خوردن» بوده است!
از طرفی در اصل 57 قانون اساسی که خود شما هم در سال 68 در شورای بازنگری قانون اساسی در تدوین آن سهیم و دخیل بودید، آمده است: «قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال میگردند. این قوا مستقل از یکدیگرند.»
حتما شما هم قبول دارید که منظور از «زیر نظر» در این اصل، نظارتِ بلااثر نیست که اگر چنین باشد، کل این اصل بلااثر و عبث است.
اینها را عرض کردم که بگویم: هم به لحاظ اندیشههای حضرت امام و هم به لحاظ قانون اساسی، رهبری نه تنها حق نظارت مؤثر بر امور جاری در کشور و هدایت آنها را دارد بلکه اساسا در این زمینه «مسئول» است.
اما و صد اما، شما و بنده بخوبی میدانیم که علیرغم این حق قانونی، دخالت آیتالله خامنهای در امور اجرایی کشور واقعا به صورت «حداقلی» بوده است. یعنی رهبری تنها در مواقع و موارد «ضرورت تام» و یا به درخواست رئیس جمهور وقت و برای گرهگشایی از مشکل و مسألهای که به طرق عادی و متعارف قابل حل نبوده است، وارد برخی امور اجرایی شدهاند. ضمن آن که نباید فراموش کرد دأب رهبری در طول دوران مسئولیت خویش، حمایت کامل از رؤسای جمهوری و دولتهای وقت بوده است به این دلیل که بار سنگین اداره امور کشور را برعهده داشتهاند و میبایست با قوت در این مسیر به پیش بروند. این موضوع واضحتر از آن است که نیازی به توضیح بیشتر درباره آن باشد.
حالا که بحث به اینجا رسید، اجازه دهید، نکته دیگری را هم در این زمینه بگویم. میگویند کسی نزد بقالی رفت و پرسید: ربع انار دارید؟ گفت داریم اما نه به این غلظت!
این که بنده عرض کردم عملکرد شورای نگهبان در چارچوب نظارت استصوابی قابل نقد است و کذا و کذا، سر حرف خود محکم ایستادهام؛ اما نه به این غلظت که جنابعالی و دوستانتان میفرمایید.
در مورد انتخابات مجلس چهارم، نکاتی را عرض کردم که نشان داد عدم توفیق جناح چپ برای کسب اکثریت در این مجلس، بیش از همه ناشی از عدم اقبال مردم نسبت به آنان در آن سال بوده است. کما این که همین اتفاق برای جناح راست یا اصولگرایان در انتخابات مجلس سوم افتاده بود و در مجلس ششم نیز تکرار شد.
مجلس ششم گفتم و یادم آمد از نامه 127 نفر از نمایندگان اصلاحطلب این مجلس به مقام معظم رهبری به تاریخ 28 اردیبهشت 82. قصد ورود به متن این نامه را ندارم چراکه همان موقع توضیحات مفصلی را درباره این نامه نوشتم و منتشر کردم. در اینجا فقط قصد اشاره به نکتهای در این نامه را دارم که گویای خیلی از مسائل است. این نمایندگان در نامه خود خاطرنشان ساخته بودند: «انتخابات آزاد و جلوگیری از نقض قانون اساسی دو مبنای محوری هر حکومت مردمسالار است... البته پس از انتخابات آزاد و تضمین حقوق منتخبین ملت بخصوص رئیس جمهور و در اجرای قانون اساسی باید موانع مصنوعی بر سر راه فعالیت قانونی و آزاد آنها را نیز برطرف کرد.»
ملاحظه میفرمایید در این نامه چگونه بر لزوم برگزاری «انتخابات آزاد» در کشور تأکید شده است؟! آخر شما را به خدا ما این دردمان را به کجا بگوییم: در سال 76 آقای خاتمی در یک انتخابات آزاد به ریاست جمهوری رسید. در سال 77 طی یک انتخابات آزاد، اصلاحطلبان تمامی کرسیهای شورای شهر تهران و بسیاری از شهرهای دیگر را تصاحب کردند. در سال 79 اصلاحطلبان و سوپر اصلاحطلبان در یک انتخابات آزاد، اکثریت قریب به اتفاق کرسیهای مجلس ششم را از آن خود ساختند. حالا دوباره نامه نوشتهاند که بله، لزوم برگزاری انتخابات آزاد و کذا و کذا. این است که میگویم جنابعالی و دوستانتان عادت کردهاید وقتی میخواهید بگویید رب انار، میفرمایید ربعععععععععع عنار!
آقای کروبی، این که نحوه عملکرد شورای نگهبان در احراز صلاحیتها قابل نقد و انتقاد است، قبول. اما انصاف هم خوب چیزی است. جنابعالی بفرمایید از همان مجلس چهارم که از آن یاد کردهاید تا همین مجلس دهم، کدامیک از دورههای مجلس به لحاظ خط و خطوط سیاسی و فکری مثل هم بوده است؟ آیا مجلس پنجم مثل مجلس چهارم بود؟ آیا این دو دوره مثل مجلس ششم بودند؟ آیا مجلس هفتم و هشتم مثل هم بودند؟ و آیا مجالس نهم و دهم شبیه دورههای قبل از خود هستند؟ اگر شورای نگهبان آن گونه که شما میفرمایید، عمل میکرد طبیعتا ما نمیبایست شاهد این همه جابجایی نمایندگان و تفاوت در وزن جناحهای سیاسی در دورههای متعدد مجلس باشیم بلکه تمامی آنها باید کمابیش یکسان بودند. در مجلس خبرگان هم همینطور. آیا دوره پنجم مجلس خبرگان که انتخاباتی بسیار پرشور را نیز پشت سر گذارد، مشابه دوره قبل از آن است؟ پس این همه تهمت و افترا به نظام برای چیست؟
راستش من هرچه فکر میکنم به نظرم میرسد این مشکل تهمت زنی شما و دوستانتان به نظام، تنها یک راهحل دارد و بس! آن هم این است که شماها همیشه و در هر انتخاباتی به عنوان برنده معرفی شوید. به همین سادگی! یعنی تجربه سی چهل سال گذشته نشان داده است که وقتی شما برندهاید، نه تقلبی صورت گرفته، نه مهندسی انتخاباتی شده، نه دیکتاتوری هست، نه دستی در صندوقهای رأی برده شده، نه خدشهای به جمهوریت نظام وارد شده و خلاصه «همه چی آرومه». اما خدا نکند ببازید: واویلا!!! هزار تهمت و توهین و انگ و ننگ و نفرین را بر نظام آوار میکنید که چرا ما باختهایم! آخر این چه اخلاق سیاسی و انتخاباتی است که شماها دارید؟!
به هر حال، من قاطعانه به مسئولان محترم عرض میکنم صلاح نظام در آن است که آقای کروبی و دوستان و همفکرانشان همیشه و در هر انتخاباتی اسمشان به عنوان برنده اعلام شود تا گزندی به نظام نرسد. حالا مردم اگر با زبان خوش به آنها رأی دادند که هیچ، اگر هم ندادند، نظام کاری به رأی مردم نداشته باشد و نتیجه را به نفع اینها اعلام کند و شر را بخواباند. باور کنید این بهترین کار است!
آقای کروبی، موضوع دیگری که به آن پرداختهاید، دخالت سپاه و بسیج در امور اقتصادی و سیاسی است.
ابتدا به اقتصاد بپردازیم. به طور کلی حوزه اقتصاد را باید به دو بخش تقسیم کرد: نخست، طرحهای ملی و دیگری طرحهای کوچک.
همانگونه که میدانیم سپاه پاسداران انبوهی از نیروهای متخصص و امکانات و ابزارهای مهندسی و فنی را در اختیار دارد که البته همواره نیز باید آنها را در اختیار داشته باشد تا به هنگام ضرورت بتواند فیالفور در امور مهندسی جنگ به کار گیرد. از طرفی بدیهی است که این حجم از سرمایه ملی را نمیتوان در زمان صلح، عاطل و باطل گذارد. پس منطقی و عاقلانه این است که به نحوی از آنها بهره گرفته شود. مسلما جای بهرهگیری از این نیروها در اجرای «طرحهای بزرگ ملی» است. اولا به خاطر استفاده بهینه از این سرمایه ملی و ثانیا به این دلیل که اصلا در کشور ما بخش خصوصی هنوز آنقدر قدرتمند نشده است که قادر به انجام چنین پروژههایی باشد. بنابراین اگر نخواسته باشیم از توان مهندسی سپاه در این زمینه بهره بگیریم، یا باید دولت رأسا وارد این پروژهها شود که باری بر بار سنگین روی دوش آن افزوده میگردد و یا باید اجرای این طرحها را به شرکتها و کمپانیهای بزرگ خارجی بسپاریم که هزینههای گزافی را بر دوش ملت ایران بار خواهد کرد. طبعا با یک حساب سرانگشتی ساده میتوان نتیجه گرفت که باید از توان علمی و فنی سپاه در امور طرحهای ملی بهره گرفت. اتفاقا به کارگیری این استعدادهای علمی و فنی، نه تنها صرفه اقتصادی هنگفتی برای کشور دارد بلکه در صحنه عمل و اجرا، به یقین شاهد رشد و شکوفایی آنها نیز خواهیم بود که دستاوردی به مراتب گرانقدرتر برای ملت ایران محسوب میشود. حال بگذریم از عکسهای یادگاری مسئولان دولتهای مختلف با طرحها و پروژههای بزرگ ساخته شده توسط قرارگاه خاتمالانبیاء که آن هم برای خود داستانی دارد.
بله، کار آنجا اشکال پیدا میکند که توان مهندسی سپاه وارد طرحهای کوچکتر و فروملی شود و عرصه را بر بخش خصوصی در این زمینهها تنگ سازد. این قطعا کاری اشتباه و مضر است و با توجه به برخی شنیدهها نمیتوانم بگویم چنین اشتباهی رخ نداده است. البته این که حجم این اشتباه چقدر است، بنده اطلاع چندانی ندارم و مسئولان اقتصادی باید در این زمینه اظهار نظر نمایند. اما به هرحال خروج بخش مهندسی سپاه از این عرصه، کاری ضروری است. این همان است که طبق برخی اخبار منتشره، رهبری نیز همواره بر آن تأکید داشتهاند و اخیراً نیز دستورات اکیدی را برای اجرای هر چه سریعتر آن، صادر کردهاند. کما این که جنابعالی بخوبی آگاهید که در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی، رهبری با قاطعیت از پاکسازی وزارت اطلاعات از فعالیتهای اقتصادی غیرمرتبط حمایت کردند و شاهد حل این معضل بودیم.
شما اشارهای به «اسکلههای غیرقانونی» نیز دارید که بنده نفیا و اثباتا نمیتوانم در این زمینه مطلبی بگویم چون اطلاع قابل وثوقی در این باره ندارم. لذا فقط میتوانم یک جمله شرطیه در این باره بگویم: اگر آنچه در این زمینه میگویید، مثل اغلب ادعاهای شما عاری از حقیقت نباشد، کار بسیار ناشایست و مضری بوده است و چنانچه همچنان نیز ادامه داشته باشد، باید بسرعت از فعالیت آنها جلوگیری به عمل آید.
بعد از اقتصاد به موضوع دیگری که مطرح کردهاید یعنی دخالت سپاه در سیاست بپردازیم. فرمودهاید: «بیانات و وصیتنامه صریح امام ورود سپاه و نیروهای مسلح را به عرصه سیاست از اساس منع نموده است.»
از آنجا که شما در اینجا هم استناد به قول و سیره حضرت امام کردهاید، بنده هم بر همین مبنا بحث خود را ادامه میدهم تا مبنای مشترکی در بحث با یکدیگر داشته باشیم و زودتر به نتیجه برسیم.
اولین نکته این است که منظور از دخالت در امور سیاسی چیست؟ آیا مثلا برگزاری کلاسهای مرتبط با امور سیاسی که تحت عنوان «بصیرت افزایی» در نیروهای مسلح برگزار میشود هم جزو ممنوعیات است؟ نمیتوانید بگویید بله چون از همان ابتدای انقلاب، واحد «عقیدتی سیاسی» در ارتش تشکیل و شروع به کار کرد که حضرت امام ریاست آن را منصوب میکردند. همچنین در سپاه نیز «دفتر سیاسی» فعالیت داشت که مسئول آن نیز از سوی حضرت امام منصوب میشد.
شما بهتر از بنده میدانید که مسئولیت و مأموریت «سیاسی عقیدتی» در ارتش و «دفتر سیاسی» در سپاه چه بود. بنده فقط به یک مورد اشاره میکنم. حتما به خاطر دارید که دفتر سیاسی سپاه در طول سالهای حیات حضرت امام اقدام به انتشار نشریه «رویداد و تحلیل» میکرد و فراموش نکردهاید که این نشریه چه نفوذ و تأثیری در میان اهل سیاست داشت. آیا حضرت امام با انتشار این نشریه توسط سپاه مخالفت کردند؟ آیا حضرت امام به دفتر سیاسی امر کردند که از برگزاری هرگونه کلاس توجیهی در مورد مسائل سیاسی خودداری کند؟
از طرفی، بنده واقعهای را عرض میکنم، لطفا نظر خود را درباره آن بیان فرمایید. همانگونه که میدانید آیتالله خامنهای در دومین دوره ریاست جمهوری، قصد انتخاب نخستوزیر دیگری غیر از آقای میرحسین موسوی را داشتند که داستان آن معروف است و نیازی به توضیح اضافه در این باره نیست. اما در این میان یک اتفاق افتاد که تمام مسائل را دگرگون ساخت. آقای محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران نزد امام خمینی رفتند و نظر خود را درباره لزوم ابقای آقای مهندس موسوی در نخستوزیری خدمت امام بیان کردند و آنگونه که مشهور است، این نظر نقش اساسی در تأکید حکمگونه حضرت امام بر ابقای مهندس موسوی داشت و البته آیتالله خامنهای نیز به این دیدگاه حضرت امام گردن نهادند. من در اینجا کاری به درست و غلط بودن نظر آقای محسن رضایی و حتی میزان تأثیرگذاری این نظر بر رأی امام ندارم. فقط میخواهم از شما که در هر سطر و جملهای، چندبار خود را به عنوان پیرو راستین خط امام معرفی میکنید، سؤال کنم آیا این عملکرد فرمانده وقت سپاه پاسداران، دخالت در امور سیاسی بود یا نه؟ آنوقت بفرمایید نحوه برخورد حضرت امام با این نوع عملکرد آقای رضایی که منتهای دخالت در امور سیاسی محسوب میشود، چه بود؟
پس اگر مبنای سخن شما و ما، «خط امام» است باید با توجه به واقعیات تاریخی به بحث در این باره بپردازیم.
البته از آنچه بیان شد هرگز قصد توجیه و تأیید دخالت نیروهای نظامی اعم از ارتش و سپاه را در امور سیاسی ندارم. قصد بنده تأکید بر این نکته است که باید آن بخش از «امور سیاسی» را که به عنوان منطقه «مطلقاً ممنوع» برای نیروهای مسلح میدانیم، دقیقا تعریف شود تا هر کسی با استناد به هر فعالیت و عملکردی نتواند مدعی تخلف مسئولان و پرسنل نیروهای مسلح از اصل لزوم عدم دخالت نظامیان در امور سیاسی شود.
آقای کروبی، اجازه دهید در اینجا به موضوعی که شما در بخش انتهایی نامه خود مطرح کردهاید یعنی پاسخگویی رهبری، بپردازیم. نوشتهاید: «پاسخگویی وظیفه همه مقامات نظام است و جنابعالی که کارکرد نهادها و سازمانهایی مانند سپاه، بسیج، شورای نگهبان، نهادهای انقلابی، ائمه جمعه، صداو سیما و .. را مطابق نگرش و سیاستهای مورد نظرتان تغییر دادهاید باید بیش از دیگران به این مهم توجه کنید. آیا این نوع دخالتها در امور جاری کشور با چارچوب تئوری ولایت فقیه مورد نظر امام و یا با آنچه مد نظر تدوین کنندگان قانون اساسی بوده است، همخوانی دارد؟»
اولین نکتهای که در این موضوع جلب توجه میکند تأکید شما بر لزوم پایبندی آیتالله خامنهای به «تئوری ولایت فقیه مورد نظر امام» است. بنده با توجه به این تأکید، لازم میدانم محتوای نامه حضرت امام به آیتالله خامنهای در دی ماه 66 در مورد «ولایت مطلقه فقیه» را به شما یادآوری کنم. امام در این نامه، حکومت را به معنای ولایت مطلقه واگذار شده از جانب خدا به نبیاکرم(ص) میخوانند که اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد و البته در پایان این نامه نیز متذکر میشوند «و بالاتر از آن هم مسائلی است که مزاحمت نمیکنم». اگرچه حضرت امام از سال 1348 مباحث و بیانات گستردهای را راجع به «ولایت فقیه» داشتهاند که تمامی آنها موجود و در دسترس هستند اما توجه به محتوای همین نامه کافی است تا عمق و گستره ولایت فقیه از دیدگاه ایشان معلوم و مشخص شود و البته شما با این مفاهیم و تعابیر به هیچ وجه بیگانه نیستید. حتما به خاطر دارید بعد از انتشار این نامه، چقدر شما و دوستان و همفکرانتان پیرامون آن سخن گفتید و به توضیح و تشریح دیدگاه حضرت امام پرداختید. البته من برای احتراز از اطاله کلام در این موضوع، خود را مستغنی از اشاره به دیدگاهها و نظرات جنابعالی و دیگر همفکرانتان در جناح چپ دهه شصت درباره حوزه اختیارات و مسئولیتهای ولایت فقیه میدانم. خوشبختانه با توجه به این که تا حدودی از عصر حجر فاصله گرفتهایم و در دوران کاغذ و قلم و ثبت و ضبط به سر میبریم، تمامی این دیدگاهها محفوظ است و مراجعه به آنها بسیار سهل و آسان.
من در این مقال در پی توضیح و تبیین معنا و مفهوم «ولایت فقیه» نیستم. غرض بنده از ذکر موارد فوق فقط یک تذکر تاریخی به شما بود برای خاطرنشان ساختن این نکته مهم که جنابعالی نمیتوانید و حق ندارید از دو جا نان سیاسی بخورید!
معنای واضحتر عرض بنده این است که شما در همان حال که خود را وفادار به حضرت امام و «خط امامی» معرفی میکنید، به نفی اندیشه و دیدگاه ایشان در مورد ولایت فقیه مبادرت میورزید. یعنی هم میخواهید نزد نیروهای ارزشی جامعه نان خط امامی بودن را بخورید و هم نزد نیروهای دگراندیش، نان مواضع انتقادی نسبت به ولایت فقیه را. اگر خط امامی هستید، پس به تئوری ولایت فقیه ایشان احترام بگذارید و چنانچه دیگر تئوری ولایت فقیه امام را قبول ندارید، به صراحت اعلام کنید و این قدر خود را به امام منتسب نکنید.
آقای کروبی، مشفقانه عرض میکنم: کاری نکنید همه به این یقین برسند که مواضع جنابعالی در زمان حیات حضرت امام مصداق «نان به نرخ روز خوردن» بوده است!
از طرفی در اصل 57 قانون اساسی که خود شما هم در سال 68 در شورای بازنگری قانون اساسی در تدوین آن سهیم و دخیل بودید، آمده است: «قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال میگردند. این قوا مستقل از یکدیگرند.»
حتما شما هم قبول دارید که منظور از «زیر نظر» در این اصل، نظارتِ بلااثر نیست که اگر چنین باشد، کل این اصل بلااثر و عبث است.
اینها را عرض کردم که بگویم: هم به لحاظ اندیشههای حضرت امام و هم به لحاظ قانون اساسی، رهبری نه تنها حق نظارت مؤثر بر امور جاری در کشور و هدایت آنها را دارد بلکه اساسا در این زمینه «مسئول» است.
اما و صد اما، شما و بنده بخوبی میدانیم که علیرغم این حق قانونی، دخالت آیتالله خامنهای در امور اجرایی کشور واقعا به صورت «حداقلی» بوده است. یعنی رهبری تنها در مواقع و موارد «ضرورت تام» و یا به درخواست رئیس جمهور وقت و برای گرهگشایی از مشکل و مسألهای که به طرق عادی و متعارف قابل حل نبوده است، وارد برخی امور اجرایی شدهاند. ضمن آن که نباید فراموش کرد دأب رهبری در طول دوران مسئولیت خویش، حمایت کامل از رؤسای جمهوری و دولتهای وقت بوده است به این دلیل که بار سنگین اداره امور کشور را برعهده داشتهاند و میبایست با قوت در این مسیر به پیش بروند. این موضوع واضحتر از آن است که نیازی به توضیح بیشتر درباره آن باشد.