اساتید سکولار پادوهای ناتوی فرهنگی
یکی از مفروضات دیرین و پربسامدی که از گذشته تاکنون، لقلقه زبان و ترجیعبند سخنان و مکتوبات شماری از اساتید و روشنفکران سکولار بوده، این است که مقوله دانش، مقولهای تماماً مجزا از ارزش بوده و نمیتوان به بهانه تعهد، تخصص را به محاق برد. این جماعت سکولار مسلک، همچنین بر این امر اصرار و ابرام می ورزند که محقق، نبایست تحت هیچ شرایطی، پیش فرض های خویش را در روند تحقیق دخالت دهد چراکه از نظر سکولارها، علم بما هو علم، واجد و حائز مشروعیت می باشد و تلاش اساتید ارزشی در راستای مفهوم سازی مفاهیمی چون عقلانیت دینی، علم دینی و مردمسالاری دینی، تلاشی ناکام است.
حسین روحانی استاد علوم سیاسی دانشگاه اصفهان
این جماعت شیفته فرهنگ و تمدن غرب، همچنین این سخن را به میان می آورند که آنچه می باید به یک دانشجو در دانشگاه آموزش داده شود، متد و طریقه منطقی و مستدل اندیشیدن است و استاد دانشگاه رسالتی در قبال ترویج بینش و گفتمان اصیل اسلامی ندارد. یکی از شگردها و ترفندهای مرسوم و متداول اساتید سکولار برای پس زدن و حاشیه ای کردن دانشجویان و اساتید ارزشی و انقلابی، متهم نمودن اینان به جزم اندیشی و آزادی ستیزی است. این اتهامات بی اساس و مضحک درحالی درباره نیروهای ارزشی مطرح می شود که به محض آنکه حرفی و مطلبی خلاف مشهورات و مقبولات سکولاریستی در کلاس های درس از جانب دانشجویان انقلابی مطرح شود، این دانشجویان با انگ ها و برچسب هایی چون بی سواد، غوغاسالار و افراطی از جانب مدعیان دروغین آزادی روبهرو می شوند. این جو اختناق و دیکتاتورمآبانه درحالی توسط اساتید سکولار بر پیکره جامعه دانشگاهی کشور آنهم تحت لوای شعارهای پرطمطراقی چون علممحوری اعمال و تحمیل می شود که در دهه های اخیر، تحولات شگرفی در عرصه علوم و فلسفه رخ داده است و علم به معنای پوزیتیویستی کلمه، ارج و قرب پیشین خویش را نزد اصحاب فکر و اندیشه ندارد و بسیاری از فیلسوفان علم بر این نکته تاکید می ورزند که نمی توان دانش را از ارزش جدا کرد و پیش فرض ها و تراوشات ذهنی پژوهشگر، بخش لاینفک و خدشه ناپذیری از فرآیند تحقیق بشمار می آید و درست از این روست که دیگر نمی توان با متشبث شدن به برچسبهای زنگ زده و نخ نمایی چون "غیرعلمی" و "ایدئولوژیک اندیشی"، مخالفان فکری و عقیدتی را اسقاط و اسکات نمود.
حقیقت امر این است که هر مکتب و دستگاه فکری، بدیهیاتی دارد و دین اسلام نیز همچون دیگر مکاتب، اصول و مبانی وثیقی. منتهای مراتب، آموزهای مورد تاکید اسلام، نشأت گرفته از مبانی و موازین و احکام الهی می باشد و درست از این چشم انداز و زاویه است که مرز میان حق و باطل عیان می شود. جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان نظامی متکی به آموزه های اسلامی، درصد بسط و اشاعه ایدئولوژی اسلامی به اقصی نقاط گیتی است و حاملان و عاملان این ایدئولوژی، بارها و به دفعات بر این نکته تاکید ورزیده اند که تفاوت اصلی و بنیادین نظام اسلامی با نظام های سکولاریستی، همانا تاکید بر بومی سازی علم و توجه به اقتضائات و زیست جهان قدسی و معنوی ایران زمین است. الگو و غایت ایران اسلامی، کشورهایی چون ژاپن و مالزی نیستند که دولتمردان ایران اسلامی بخواهند با الگوبرداری از راه و رسم کشورداری این دولتها، طریق توسعه و پیشرفت را بپیمایند. از طرفی، راه و رسمی که غربیان جهت توسعه برگزیده اند محشون از آموزه ها و گزاره های سکولاریستی است و متضمن ایدئولوژیک ترین مانیفستهای فکری و سیاسی می باشد و نمی توان این دروغ بزرگ و شاخدار را رواج داد که تو گویی مسیر توسعه فقط و فقط از جاده ایدئولوژی ستیزی می گذرد. واقع امر این است که برخلاف ادعاهای درشتی که از جانب اساتید و روشنفکران سکولار مبنی بر جدایی علم از سیاست و ایدئولوژی مطرح می شود، این جماعت واداده اتفاقا نگاهی به غایت تجویزگرانه و جزم اندیشانه به مسائل پیرامونی خویش دارند چراکه استادی که دل درگرو پوزیتیویسم و رفتارگرایی دارد چارهای جز این ندارد که اصالت را به مشاهده عینی و ملموس دهد و هر آنچه را که در دایره مضیق عینیت نگنجد، امری بی معنا معرفی کند و این درحالیاست که طبق آموزه های اسلامی، ندیدن، دلیل و دال بر وجود نداشتن نیست و چشم غیرمسلح در اکثر مواقع، قادر به رؤیت و تشخیص همه جانبه و ذوابعاد پدیدهها نیست.
اساتید سکولار دانشگاه های کشور درحالی از سکولاریزم و سیانتیسم دم می زنند که تشت رسوایی این مکاتب، سالیان دور و درازیاست که از بام افتاده است و تب ایدئولوژی های گوناگون مدرنیستی، مدت مدیدی است که فروکش کرده و تمامی نظام های معرفت شناسانه غربی در مرحله اغما بسر می برند و بشریت مدرن وارد دوران انحطاط و قهقرای خویش شده است. در جهان امروز، بشر مدرن بی خانمان و بی تاریخ شده است و در گرداب ماشینیسم و روزمرگی فرو رفته است. بیخود نیست که مکاتب معنوی و دینی، آرام آرام درحال ریشه دواندن در سرتاسر اروپا و امریکا هستند و اسلام به عنوان تنها دین رهایی بخش جهان، منادی و الهام بخش اصیل ترین آرمان های انسانی و اخلاقی است. علیرغم وجود چنین شواهد و قرائن متقن و مستدلی درباب نشانهها و علائم رنجوری و خمودی تفکر غربی، کماکان در دانشکدههای علوم انسانی ایران زمین، بر پاشنه تئوری های پوسیده و فرسوده قرن نوزدهم میلادی می چرخد و هیچ اراده جدی نیز از ناحیه مسئولین وزارت علوم جهت چاره اندیشی درباب نوزایی در حوزه علوم انسانی و به طریق اولی بومی سازی این علوم دیده نمی شود.
امروزه، در ساحت علوم انسانی، اساتید و روشنفکران سکولاری هستند که بی محابا و بی پروا، شنیع ترین و سخیف ترین اهانت ها را روانه ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی می کنند و در این معرکهگیری سیاه بازان کاسبکار، گویا کسی را یارای مقابله با علم فروشان پرمدعا نیست. اما در این بازار مکاره و وانفسا، تنها یک صدا است که هنوز بانگ الله اکبرش رعشه بر اندام منافقان و معاندان می اندازد. آری، این صدای حزب الله است که با ناله ها و فریادهای حزن آلود وجانسوزش، همچنان می تواند مرهمی بر زخم های کهنه مؤمنین و معتقدین به انقلاب اسلامی باشد. آری، حزب الله یکه و تنهاست ولی تنهایی حزب الله، وسعتی به عمق اقیانوس دارد و یادآور رشادت ها و جانفشانی کربلایی های روز عاشوراست که یک تنه وارد میدان شدند و هل من مبارز طلبیدند. آری، حزب الله، بر تنهایی بی مزد و منت خویش می بالد و صدالبته که این تنهایی پرعظمت، شرف دارد به اینکه حزب الله با اذهانی محشور و دمخور شود که جز طمع ورزی و کسب مال و منال آنهم به هر قیمتی، سودای دیگری در سر نمی پرورانند.
حزب الله همیشه تنها بوده است چه آن دوران که به نام سازندگی، آرام آرام تیشه به ریشه ارزش ها و آرمان های انقلاب زدند و چه آن دوران که به نام اصلاحات، افراطی ترین اقدامات ایذایی را در جهت اسقاط نظام اسلامی، مرتکب شدند. حاجتی به گفتن نیست که بسترهای پروژه ناتوی فرهنگی در دوران سازندگی تکوین پیدا کرد و در دوران اصلاحات پرورانده شد. در دوره اصلاحات بود که مسئولین وقت دولتی، به لطایف الحیل، اساتید سکولار و لاقید بسیاری را به بدنه گروهای آموزشی خاصتاً در رشته های علوم انسانی تزریق کردند و این جماعت غربزده، در کنف حمایت های پیدا و پنهان همان مسئولین بی مسئولیت، جسارت و گستاخی لازم را جهت هجمه و تاخت و تاز علیه ارزش های انقلاب اسلامی پیدا کردند. اساتید سکولار به عنوان پادوهای حق العمل و روزمزد ناتوی فرهنگی، متکفل چند وظیفه و کارکرد در راستای استحاله از درون نظام اسلامی شدند.
نخست اینکه، در پی این بودند که از طریق رخنه و رسوخ در بدنه گروه های آموزشی علوم انسانی، به زعم خویش تابوی تشکیک در مبانی انقلاب اسلامی را بشکنند و همچنین پروژه ملکوک کردن نیروهای متعلق به جبهه انقلاب اسلامی را عملیاتی سازند.
دوم اینکه با تشکیل شبکه ای از اساتید سکولار، به صورتی خزنده و زیرپوستی، حلقه محاصره را بر اساتید ارزشی تنگ کنند و میدان علمی فراخ و موسعی را جهت مانور و تاخت و تاز عناصر ضدانقلابی فراهم سازند و سوم اینکه، از طریق جذب بدنه دانشجویی، سربازهای پیاده لازم را جهت فتنه گری و ایجاد بلوا و آشوب در دانشگاه محقق کنند.
یکی از اساتید مطرح و متنفذ سکولار که در دوران اصلاحات به عنوان لیدر و پدرخوانده جریان موسوم به اصلاح طلبی، نقش ایفا میکرد، حسین بشیریه بود.
بشیریه در شمار اساتیدی بود که سعی می کرد با تالیف و ترجمه مقالات و کتاب هایی در حوزه فلسفه، علوم سیاسی و جامعه شناسی، روش ها و راهکارهای لازم را جهت گذار به یک نظام لیبرال دموکرات به مخاطبان خویش القا نماید. این استاد پیشین دانشگاه تهران، همچنین در تلاش بود با توسل به آراء و اندیشه های ماکس وبر - جامعه شناس آلمانی - سیستم سیاسی جمهوری اسلامی را سیستمی نئوپاتریمونیال (دموکراسی نمایشی) معرفی کند و از این رهگذر و به واسطه متهم کردن نظام اسلامی به جزم اندیشی، بسترهای فکری لازم را جهت انجام و اجرای کودتای مخملی فراهم سازد. فتنه سال 78 و به تبع آن فتنه سال 88 شمسی، به وضوح این نکته را محرز و مسجل کرد که یکی از گلوگاه ها و قرارگاه های اصلی و عمده جریان فتنه، دانشگاه می باشد و اساتید سکولار رشته های علوم انسانی، به عنوان حاملان و عاملان پروژه ناتوی فرهنگی، نقشی مهم را در راستای عملیاتی کردن نقشه های شوم دشمنان انقلاب اسلامی ایفا می کنند. این نکته را نباید به دست فراموشی سپرد که حتی وجود یک استاد سکولار هم می تواند یک مجموعه عظیم فرهنگی و علمی ولو پاک و منزه را به انحطاط بکشاند.
بنابراین نمی توان با تمسک جستن به شعار نخ نما و ارتجاعی تساهل و تسامح که برگرفته از آرای پوچ گراها است، مجال و فرصت لازم جهت عرض اندام و ابراز وجود اساتید معاند و منافق را هموارکرد. واقع امر این است که در شرایط امروز کشور، اساتید سکولار با روتوشی علمی و فرهنگی وارد گود مبارزه و مواجهه نرم با نظام اسلامی شده اند و طرفه اینکه به مجرد آنکه شرایط را جهت خشونت گرایی مناسب و مساعد ببینند، لباس و روتوش علم گرایی و فرهنگ محوری را از تن درآورده و با خشونتی سبعانه، تار و پود جامعه را با تکانش ها و بحرانهای جدی مواجه می کنند. بنابراین، بر نیروهای وفادار به انقلاب اسلامی، فرض است که با بصیرتی عماروار و با متابعت تام و تمام از دستورات و رهنمودهای پیامبرگونه مقام شامخ ولایت، شبکه های منحرف و منحط اساتید سکولار را رصد و کشف نموده و ترتیبات و مقدمات لازم را جهت معرفی ماهیت منافقانه و مفسدانه این مزدوران جیره خوار فراهم سازند.
تئوریهای ارزنده ای چون تئوری بومی سازی علوم انسانی، زمانی می تواند به منصه ظهور برسد که دانشگاه از لوث وجود عناصر خودفروخته و واداده پاک و پالایش شود، وگرنه با برگزاری همایش ها و سمینارهای متعددی که بیشتر جنبه و سویه ای تشریفاتی، تجملاتی و متکلفانه به خود گرفته است و هزینه های سرسام آوری نیز صرف برگزاری آنها می شود، در مقام عمل نمی توان امید چندانی به تحقق تئوری بومی سازی علوم انسانی داشت و به مصاف علوم انسانی غربمحور رفت. واقعیت این است مادامکه ریشه ها و زمینه های فساد و فحشای فکری و عقیدتی در دانشگاه ها خشکانده نشود، نباید انتظار تحولی بنیادین در راستای بسط و اشاعه ارزش های اصیل انقلاب اسلامی را در دانشگاه ها داشت.