راههای جلوگیری از اختلاف و فتنهانگیزی (بخش دوم و پایانی)
رهبری، فصل الخطاب در اختلافات (زلال بصیرت)
مابرای پرهيز از اختلاف، وظایفی داریم که برخی از آنها به شرح زیر است:
1. سعي کنيم خود ما عامل اختلاف نباشيم. براي اين منظور بايد خوي برتريطلبي و حسد را اصلاح کنيم. اگر اين رذائل را اصلاح نکنيم، يک جايي خودش را نشان خواهد داد. ممکن است امروز ميداني نداشته باشد، ولي وقتي ميدان پيدا کرد، گرچه در هشتادسالگي، انسان را به سقوط ميکشاند.
2. سعي کنيم اختلافاتِ موجود را حلّ کنيم و نگذاريم به خصومت و تنازع بينجامد. اين اختلافات خواهناخواه پيش خواهد آمد. ما ـ فرض اين است که خودمان اهل ايجاد اختلاف نيستيم و قصد اصلاح داريم ـ بايد سعي کنيم راهي پيدا کنيم که اين اختلافات گسترده نشود. نبايد بگذاريم اين اختلافات به اصل دين سرايت کند.
اختلافات در فتنة 88، ابتدا از کساني سر زد که خودشان اهل عمل به بعضي از وظايف شرعي بودند. گاهي کار به اينجا ميکشد که چنين افرادي اصل مطلب را هم از دست ميدهند. خدمت يک بزرگي درباره يکي از همين ارکان فساد گفته بودند: «اين فرد در مورد وحي و نبوّت و... اعتقادات فاسدي پيدا کرده است»؛ ايشان در جواب گفته بود: «اين چه حرفهائي است که ميزنيد؟ ايشان چند روز پيش نزد من آمد و خمس و سهم امامش را با من حساب کرد. مگر ميشود چنين اعتقاداتي داشته باشد؟!» و يا به شخص ديگري گفته بودند: «فلان شخص چنين حرفهاي باطلي ميزند»؛ ايشان در جواب گفته بودند: «ايشان ابداً اهل اين حرفها نيست. پدر ايشان در محله ما آنقدر محترم بود که مردم وقتي ميخواستند قسم بخورند، به سر او قسم ميخوردند؛ مگر امکان دارد پسر چنين انساني اين قدر فاسد شود؟!»آيا اينها معيارهاي صحيحي براي شناختن حقّ و باطل است؟ مگر هر کسي پدرش خوب بود، لزوماً خودش هم خوب ميشود؟ و يا هر کسي پدرش بد بود، لزوماً خودش هم بد ميشود؟ و يا اگر کسي وجوهات داد، لزوماً انسان درستکار و درستانديشي است و ساير افعال و افكارش ملاک نيست؟ راه نفاق، راه فريب دادن است و بايد هشيار بود. وقتي منافقي بخواهد نزد مرجعي تظاهر به دينداري کند، چگونه بايد اظهار کند؟ نميتواند بگويد: «من نماز شب ميخوانم». يکي از راههاي تظاهر اين است که مبلغي را به عنوان خمس به مرجع بدهد. ما بايد اشخاص را با وضع فعليشان بشناسيم. ممکن است يک کسي اول کافر بوده، ولي بعد مسلمان شده است؛ آيا بايد او را به خاطر گذشتهاش کافر بدانيم؟ اکثر اصحاب پيامبر (ص) اول کافر بودند؛ آيا بايد بگوييم: «اينها تا آخر باطلند!»؟ عکس اين حالت هم ممکن است؛ يعني يک کسي اول مسلمان بوده، ولي بعد مرتد شده است. آيا چون سال گذشته مسلمان بوده، حتماً امسال هم مسلمان است؟ ملاک، وضع فعلي افراد است. سعي کنيم واقعيت افراد را بشناسيم. از طرفي از ظاهر فريب نخوريم و از طرف ديگر بيجهت پيشداوري نکنيم. اگر ميخواهيم از کسي تبعيت کنيم، درباره کسي قضاوت کنيم و يا به کسي رأي دهيم بايد وضعيت فعلي او را بشناسيم.
براي تلاش در راستاي کم شدن اختلافات اين را هم بايد بدانيم که بسياري از اختلافات جزئي وجود دارد که شيطان ابتدائاً در اثر سوء ظنّها به وجود ميآورد؛ لذا بايد به هر نقلي اعتماد نکنيم. قرآن ميفرمايد: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد، نيك وارسى كنيد مبادا به نادانى، گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كردهايد پشيمان شويد(1) ،در نقل قولها بايد تحقيق کرد و مراقب بود بيخود کسي متهم نشود. نقلهاي غير موثّق گاهي اختلافات عجيبي بين افراد به وجود ميآورد. در ضمن، گاهي گوينده در محل خاصّي يا مناسبت خاصّي سخني ميگويد و قصد خاصي دارد، ولي از سخن او سوءبرداشت ميشود. در اين موارد بايد برويم و در مورد مقصود اصلياش سؤال کنيم.
رهبري، محور وحدت جامعه
تا آنجا که اين اختلافات جزئي و از همين راهها قابل حلّ است، بايد سعي کنيم وحدت را حفظ کنيم و افراد را به هم نزديک کنيم؛ مگر برسد به جايي که اختلاف در اساس دين باشد. دين همان چيزي است که همه به دنبال آن ميگرديم. اگر اين را از دست بدهيم، ديگر چه چيزي برايمان باقي ميماند؟ اگر فهميديم که کساني نسبت به اساس دين جدّاً مشکل دارند، آن را سهل نگيريم؛ بلکه با آن جدّي برخورد کنيم. اما در مسائلي که به طور طبيعي در آنها اختلاف سليقه و رفتار پيش ميآيد، آن مسائل اجتماعي که چندان بينالرشد و بينالغي نيستند، به طوريکه هر کسي بتواند در مورد آنها براحتي حقّ را بفهمد، تا آنجا که امکان دارد بايد بگذاريم هر کسي سلیقه و فکر خودش را داشته باشد. اما اگر در حوزهاي است که با دين ارتباط دارد و بهگونهاي است كه با رفتار ما هم اصطکاک پيدا ميکند يا بايد در بارة او اظهارنظري کنيم ولي چون متخصص نيستيم نميدانيم بايد چه رفتاري داشته باشيم، اينجاست که نقش رهبري در جامعه اسلامي روشن ميشود.
وحدت جامعه اسلامي وابسته به محور بودن رهبر آن است. وقتي در جامعه اختلاف وجود دارد، معنايش اين نيست که همه طرفهاي اختلاف خائنند؛ بلکه ممکن است درکشان با همديگر فرق کند. در اين موارد اگر هر کسي بخواهد نظر خودش را اعمال کند، مصالح جامعه اسلامي از بين ميرود؛ لذا بايد يک محور و معياري براي رفتارهاي اجتماعي (که هم بُعد اجتماعي و هم بُعد ديني دارد) وجود داشته باشد. فراموش نکنيد همه اين بحثها مربوط به اختلاف در دين است يا چيزي که به دين مربوط ميشود. اينجاست که تنها راهي که ميتواند جامعه را به صلاح، هدايت کند و از اختلافات خانمانبرانداز نجات دهد، اتّحاد حول محور رهبري است. آيا اگر از او جدا شويم و بر خلاف او رفتار کنيم، به نفع جامعه اسلامي خواهد بود؟! چه دليلي وجود دارد که ديگران بهتر از او بفهمند؟ کسي که سابقهاش در مسائل سياسي و اجتماعي از همه بيشتر است؛ در همه مسائل جامعه بر همه اولويت و رجحان دارد؛ از لحاظ سابقه، هوش، فراست، تدبير، تجربه کاري و... از همه بالاتر است. چنين شخصي فرضاً اگر خطائي هم داشته باشد، عملاً نشان داده است که خطايش از همه کمتر است. پس حاصل بحث اين است که يکي از روشهاي دشمنان براي ايجاد فتنه، دامن زدن به اختلافات است. بايد سعي کنيم از راههاي مختلف از به وجود آمدن اين اختلافات جلوگيري کنيم. آنجا که خواه ناخواه اختلافات واقع شد و بايد حتماً مسيري را انتخاب کنيم، معيار را رهبر قرار دهيم؛ آن رهبري که صلاحيتش را از هر جهت ميشناسيم.
بیانات آيتالله مصباح يزدي (دام ظله) در دفتر رهبر معظم انقلاب؛ قم؛5/3/89
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحجرات ، 6
زلال بصیرت روزهای پنجشنبه منتشر میشود.