kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۷۶۸۶
تاریخ انتشار : ۰۷ آبان ۱۳۹۶ - ۱۹:۱۷
تصویر آسیب‌های اجتماعی در سینما و تلویزیون

روایت سیاهچال‌های شیطانی از دنیای واقعی تا فضای مجازی


حسین کارگر

یکی از کارکردهای رسانه ها – به ویژه سینما و تلویزیون- پرداختن به آسیب های اجتماعی است. تجربه نشان داده است که رسانه‌ها می‌توانند با جریان‌سازی درباره یک پدیده به کاهش یا افزایش بروز آن پدیده کمک کنند. مثال بارز چنین اتفاقی درباره بستن کمربند ایمنی رخ داد. درحالی که تا دو دهه قبل، بستن کمربند ایمنی توسط سرنشینان خودروها در کشورمان، یک أمر غریب بود، با تبلیغات رسانه‌ای، تبدیل به یک عادت پسندیده شده است. در بخشی از فیلم «ناصرالدین شاه آکتور سینما» شخصیت نقش «امیر کبیر» می‌گوید: «اگر نیت یکساله دارید، برنج بکارید. اگر نیت 10 ساله دارید، درخت غرس کنید. اگر نیت 100 ساله دارید، آدم تربیت کنید؛ سینماتوگراف آدم تربیت می‌کند!» با این حال، هنوز هم استفاده از سینما و تلویزیون، برای کاهش‌دادن معضلات اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی نادیده گرفته شده و با نگاه خوش‌بینانه می‌توان گفت که از این ظرفیت، به نحو شایسته و بایسته‌ای بهره برده نشده است.
البته جریانی به نام «سینمای اجتماعی» در عرصه هنر هفتم ما همواره وجود داشته است. اما فیلم‌های اجتماعی ما کارکرد چندانی در مبارزه با آسیب‌های اجتماعی نداشته‌اند. حتی برخی از این گونه فیلم‌ها، خودشان هم به ورطه آسیب زایی و ترویج رفتارهای غیرفرهنگی افتاده‌اند. بسیاری از فیلم‌های اجتماعی هم اساسا با هدف شرکت در جشنواره های خارجی و کسب جوایز آن جشنواره ها تولید می شوند و ذاتا از آسیب‌شناسی فارغ هستند. هم از این رو، بازنمایی آسیب ها در یک فیلم یا سریال، صرفا کمکی به زدودن معضلات اجتماعی و فرهنگی نمی‌کند. بلکه اگر این بازنمایی توأم با شناخت و هدف‌گیری درست نباشد، ممکن است به‌نتیجه معکوسی منتهی شود.
با این حال، معدود آثاری هم –به خصوص در تلویزیون- با هدف هشدار دادن به مردم درباره ناهنجاری‌های فرهنگی و اجتماعی تولید شده و به نمایش درآمده است. در این سلسله مطالب به بررسی برخی از شاخص‌ترین فیلم ها و سریال‌ها در حوزه آسیب شناسی اجتماعی، با تمرکز بر نوجوانان و فضای مدرسه پرداخته می‌شود.
اولین سریال تلویزیون با رویکرد آسیب‌شناسی در فضای مدرسه، مجموعه «باز مدرسه‌ام دیر شد» بود. این سریال خاطره انگیز، در سال 1362 به کارگردانی حسین افصحی و با هنرنمایی اکبر عبدی تولید شد و به نمایش درآمد. «باز مدرسه‌ام دیر شد» دارای یک محور داستانی ثابت بود؛ پسر بچه ای به نام محسن (با بازی اکبر عبدی) هر روز دیر به مدرسه اش می رسید. هر بار هم برای این تأخیر، یک بهانه می تراشید. او دانش‌آموز تنبل و بی نظمی بود که هم برای معلم و مدرسه‌اش دردسرساز می شد و هم برای پدر و مادرش. البته، محسن همیشه همین‌گونه باقی نمی‌ماند و در آخرین قسمت، دست از شیطنت‌ها و تنبلی‌های خود بر می‌دارد و به یک دانش‌آموز منظم و خوب تبدیل می‌شود. «باز مدرسه‌ام دیر شد» در شرایط و دورانی ساخته و به نمایش درآمد که بچه‌های ایرانی با تهدیدها و خطرات امروز مواجه نبودند. انقلاب اسلامی تازه به پیروزی رسیده بود و جنگ تحمیلی درگرفته بود. اکثریت جوانان و نوجوانان بیش از هر چیزی دغدغه جبهه و جنگ را داشتند. خیلی‌ها دوست داشتند به جبهه بروند و می رفتند و آن‌هایی هم که نمی‌رفتند، تحت تأثیر فرهنگ ارزشی دفاع مقدس بودند. در آن شرایط، نه اثری از ماهواره بود، نه اینترنت و نه تلفن همراه. فضای جامعه هم به گونه‌ای بود که نوجوانان کمتر به دنبال سیگار و مواد مخدر می‌رفتند. به همین دلیل، مهم‌ترین معضل از ناحیه کودکان و نوجوانان در آن دوران، بی نظمی در تحصیل بود؛ دیر رسیدن یا فرار از مدرسه، سهل‌انگاری در انجام تکالیف و تنبلی در تحصیل، ازجمله آسیب‌هایی بود که کودکان و نوجوانان ایرانی را در آن دوران تهدید می‌کرد. سریال «باز مدرسه‌ام دیر شد» هم دقیقا درحال بازنمایی بخشی از فضای اجتماعی همان دوران است. این سریال با اینکه مضمون و خط داستانی بسیار ساده ای دارد اما به خاطر نزدیک شدن به زندگی روزمره مردم و همچنین طنز شیرین و خودمانی آن به خصوص با شیرین‌کاری‌های اکبر عبدی در نقش یک بچه مدرسه‌ای با رفتارهای شیطنت‌آمیز، خیلی به دل مردم نشست و تبدیل به یکی از برنامه های ماندگار و به یادماندنی تلویزیون شد.
اما چند سال بعد، فیلم «دبیرستان» به هجوم هیولای اعتیاد به مدارس و رواج مصرف مواد مخدر در میان نوجوانان می‌پرداخت. این فیلم در سال 1365 به کارگردانی علی صادقی ساخته شد که فیلم چندان خوش ساختی نیست، اما لقب اولین فیلم درباره اعتیاد در بین دانش‌آموزان و نوجوانان را دارد. این فیلم نشان می‌دهد که فضای ناراحت و فاسد خانواده تا چه حد می تواند روی بچه‌ها تأثیر منفی بگذارد. همچنان که نوجوان مواد فروش فیلم، خانواده‌اش نیز معتاد هستند. با این حال، این هم در فیلم می بینیم که یک معلم با اخلاق و دارای انگیزه‌های والای انسانی نیز می‌تواند به نجات شاگردان خودش بیاید.
یک تهدید جدید
اگر در دهه های 60 و 70 مواد مخدر، سیگار و قلیان به عنوان مهم‌ترین تهدیدها برای نسل جوان و نوجوان در ایران شناخته می شد، در سال‌های اخیر ظهور رسانه‌های تکنولوژیک و به ویژه اینترنت و فضای مجازی به این تهدیدها افزوده شده است. ابزار رايانه‌اي، با داشتن سودمندي‌هاي فراوان و سهولت در عملي ساختن بسياري از امور اما به خاطر سرعت آن در دسترسی به همه جور اطلاعات، تهدیدها و خطراتی را هم در پی داشته است. این خطرات تنها به جامعه ما محدود نمی‌شود. حتی در کشورهای غربی هم که خودشان مخترع این وسائل بوده و به ظاهر، شرایطی کاملا آزاد را برای استفاده عموم از اینترنت و فضای مجازی فراهم کرده اند نیز محدودیت‌ها و قوانینی اعمال می‌شود. با این تفاوت عمده که در کشورهای پیشرفته از نظر صنعتی، خود خانواده‌ها سعی می کنند که بر دسترسی فرزندانشان بر رایانه فیلترگذاری کنند و از طریق نظارت صحیح، مانع از استفاده منفی کودکان و نوجوانان از فضای مجازی شوند.
مهم‌ترین اثر تلویزیونی با رویکرد آسیب‌شناسی رایانه و فضای مجازی مجموعه «هوش سیاه» بوده است. سریالی که طی دو سری، به کارگردانی مسعود آب‌پرور از شبکه سه سیما به نمایش درآمد. آب‌پرور قبل از ساخت این دو مجموعه، یک فیلم سینمایی با عنوان «قتل آنلاین» ساخت که یک درام دلهره‌آور درباره خطرات اینترنت بود. ساخت همین فیلم، مقدمه‌ای شد برای تولید سریالی با مضمون مشابه و البته در قالبی پلیسی و معمایی.
  سری نخست سریال هوش سیاه در سال 1389 روی آنتن رفت. این اولین بار بود که در یک سریال پلیسی به جرم و جنایت در فضای مجازی پرداخته می شد. داستان سریال «هوش سیاه» درباره سرگرد احمدی(حسین یاری) معاون اداره پیشگیری از جرائم رایانه‌ای است. او با یک پرونده پیچیده و سخت مواجه می‌شود. جمشید کاظمی، مشهور به کامران بوریایی، فردی با هوش و توانا در زمینه کامپیوتر و فضای مجازی است و از این طریق قصد انجام خرابکاری و دزدی دارد. با این حال، پای خانواده و پسر نوجوان سرگرد احمدی هم وسط می‌آید. در این سریال می بینیم که حتی این فرمانده باهوش پلیس هم اگر بر استفاده فرزندش از رایانه نظارتی نداشته باشد موجب به خطر افتادن زندگی او می شود. به طوری که لپ تابش را با آن همه اطلاعات محرمانه در دسترس پسر نوجوانش –سهیل- قرار مي‌دهد و او هم فریب کامران را می خورد و به دام او می‌افتد. كامران بوريايي يا همان هوش سياه هم يك بدمن تنفرانگيز و احمق نيست. بلكه يك نابغه و فردي باسواد و هوشيار است. نكته جالب توجه، ماجراي دوستي او با فرزند سرگرد احمدي، سهيل است كه نشان از هوشمندي توليدكنندگان سريال دارد. سهيل از تبهكار بودن هوش سياه اطلاعي ندارد و مي پندارد كه او يك فرد تحصيل كرده و محترم است. به اين ترتيب، در اين سريال بدون هيچ گونه صدور بيانيه يا شعار دادن، نفوذ جريانات ناسالم در ميان مردم ترسيم شده است. همان جرياناتي كه مهره‌هايش به عنوان افرادي «تحصيل كرده» و «محترم» به فريب آدم‌هاي ناآگاه و بي اطلاع مي‌پردازند؛ دشمناني كه در لباس دوست ظاهر مي‌شوند تا با استثمار انسان‌ها به اهداف پليد خودشان برسند. از طرفی، این سریال به خوبی از خطرات مسیر بین خانه و مدرسه پرده بر می‌دارد. به طوری که می‌بینیم، شخصیت نوجوان این سریال، از یک طرف به خاطر عدم نظارت درست پدر و مادرش بر دسترسی او به رایانه آسیب می‌بیند و از طرف دیگر در بین راه مدرسه تا خانه –یا بالعکس- با خطراتی مواجه می‌شود. «هوش سیاه2» نیز در سال 92 و با پرداختن به مضامین مشابهی پخش شد. مسعود آب پرور، کارگردان این سریال درباره آن گفته بود: "اين قصه جنبه سمبليک هم دارد؛ من هوش سياه را نوعي ويروس مي دانم؛ اين يک پديده زاده تکنولوژي نوين است که اگر مواظبت نکنيم مي تواند هستي ما را به يغما ببرد؛ هستي فردي، اجتماعي و ملي. حالا بايد راهکار مقابله با اين موجود را پيدا کنيم... کامران به عنوان نماينده اين تکنولوژي يا ويروسي که توي دِيتاي بزرگ يک کشور يا يک خانواده افتاده هر چقدر جلوتر مي‌آييم خسارت‌هاي بيشتري به بار مي‌آورد که اين باعث مي‌شود مرحله به مرحله علاقه‌مندهايش ريزش کنند. او براي رسيدن به هدف هرکسي را وسيله مي کند، آدم مي‌کشد، و ... اين جزء رويکردهاي تبليغاتي ماست که بايد در قالب جذاب و کاملا نمايشي ارائه شود.»(در گفت وگو با روزنامه کیهان، 10/04/1392)
سریال «سیگنال وارونه» نیز با مضمونی شبیه به «هوش سیاه» ساخته شده است. این سریال به کارگرداني کرامت پورشهسواري، راه «هوش سياه» را در شبکه يک ادامه داد. «سيگنال وارونه» به خوبي نشان مي‌دهد که دشمنان جامعه ایران و گروه‌های خرابکار، چگونه با تسلط بر اين ابزار نوين، واقعيت‌ها را وارونه نشان مي‌دهند و نسل جوان و نوجوان را فریب می‌دهند.
دختران جوان
 قربانیان اصلی فضای مجازی
بدون تردید، هیچ قشر و گروهی از جامعه انسانی به اندازه زنان و دختران تحت تأثیر امواج مخرب محصولات غیراخلاقی رسانه‌ها قرار نمی‌گیرند.
اما مخاطبان را باید طعمه‌های اصلی سینمای مغرب زمین دانست. کمتر فیلمی در سینمای غرب را می‌توان دید که القاگر روابط فاسد و ناسالم نباشد. شاید یک تحقیق دانشگاهی، تأثیر این گونه فیلم‌ها بر دختران جوان و نوجوان در کشورهای جهان سوم -ازجمله در ایران- بهتر نشان دهد. تحقیقی که هنوز انجام نشده است. آنچه فیلم های سینمایی و تلویزیونی روی مخاطب کودک و نوجوان انجام می‌دهد، الگوسازی و ارائه چارچوب سبک زندگی است.
بدون تردید، ایران پس از انقلاب اسلامی، انسانی‌ترین تجربه خلق آثار سینمایی و نمایشی در جهان را به منصه ظهور رساند. برقراری قوانین سخت‌گیرانه به خصوص در نوع پوشش و روابط انسانی، نه تنها به تحول سینما انجامید، که ایران را در عرصه جهانی به عنوان ارائه دهنده هنری متفاوت همراه با تعهد به اخلاق و انسانیت معرفی کرد. چه، توجه به اخلاق در سینما یک دغدغه جهانی است. دنیای امروز بیش از هر زمان دیگری تشنه آموزه‌های اخلاقی و دینی است و حتی فیلمسازهای برجسته جهان نیز به این موضوع توجه کرده اند. مثل ژان لوک‌گدار کارگردان برجسته سینمای موج نوی فرانسه که گفته بود: «حرکت دوربین یک مسئله تکنیکی نیست، بلکه یک نظام اخلاقی است.»
با این حال طی سال های اخیر، اراده هایی برای شکستن حریم های اخلاقی در سینما و تئاتر ایران فعال شده‌اند. در سینمای ایران نیز مانند سینمای غرب، هدف اصلی قبح‌زدایی در سینما، زنان بوده‌اند. نمایش بانوان با پوشش و ظاهری نامتعارف در برخی از فیلم‌ها، نماد و نمود استفاده ابزاری حداقلی در برخی از فیلم های ایرانی سال‌های اخیر است. کارگردان‌های این فیلم ها به خاطر ناتوانی در ایجاد جاذبه‌های دراماتیک و هنری، از چنین تمهیدات غیرهنرمندانه‌ای برای جذاب کردن فیلم های خودشان بهره می‌گیرند.
اما در این بین باید به موجی از فیلم‌هایی با گرایش فمنیستی نیز به عنوان یک تهدید فرهنگی علیه دخترهای ایران یاد کرد. این نگاه، بیشتر در فیلم‌های کارگردان‌هایی مثل تهمینه میلانی (به ویژه در فیلم دو زن) و منیژه حکمت (به طور خاص با فیلم زندان زنان) دیده می شود. در فیلم‌های فمنیستی (مکتب فکری به اصطلاح مدافع حقوق زنان) تأکید بر مردستیزی و نفرت نسبت به مردها است. تأثیر این گونه فیلم ها، بی‌علاقگی زنان جوان به ازدواج و گریز از تشکیل خانواده است. نتیجه چنین نگرش‌هایی، افزایش افسردگی و تنهایی نزد زنان و گسترش فساد اخلاقی و تحدید نسل در جامعه است.
تعداد زیادی از فیلم‌های سینمای ما نیز به خاطر نمایش تصویری مثبت از رابطه غیرمتعارف با جنس مخالف موجب تخریب شخصیت و روحیه اخلاقی در دخترها می شوند. به تبع افت و انحطاط سینما و تئاتر ایران از سال‌های 76 و 77، نمایش روابط میان دو جنس، به عنوان یکی از محورهای بازنمایی سبک زندگی همچنان فاقد الگویی کارآمد و درست است. اما تعداد معدودی از فیلم‌ها هم با هدف هشدار دادن به نسل جوان درباره عواقب چنین روابطی بوده است.
«بشارت به یک شهروند هزاره سوم» به کارگردانی محمدهادی کریمی را می‌توان جزء فیلم‌های آسیب شناختی و درمانگر به حساب آورد؛ از آن نوع فیلم‌هایی است که بخشی از بیماری های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جاری در سطح و عمق جامعه را با هدف بهبود یافتن آن ها برملا می‌کنند. این فیلم نشان می‌دهد که جریان‌های ضدبشر و تبهکار چگونه در بستر فضای مجازی، سیاه‌چال‌هایی را برای جوانان درست کرده اند؛ به ویژه فرزندان خانواده‌های اقشار متوسط و مدرن شهرنشین، به خاطر دسترسی فراوان به رسانه های جدید، بیشتر در خطر هستند. و البته فیلمی است که فقط درد را برملا نمی‌کند، بلکه راه درمان را هم نمایانگر می کند؛ تقوا همان نوشداروی ازلی و ابدی بشر برای نجات از شر شیطان و شیطان پرست‌هاست که به خوبی در این فیلم به آن اشاره شده است. هرچند که این موضوع تنها در حد یک دیالوگ کوتاه و گذرا مطرح می شود. قضیه فیلم از این قرار است که تعدادی از دانش‌آموزان یک دبیرستان به یک گروه شیطان‌پرستی فعال در فضای مجازی پیوسته‌اند و سه نفر از آن‌ها تحت تأثیر آموزه‌های این گروه، خودکشی کرده‌اند. با این حال یکی از ضعف‌های ساختاری فیلم «بشارت...» نبود یک قهرمان است که در برابر شیطان‌پرست‌ها ایستادگی کند و با آن‌ها در بیفتد. این گونه فیلم ها نیازمند شخصیت‌پردازی قوی و گرم هستند؛ شخصیت‌های مبارز و دارای شمایل اسطوره ای که بتوانند نظر و ذهن مخاطب را در تقابل با تباهی همراه کنند.