نگاهی به جامعهشناسي مردم كوفه
عبدالصالح شمساللهی
كوفه جامعه شهري است كه با اهداف سياسي و نظامي در سال 17 هجري شمسي به دستور خليفه دوم و توسط سعد بن ابي وقاص پايهگذاري شد. شهري متشكل از گروهها و طوايف مختلف اعم از نظاميان حرفهای، سياست مداران كار كشته، كارگزاران، افسران، سربازان حكومتي و باديه نشيناني كه با هدف ارتزاق از حكومت در آن جمع شده بودند و همين طليعه ايجاد باعث شد تا علاوه بر اهميت استراتژيك شرايط ويژهای از جنبههاي مختلف فكري، اعتقادي، گرايشهاي سياسي و عوامل انگيزشي پيدا كند و از لحاظ تركيب اجتماعي به يك سرزمين 72 ملتِ مشوش تبديل شود. مطلب حاضر نگاهی اجمالی دارد به جامعهشناسی شهر کوفه که اینک تقدیم خوانندگان محترم میگردد.
کوفه در یک نگاه
كوفه شهري است كه فاصله بيعت كردن تا بيعت شكستن به اندازه يك نماز مغرب و عشاء طول میكشد. يك سوي اين جامعه مشوش، هاني بن عروه، حبيب بن مظاهر اسدي و مسلم بن عوسجه هستند كه تا پاي جان بر عهد خود میمانند و در طرف ديگر اين بلده نو پا سليمان بن صرد خزاعي و يارانش هستند كه به اندك مسئلهای فريب ميخورند و ميدان را خالي میكنند؛ در زاويه ديگر آن شبث بن ربعي است كه هر روز رنگي میگيرد و چون آفتابپرست به هر جا و هر كس بچسبد همرنگ آن میشود؛ روزي حسين(ع) را به كوفه دعوت میكند و وعده جند و لشكر میدهد و روزگاري نه چندان بعد به شكرانه قتل حسين(ع) مسجد میسازد و با پاي پياده به حج میرود.
در مركز اين شهر هم مردماني هستند كه هر كس سوارشان شود راه آن را ميروند؛ روزي پاي خطبه علي(ع) مینشينند و در مسجد كوفه شاگردي علي(ع) را میكنند و روزگاري شمشير به گردن علي(ع) میگذارند تا بالاجبار حكميت را بپذيرد؛ زماني دم از دوستي آل علي(ع) میزنند و در واپسين زماني پاي دار ميثم تمار هلهله میكنند؛ يك بار دوازده هزار نامه براي حسين(ع) مینويسند و او را به كوفه میخوانند تا امامشان باشد و زماني به ثمن بخس با ابن زياد همراه میشوند براي قتل حسيني كه قرار بود امامشان شود؛ روزگاري به آل زبير دست دوستي میدهند و بعد پا در ركاب مختار میشوند.
سخن گفتن از اين بازار هزار رنگ كمي دشوار است.
نوسانات اعتقادات كوفي
اعتقاد در واقع نشانگر سير اجتماعي يك جامعه است و يا به زبان سادهتر اعتقاد است كه مشخص ميكند كه جامعه به چه سمت و سويي حركت كند و چه سبكي را در زندگي انتخاب نمايد.
اگر اينكه فرمودهاند مردم بر دين حاكمان خود هستند را يك اصل مسلم بگيريم، كوفه به خاطر شرايط خاصي كه در طول تاريخ از تاسيس تا واقعه عاشورا و پس از آن داشته است بارها دست به دست شده و هر روز كسي را بر سرير زعامت خود ديده كه اعتقادي دارد و همين باعث شده است كه مردمان آن ديار هيچگاه به ثبات فكري و اعتقادي نرسند؛ تا زماني كه اميرالمؤمنين(ع) در كوفه بود خطبههاي دلنشينش صيقل روح و فكر كوفيان بود؛ گاه از توحيد برايشان ميگفت و روزي از نبوت و زماني از مبدأ و معاد؛ زنان كوفه پاي درس تفسير زينب(س) دختر علي(ع) بزرگ میشدند و هر روز توشهای از معارف قرآن برمیگرفتند تا آنجا كه مردانشان سست شدند زنان پايشان را به ركاب دنیا محكم كردند و علي(ع) را در محراب كوفه به خون نشاندند ديگر كسي به فكر اعتقادات اين مردم نبود. آنها كه توانستند مايه كلام و تربيت علي(ع) را حفظ كنند شدند ميثم تمار و آنان كه نتوانستند رنگ و لعاب دنياي امويان گرفتشان و شدند قتله كربلا.
علاوه بر مسلمانان كه خود متشكل از گروههاي مختلفي چون شيعيان دو آتشه، حاميان حكومت بنياميه، خوارج، عثماني مذهبها و... بودند، بخش كوچكي از كوفه را غير مسلمانهايي مثل مسيحيان عرب از بنى ثعلب و مسيحيان نجران و مسيحيان نبطى، يهوديان رانده شده از جزيرهًْالعرب در زمان عمر و مجوسيان ايرانى تشكيل مىدادند كه به عناوين مختلف در كوفه جمع شده بودند ولي هدف يك چيز بود و آن پر كردن كيسهها از زر نابي كه يا از دارالاماره میآمد و يا از غنائم جنگي و گاه شايد از تجارتهاي پرسود.
در يك كلام كوفه بعد از علي اعتقادش را سكههاي زر مشخص میكرد.
بافت جمعيتي كوفه
كوفه بافتهای بود هزار رنگ از 30 هزار جنگجو به همراه خانوادههايشان، سياستمداران جوياي نام و پرهياهو، تجار پرآوازه و مهاجراني كه به بهانه بهرهمندي از هواي خوش و منابع آب و نيز غنائم جنگي به آنجا رفته بودند؛ اين تركيب جمعيتي به همين نسبت در زماني كه كوفه به فرمان علي(ع) به پايتخت حكومت اسلامي بدل شد رو به رشد نهاد تا آنجا كه كوفه به يك شهر واقعي تبديل شد؛ شهري كه مردمانش هيچ پيوستگي و علقهای به هم جز سياست و تجارت نداشتند و تمام معادلات حول همين دو محور ميگرديد.
در تقسيمي ديگر كوفه به دو گروه عرب و عجم تقسيم ميشد. اعراب در واقع كساني بودند كه در زمان فتح ايران با هدف شركت در جنگ به اين شهر آمدند و عجمها كساني بودند كه به بهانههاي مختلف چون تجارت و يا ياري اميرالمؤمنين در زمان حكومت علي(ع) بر كوفه به اين شهر مهاجرت كرده بودند. اين تقسيمبندي در طول تاريخ كوفه منشأ اختلافات و گسستگيهاي زيادي بود و جريانهاي مختلفي را به وجود آورد كه البته حاكمان كوفي در دامن زدن به اين اختلافات از هيچ تلاشي فروگذار نمیكردند.
كوفه در بعد جمعيتي شهري بود از هم گسسته كه طوايفش چون جزيرههاي جدا از هم، هر كدام به فكر منافع خودشان بودند.
بررسي بعد انگيزشي كوفه
اين تركيب جمعيتي و آن اعتقادات پوسيده باعث شد تا در كوفه انگيزهای جز دنيا باقي نماند و امثال حبيب بن مظاهر و هاني بن عروه جزءِ معدودي باشند كه در تقسيمبنديها و بررسيهاي جامعه شناختي جايگاهي نداشته باشند.
در كوفه هر كس به سرير حكومت نزديكتر میشد محبوب تر بود و هركس رنگ شكست میگرفت براي قتلش همه همدست ميشدند. انگيزه بالاي دنيايي در كوفه باعث شده بود تا همگان چون گرگان در هنگام خواب يك چشمشان باز باشد و اگر چشمان كسي روي هم ميرفت او را ميدريدند. تنها طايفهای از مخلصان شيعي كه به عشق اميرالمؤمنين(ع) به كوفه آمدند در حوادث روزگار نلغزيدند و رنگ دنيا آنها را نگرفت ميثم تمارها 40 سال دار خود را بر دوش گرفتند تا انگيزههايي چون حب قدرت سياسي و يا دوستي سكههاي زر انگيزههايشان را تغيير ندهد.
آنچه در كوفه مهم بود پركردن شكمهايي بود كه هر چه در آن میريختي گرسنهتر میشد و ارضاي شهوتهايي كه هرچه به كامشان میشد بر افروختهتر میگشتند.
و در يك كلام در فضاي حاكم بر كوفه آن روز انگيزهای جز شكم و شهوت و مالاندوزي وجود نداشت.
اكنون جامعه كوفه را اين گونه ببين
جامعه بياعتقادي كه جز سكههاي زر نمیشناسد و براي منافع شخصي و قبيلهایش حاضر است حتي سر پسر پيغمبر خدا را به دربار شرابخوارهای چون يزيد پيشكش نمايد.
حواسمان باشد كوفه تكرار شدني است.
از : حوزه نیوز