kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۵۷۸۹
تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۳۹۶ - ۲۰:۲۷

امام حسین(ع) و القاى نفس در تهلكه(پرسش و پاسخ)


پرسش:
اگر هدف انسان كشته شدن و مظلوميت و اسارت اهل و عيال باشد؛ القاى نفس در تهلكه است كه عقلاً و شرعا بر حسب آيه كريمه «و لاتلقوا بايديكم الى التهلكهًْ»، جايز نيست؛ پس چگونه امام حسین(ع) براى شهادت و كشته شدن به سوی کربلا روانه شد و مقدمات آن را با اختيار خود فراهم ساخت؟
پاسخ:
1- خود را در معرض نابودى قرار دادن يا القاى نفس در تهلكه يكى از موضوعاتى است كه به حسب اختلاف احوال و عناوين، گاه موضوع حكم تحريمى و گاه موضوع حكم الزامى و وجوبى مى‌شود و اين‌طور نيست كه مطلقا القاى نفس در تهلكه حرام باشد؛ بلكه گاهى هم واجب است، و اگر فرضا اين آيه عموم داشته باشد، با ادلّه ديگر تخصيص مى‌خورد.
اگر اسلام در معرض نابودى باشد و نجات آن متوقف بر القاى نفس در تهلكه باشد، آيا باز هم القاى نفس در تهلكه جايز نيست؟
آيا عقلاً و شرعا كسى كه براى حفظ جان خود اسلام را در تهلكه بگذارد، مسؤول نيست؟ آيا اين مورد از دفاع و جهاد، اولى به فداكارى و وجوب نيست؟
فلسفه جهاد و دفاع، دعوت به توحيد و آزاد كردن بشر از پرستش غيرخدا و حفظ اسلام و نجات دين از نابودى و يا حفظ كشور اسلام از تسلط اجانب است كه طبق احكام جهاد و دفاع ـ با يقين به كشته شدن و افتادن نفوس بسيار در تهلكه ـ واجب است.
اگر دفاع از سنگر و مرزى، متوقّف بر كشته شدن جمعى از لشكر بود و براى حفظ مملكت اسلام، دفاع از آن ضرورت داشت؛ بايد با تحمل تلفات سنگين، به دفاع پرداخت و اين القاى در تهلكه جايز؛ بلكه واجب است.
2- اين حكم (حرمت القاى نفس در تهلكه)، حكم ارشادى و تأييد حكم عقل به قبح «القاى در تهلكه» است و بديهى است كه استنكار عقل در موردى است كه مصلحت مهم‌تر در بين نباشد؛ ولى اگر حفظ مصلحت بزرگ‌ترى توقف بر آن يافت، عقل به جواز و گاه به لزوم و حسن القا، حكم مى‌كند.
3- هلاك و تهلكه به چند نحو متصور است كه از آن جمله، نابودى و ضايع و بيهوده شدن است و ممكن است مراد از تهلكه در آيه شريفه، اين قسم هلاكت باشد و اين در موردى است كه در القاى در تهلكه، مقصد صحيح شرعى و عقلى نباشد؛ اما اگر مقصد صحيح عقلی و شرعى ـ مثل حفظ دين و اداى تكليف و دفاع از احكام ـ در نظر باشد، فداكارى و جانبازى، القاى در تهلكه و فنا نيست.
كسى كه در راه خدا و براى حفظ دين و مصالح عموم كشته شود، ضايع و باطل نشده؛ بلكه باقى و ثابت‌تر گرديده است. پس در زمينه تحصيل مصلحت يا دفع مفسده‌اى كه از نظر شرعى مهم‌تر از حفظ جان باشد، بذل جان و تن دادن به مرگ و شهادت، القاى در تهلكه نيست؛ نظير صرف مال كه اگر انسان آن را دور بريزد اسراف است؛ ولى اگر براى حفظ آبرو و شرافت يا استفاده بيشتر بدهد، بجا و مشروع است.
4- صبر و استقامت در ميدان جهاد و دفاع از دين، بخصوص در مواردى كه پشت كردن به جنگ سبب تزلزل و شكست سپاه اسلام و غلبه كافران شود و فداكارى موجب تشويق مجاهدان گردد ـ با علم به شهادت ـ ممدوح، بلكه واجب است و هيچ كس اين‌گونه مردانگى و ثبات قدم و استقامت را، القاى نفس در تهلكه نشمرده است؛ بلكه هميشه ـ بخصوص در صدر اسلام ـ يكى از افتخارات بزرگ و سربلندى‌هاى سربازان، پرچم‌داران و فرماندهان بوده است؛ مانند استقامت تاريخى و جانبازى و فداكارى جناب جعفر طيار در جنگ موته. اين جانبازى و مجاهدت اقدام به شهادت درك سعادت و رستگارى و تقرب به خداوند متعال است؛ نه خودكشى و القاى نفس در هلاكت.
5- آيه كريمه اگر چه دلالت بر حرمت القاى نفس در تهلكه دارد؛ اما چون متعلَّق نهى عنوان «القا در تهلكه» است و مثل تعلق نهى به موضوعات خارجى (مانند شرب خمر يا قمار) نيست، تحقق مصداق و فرد آن، دائرمدار تحقق عنوان مذكور است. ممكن است يك اقدام و عملى در حالى و يا نسبت به شخصى، القا در تهلكه باشد و در حالى ديگر يا نسبت به شخصى ديگر، نباشد.
پس از بيان اين مقدمات، نتیجه‌گیری بحث را در محورهای زیر می‌توان خلاصه نمود:
يكم. امام از تمام امّت اعلم به احكام و معصوم از خطا و‌اشتباه است و آنچه از او صادر شود، طبق فرمان الهى و تكليف شرعى مى‌باشد.
دوّم. بنى‌اميه در هرحال حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) را به شهادت مى‌رساندند؛ خواه به سوى عراق مى‌رفت يا در مكه مى‌ماند. آن حضرت در اين مورد تمام مصالح را ملاحظه كرد و هر كس با دقّت برنامه قيام آن حضرت را ملاحظه كند، مى‌فهمد كه امام براى آنكه شهادت و مظلوميتش حداكثر فايده را براى بقاى اسلام و احياى دين داشته باشد، تمام دقايق و نكات را مراعات كرد.
سوّم. هدف امام حسين(ع) از قيام و امتناع از بيعت و تسليم نشدن و تحمل آن مصايب عظيم، نجات دين بود و اين هدفى بود كه ارزش داشت آن حضرت براى حصول آن، جان خود و جوانان و اصحابش را فدا كند. از اين جهت شهادت را اختيار كرد و از آن مصيبت‌هاى بزرگ استقبال نمود.
مقصود اصلى امام حسين (ع)، امتثال امر خدا و حفظ دين و حمايت از حق و كشيدن خط بطلان بر حكومت بنى‌اميه و افكار و هدف‌هاى آنها بود و مقدمه رسيدن به اين مقصود، تسليم نشدن و استقامت تا سر حد شهادت و آن همه حادثه بود. بنابراين استقامت در راه عقيده و حفظ دين، باعث سربلندى و افتخار است و موضوع آن از القاى نفس در تهلكه خارج مى‌باشد.