kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۵۶۹۵
تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱۳۹۶ - ۲۱:۳۸

قرآن و فرهنگ زمانه-بخش نخست


                                                
مهدی شریفی
در این نوشتار به برخورد قرآن با فرهنگ زمانه اشاره شده و ویژگیهای فرهنگ زمانه اعم از عقائد و آداب و رسوم عصر جاهلیت همچون، آیین شرک و بت‌پرستی، آیین یهود، آیین مسیح، خرافه پرستی اعراب عصر نزول، به طور خلاصه بررسی می‌شود. سپس به موقعیت زنان در فرهنگ جاهلی اشاره شده، بیان می‌کند که زنان حق هیچ‌گونه اظهار نظر در امور زندگی نداشتند، ازدواج‌ها و طلاق‌ها برای زنان غالبا تحمیلی بوده و از حقوق خود محروم بودند. از خوی وحشی‌گری اعراب جاهلی مانند زنده به گور کردن فرزندان خود سخن به میان آمده و چگونگی برخورد قرآن با این فرهنگ غلط و خرافی را مورد بحث قرار می‌دهد. در ادامه به فرهنگ محاوره و زبان قرآن پرداخته و استفاده قرآن از واژگان اصیل عصر نزول را  توضیح می‌دهد.

قرآن كریم كتابی است با سندی استوار و متنی پابرجا و احكام و آموزه هایی ثابت و جاودان كه از ناحیه خداوند متعال بر پیامبر گرامی اسلام فرو فرستاده شده است. قرآن معجزه‌ای است ماندگار كه از هرگونه تحریف و دگرسازی كلمات و جملات به لحاظ فزونی و كاستی مصون و محفوظ مانده، همان گونه كه خدا وعده داده است: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون» «ما قرآن را نازل كردیم و ما به طور قطع نگه‌دار آنیم.» (حجر ـ 9) دانشمندان بر این باورند که قرآن از ویژگی های انحصاری چون كوتاهی الفاظ و وسعت و عُمق معانی برخوردار است. از این رو خردورزان به جست و جو در یافتن حقایق و معارف نهفته در این کتاب آسمانی برآمده‌اند. مفسران و دیگر اندیشمندان در حوزه علوم مختلف هر یك به اندازه توان از آیات روشنگر قرآن بهره جسته اند.
یکی از شبهات مطرح شده در حوزه علوم قرآنی، تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ مردم عصر نزول می‌باشد. برخی قرآن را متأثر از محیط و فرهنگ جاهلی که در آن زمان حاکم بوده، پنداشته‌اند. به گمان آنکه چون در قرآن از رسوم و عادات منسوخی که در آن زمان در میان مردم جزیرهًْ العرب معمول بوده، دیده می‌شود، پس قرآن در آموزه‌های خود آن رسوم جاهلی را تا اندازه‌ای پذیرفته است.
اینها سخنان بی‌پایه و اساسی است که به خیال خام برخی ناآگاهان خطور کرده و پیرامون این کتاب استوار الهی بافته‌اند. کتابی که خود را چنین توصیف می‌کند: «... إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ» «...و این کتابی است قطعا شکست‌ناپذیر» (فصلت ـ 41) «لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيد» «که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی‌آید؛ چراکه از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.» (فصلت ـ 42) مفسران و صاحبنظران در حوزه علوم قرآنی این شبهات را بی‌پاسخ نگذاشته و پاسخ درخوری به آنها داده‌اند که هر ذهن آلوده به این شبهات را قانع می‌کند.
فرهنگ در لغت
فرهنگ معین معانی مختلفی برای فرهنگ ذکر کرده است. مانند: ادب، تربیت، دانش، علم، معرفت، مجموعه آداب و رسوم، مجموعه علوم و معارف و هنرهای یک قوم، کتابنامه که شامل لغات یک یا چند زبان و شرح آنهاست، کاریز آب. (فرهنگ معین، ج 2، ص 2538)
از مجموع معانی ذکر شده می‌توان به این نتیجه رسید که فرهنگ، به معنای کشیدن به سمت جلو و پیشرفت است. چون تمام معانی که برای فرهنگ ذکر شد هر کدام بیانگر نوعی پیشرفت است، مثلا تربیت، معرفت، آداب و رسوم، علوم و معارف قومی، کتابنامه؛ همه اینها موجب حرکت انسان به سمت تعالی و کمال است. کاریز آب نیز موجب حرکت آب به سمت جلو و باعث پیشرفت آن می‌شود.  
فرهنگ در اصطلاح
واژه فرهنگ مفهوم گسترده‌ای دارد و یکی از جنجالی‌ترین مفاهیمی است که طی سالیان طولانی در میان دانشمندان علوم اجتماعی مورد بحث و گفت‌وگو قرار گرفته و تعاریف بیشماری برای این واژه ارائه شده است. از مجموع آنها تعریفی که مورد قبول اکثر جامعه‌شناسان معاصر قرار گرفته عبارت است از: «فرهنگ به شیوه‌های زندگی که افراد یک جامعه می‌آموزند، در آن مشارکت دارند و از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌یابد، اطلاق می‌شود» (کاربرد جامعه شناسی در تبلیغ، ص59) اما این تعریف، کلی بیان شده که تفصیل آن را می‌توان چنین بیان کرد. فرهنگ، مجموعه دانشها، بینشها، آداب و رسوم، باورها و رفتارهای جا افتاده‌ای است که یک قوم و ملتی به آن پایبندی نشان داده، گردن نهادن به آن را از وظایف قومی، ملی و حتی مذهبی خود به شمار آورده و واکنشهای خود را بر آن بنا می‌نهند. (پژوهشی در نسبت میان قرآن و فرهنگ زمانه،ص11)
به تعبیر كوتاه، فرهنگ هر قوم مجموعه عوامل مرتبطی است كه نحوه زندگی آن قوم را تعیین می نماید. این عوامل عبارتند از: زبان، رسوم، عادات، دانسته ها، عقاید، مذهب، پذیرفته های اخلاقی و ... از تعریف یاد شده چنین استفاده می شود كه اركان فرهنگ یك قوم زبان، آداب، عادات و رسوم و باورهای اعتقادی و جهان بینی آنان است.
ویژگیهای فرهنگ زمانه
قرآن کریم هر چند در یک زمان خاصی نازل شده است، ولی پیام آن برای همه نسل‏ها است، و لیکن با زبان و لهجه عرب آن زمان سخن می‏گوید تا قابل فهم باشد. «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ» «هیچ پیامبری را جز با زبان مردم خودش نفرستادیم تا برای آنها روشن سازد.» (ابراهیم ـ 14) اما این بدان معنا نیست که سخن دین فقط برای آن مردم است؛ زیرا نبوّت پیامبر و پیام‏های قرآن عمومی است چراکه در قرآن، پیام‏هایی آمده است که در ظاهر به فرد یا گروهی اختصاص دارد اما درون خود، مفاهیمی دارد که همه مردم را در همه زمان‏ها شامل می‏شود. قرآن بر ذهنیات عرب متّکی نیست و حتی مثال‌ها و حکمت‌هایی که در قرآن بیان شده اختصاصی به ذهنیات عرب آن عصر ندارد بلکه بر اذهان مردم همه کشورها و همه زمان‏ها اتّکا دارد.
جامعه عربی در زمان پدیدار شدن اسلام، پر از فرهنگ‏های نادرست و جاهلانه بوده است... قرآن آمد تا آنها را از گمراهی، بردگی، استعمار و باطل بودن نجات دهد و به همه بشر، به‏ویژه اعراب، تمدّن درخشانی را هدیه کند. بنابراین، قرآن آمده تا تأثیر بگذارد، نه آن که اثر پذیرد، و دلیل آن، این است که اسلام، با عادت‏ها و رسوم غلط جاهلیت مبارزه کرده و بر آنها چیره شده است. (نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص146)
قرآن کریم، عصر قبل از اسلام را به خاطر ویژگی‌های زشت وجاهلی، «عصر جاهلیت» نام نهاده است و در چهار جای مختلف قرآن عبارت «جاهلیت» را به کار برده که در هر چهار مورد منظور همان عصر جاهلیت است. (فتح ـ26)، (مائده - 50)، (احزاب ـ 33)، (آل عمران ـ 3)
موارد زیادی از عادات و فرهنگ غلط جاهلی وجود داشته که قرآن با آنها به مبارزه برخاست. در این نوشتار به چند نمونه از آنها اشاره می‌کنیم:
آیین شرک و بت پرستی
فرهنگ و آداب و رسوم زندگی عرب عصر نزول، آمیخته با جهل بود، اما هیچ کدام بدتر از پرستش مشتی چوب و سنگ نبود. آن هم در سرزمین حجازی که پدر همه موحدان عالم، یعنی حضرت ابراهیم(ع) آنجا را برای پرستش خدای یگانه انتخاب کرده، خانه کعبه را در آن بنا ساخته و مردم را  متوجه کعبه و خدای واقعی کرده بود. اما با گذشت زمان و نفوذ بت‌پرستی در میان عربهای جاهلی، این نهال نوپای توحیدی نتوانست سایه خود را بر سرتاسر سرزمین حجاز بگستراند. لذا هنگام ظهور اسلام تعداد اندکی یکتاپرست بوده و به آیین حضرت ابراهیم(ع) ایمان داشتند، شرک و بت پرستی تمام حجاز را فرا گرفته و این سرزمین مقدس مملو از بتهای مختلف شده بود. کعبه نیز به بتکده‌ای تبدیل شده بود که هر قبیله‌ای بتی برای خود در آنجا نهاده و به پرستش آن مشغول می‌شد.
آیت الله سبحانی در این‌باره می‌نویسند: «آیین رایج در حجاز، آیین بت‌پرستی بود. فقط اقلیتهایی از یهود در یثرب و خیبر زندگی می‌کردند، همچنان که ساکنان نجران، شهر مرزی یمن و حجاز، از آیین مسیح پیروی می‌نمودند. در مناطق شمالی نیز به خاطر مجاورت با منطقه نفوذ روم، مسیحیت رواج داشت. اگر از این سه منطقه حساس بگذریم نقاط حجاز را آیین بت‌پرستی به شکلهای گوناگون و عقاید مختلف تشکیل می‌داد. گروه انگشت شماری به نام حنیفان، بر آیین توحید باقی بودند که خود را پیرو آیین ابراهیم(ع) می‌دانستند و تعداد آنان بسیار اندک، و در مقابل عرب بت‌پرست بسیار ناچیز بودند.» (فروغ ابدیت، ج1،ص63)
در مورد آغاز بت‌پرستی در جزیره العرب دو قول وجود دارد. بعضی معتقدند اول کسی که در عرب بت پرستید و بت‌پرستی را بین عرب رواج داد «عمرو بن لُحَیّ» بود، که در آن زمان ریاست مکه را به عهده داشت. او در سفری به سرزمین شام رفت و با گروهی از عمالقه که از اولاد سام بن نوح بودند مواجه شد که بت می‌پرستیدند، تحت تأثیر آنها واقع شده و روح بت‌پرستی در جسم او نیز حلول کرد، عمرو بن لحی که از دیدن حرکات آن مردم و احترام آنها برای مقداری سنگ تعجب کرده بود پرسید: این چه رسمی است! این سنگ‌ها چیست که این قدر نسبت به آنها احترام می‌کنید؟ آنها گفتند: اینها بت‌هایی هستند که ما آنها را می‌پرستیم و از آنها یاری می‌خواهیم و آنها ما را یاری می‌کنند و هر وقت از این بت‌ها باران تقاضا کنیم، بت‌ها بر ما باران می‌فرستند و ما سیراب می‌شویم و از قحطی نجات می‌یابیم، عمرو بن لحی که سخت تحت تأثیر این حرف‌ها قرار گرفت، گفت: آیا یکی از این بت‌ها را به من می‌دهید که آن را به سرزمین خود ببرم همانجا که عرب ها برای زیارت خانه خدا می‌آیند؟ آنها نیز قبول کردند و یکی از خدایان خود بنام هبل را به او دادند. آن را به مکه آورد و در کعبه نصب کرد. سپس دو بت دیگر به نام‌های اساف و نائله را آوردند و در صفا و مروه قرار دادند. (السیره النبویه، ج 1، ص 72)  (ملل و نحل، ج 2، ص 585)
از اهل توحید کسی ما بین آنان نماند مگر معدودی که قابل ذکر نبودند. بت‌های معروف بین اعراب عبارت بودند از «هبل، اساف، نائله» که عمرو بن لُحی آورد و مردم را به پرستش آنها دعوت کرد.
«لات، عزی، منات» (نجم ـ 19،20) «ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر» (نوح ـ23) نام این هشت بت در قرآن ذکر شده که بعضی از آنها به قوم نوح نسبت داده شده است.
مراسم بت‏پرستان و شیوه عبادت آنها  به این صورت بود که دور بتان، حلقه مى‏زدند و التماس مى‏كردند و فرياد مى‏كشيدند و هنگام سختى از آنها كمك مى‏طلبيدند. آداب و رسوم حج را در گرداگرد بت‌ها به‌جاى مى‏آوردند و در مقابل آنها خود را خوار و زبون کرده، و به آنها سجده و كرنش مى‏نمودند. انواع قربانى را به ياد و نام بت‌ها ذبح، و تقديم آنها مى‏كردند. (مائده ـ3) از جمله تقرب به بت‌ها اين بود كه سهمى از خوردني‌ها و نوشيدني‌ها و سهمى از دست‏رنج كشاورزى و چهارپايان خود را به بت‌ها و سهم كمى هم به خداوند اختصاص مى‏دادند. (انعام ـ 136) از محصول كشاورزى و دام‌های خود برای بت‌ها نذر می‌کردند تا بیشتر مورد توجه آنها قرار بگیرند. (انعام ـ 138) اولين كسى که اين گونه در مقابل بت‌ها به عبادت پرداخت، و دیگران را نیز وادار به این کار نمود، عمرو بن لحى بود. او با این شیوه دین ابراهیمی را در جزیره العرب به بت‌پرستی تغییر داد. (تفسیر منیر، ج7، ص86)
مردم جزیره العرب اين كارها را به‌خاطر بت‌هايشان مى‏كردند و معتقد بودند كه بت‌ها آنان را به خدا مى‏رسانند و نزد او برايشان شفاعت مى‏كنند؛ «ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى...» «بتها را فقط براى اينكه ما را هرچه بيشتر به خدا نزديك گرداند، مى‏پرستيم ...» (زمر ـ 3) اما قرآن کریم براى ريشه كن ساختن افكار بت‌پرستى از مغزها، به ذكر عقاید و رسوم و آداب و عبادات خرافى مشركان پرداخته و با بيان رسا، خرافى بودن آنها را روشن مى‏سازد و درباره آنان می‌فرماید: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ ...» «و به‌جاى خداوند، چيزهايى را مى‏پرستند كه نه به آنان زيان مى‏رساند و نه به آنان سود مى‏دهد. و مى‏گويند: اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند...» (یونس ـ 18)
آیین یهود
از جمله ادیان رایج بین مردم عربستان یهودیت بود که کم و بیش گروندگان خاص به خود را در این سرزمین داشت و با آزادی کامل می‌توانستند مراسم و عبادات خود را برگزار کنند. (پژوهشی در نسبت میان قرآن و فرهنگ زمانه،ص،52) یهود وقتی به عربستان آمدند در شهرهای مکه و مدینه و طائف اقامت گزیدند. ولی بیشتر تمرکز یهود در مدینه بود. چرا که عده زیادی از هم‌کیشان آنان یعنی طوایف اوس و خزرج در این شهر سکنی کرده بودند و از قضا یهود به خاطر مهارتی که در کار زراعی، آهنگری، رنگرزی و ساخت اسلحه داشت در مدینه شهرت یافت و توانست نفوذ بسیاری در اعراب پیدا کند. (پیشوایی، تاریخ اسلام،ص72)
فرهنگ یهود در عصر جاهلیت
آنچه مورد اهمیت است، شناخت فرهنگ یهود در دوران جاهلیت است. در برخی آیات قرآن به عملکرد غلط یهودیان دوران جاهلیت اشاره شده است که به برخی از آنها می‌پردازیم:
یهودیان حجاز احکام تورات را تغییر می‌دادند (مائده ـ13)، رشوه خواری و ربا خواری و حکم به ناحق دادن در میان آنها رواج یافته بود. (مائده ـ42،43) حکم قصاص در بین قبایل متفاوت بود قبیله‌ای که قدرت بیشتری داشت احکامش در مقابل قبایل دیگر آسان‌تر بود، به عنوان نمونه هرگاه مردی از قبیله بنی‌قریظه که قدرتی نداشت یکی از یهودیان بنی‌نضیر را به قتل می رساند، به قصاص کشته می‌شد ولی اگر یکی از بنی‌قریظه توسط فردی از بنی‌نضیر به قتل می‌رسید، دیه مقتول صد بار خرما بود که پرداخت می‌شد. (جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج6 ، ص155)  در حالی که به تصریح قرآن کریم، مجازات قتل در آیین یهودیت، جان در برابر جان است، (مائده ـ 45)  یهودیان در قضاوت بین مسلمانان و مشرکان، آیین مشرکان را تأیید کرده و با یکتاپرستی که دین خودشان نیز بود مخالفت ورزیدند. (المیزان، ج4، ص598) آنان اموال مردم را به ناحق می‌خوردند. (نساءـ161)
انحراف عقاید یهود تنها به قواعد و قوانین حقوقی، جزایی و اجتماعی محدود نمی‌شد، یهودیان در خداشناسی نیز انحرافات عمیقی داشتند. آنان بنا به گزارش قرآن، که یهودیان حجاز هرگز آن گزارش را تکذیب نکردند، عُزیر را پسر خدا می‌دانستند. (توبه ـ 30) این عقیده، سخن جمعی از یهود مانند سلام بن مشکم، نعمان بن اوفی، ساش بن قیس و مالک بن صیف بود که نزد رسول خدا آمده گفتند: عزیر تورات را با تعلیم جبرئیل از قلب خود املاء کرد. به همین دلیل او پسر خداست. (مجمع البیان،ج5، ص 37)
قوم یهود عیسی(ع) را ساحر خوانده (مائده ـ 110)، با وی مخالفت کردند (آل عمران ـ 52) و به مادرش نیز تهمت زدند. (نساء ـ 156) در مورد عذاب آخرت نیز عقیده آنها این بود که آتش دوزخ جز چند صباحی انگشت‌شمار، دامن ما یهودیان را نخواهد گرفت. (بقره ـ 80) یهودیان مدینه عقیده داشتند که عمر دنیا هفت هزار سال است و خداوند در برابر هر هزار سال، یک روز بندگان خویش را عذاب می‌کند، سپس عذاب الهی تمام می شود. (التبیان فی تفسیر القرآن،ج1،ص323) بهانه آنها برای عدم پذیرش پیامبران الهی این بود که می‌گفتند: خداوند از ما پيمان گرفته كه دعوت هيچ پيامبرى را نپذيريم، تا آن پیامبر براى ما قربانى بياورد كه آتش، آن را بخورد. (آل عمران ـ 183)
آنچه بیان شد گوشه‌هایی از فرهنگ یهود در عصر جاهلیت بود. این عملکرد غلط بخشی از فرهنگ زمانه را تشکیل می‌دهد. برای درک بهتر رابطه قرآن با فرهنگ زمانه آگاهی از این موارد لازم می‌باشد.
آیین مسیح
یکی دیگر از آیین‌های حجاز در زمان نزول قرآن، آیین مسیح(ع) بود. زمان ورود این آیین به جزیره العرب به‌طور دقیق مشخص نیست اما برخی از پژوهشگران تلاش کرده‌اند تا این تاریخ را با آغازین روزهای تاریخ مسیحیت همزمان بدانند ولی دلیل قانع‌کننده‌ای برای اثبات این مدعا در دست ندارند. از این رو برخی انتشار مسيحيت را اوايل قرن چهارم ميلادي بيان كرده‌اند و «نجران» را نيز به‌عنوان مهمترين موطن اين دين در بلاد عرب، به شمار آورده‌اند. (تاریخ الادب العربی العصر الجاهلی،ص99)
فرهنگ مسیحیان در عصر جاهلیت
مسيحيت در سرزمين عرب منتشر گرديد. اما اعتقاد آنها به اين آيين جنبه ظاهري داشت و آنان مسيحيت را با بسياري از آداب و رسوم بت‌پرستي رايج در ميان خود آميختند. شعر عدي بن زيد عبادي گواه اين آميختگي است:
 سعي الأعداء لا يألون شرّاً *** عليّ و ربّ مکة و الصليب
«به خدای کعبه و صليب سوگند، دشمنان کوشيدند تا از هيچ بدي نسبت به من فروگذاري نکنند.» شاعر در سوگند خود «رب مکه» و «صليب» را در يک جا آورده است که اولي حاکي از اعتقاد به بت‌پرستي و دومي بيانگر اعتقاد به مسيحيت است. (تاریخ الادب العربی،ص 101)
فرهنگ مسیحیان عصر نزول غالبا آمیخته با شرک و کفر بود که قرآن نیز در برخی آیاتش به این فرهنگ دور از حق آنان می‌پردازد. در اینجا با توجه به این آیات به بیان مواردی از این فرهنگ می‌پردازیم.
مسیحیان عصر جاهلیت مسیح(ع) را پسر خدا می‌دانستند. آنها به خاطر احترام به پیامبر خود چنین ادعایی را می‌کردند آنگونه که خودشان را پسران و دوستان خدا می‌دانستند. هر چند این ادعا از روی تکریم و احترام آنها بود، ولی چندی نگذشت که این موارد صورت جدی به خود داده و تبدیل به یک اصل اعتقادی شد. (المیزان، ج1، ص394) آنها در اعتقادات خود تناقض‌گویی نیز می‌کردند. عده‌ای قائل به تثلیث بودند و می‌گفتند، پدر و پسر و روح‌القدس يك خداست، با اينكه معتقد بودند هر کدام غیر از دیگری است. و از طرفى، از اعتراف به سه خدا نیز امتناع مي‌ورزند. (مجمع البیان،ج1،ص403)
مسيحيان داعيه نصرانى بودن ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و ساير انبياى سلف(ع) را داشتند. (بقره ـ 140، آل عمران ـ67) آنها دانشمندان و راهبان خود را ارباب خود قرار داده و به جای خدا آنها را می‌پرستیدند. دانشمندانشان احکام خدا را تغییر می‌دادند، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال می‌کردند. مسیحیان نیز با اطلاع از این تغییر از آنها اطاعت و پيروى مى‏كردند. (التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص206) تکریم و تجلیل نصارا از دانشمندان خود باعث شد تا آنها از پیروان و مریدان خود سوء استفاده کنند و به بهانه‌های مختلف مثل، بهشت فروشی یا گناه بخشی، مصادره اموال مخالفین، ربا خواری و رشوه خواری، اموال زیادی را از مردم به ناحق بگیرند. البته ربا خواری اختصاص به دانشمندان و راهبان آنها نداشت بلکه قرآن آن را به همه مسیحیان نسبت می‌دهد. (المیزان،ج9،ص331)
از ویژگی‌های فرهنگ مسیحیت، رهبانیت آنها بود. رهبانیت یعنی گوشه‌گیری بر اساس زهد و بی‌توجهی به دنیا و ظواهر آن. فرقه‌هاي رهباني در آغاز، با تقليد از ساده‌زيستي و خاكساري حواريون، به تجرد، گوشه‌نشيني، دعا و روزه، روي آوردند. اما اندك اندك روحيات آنان تغيير كرد و خود، تهديدي شدند براي كساني كه از فساد كليسا و كشيشان به ستوه آمده بودند. رهبانيت به خدمت دنياطلبي كليسا درآمد. راهبان در مبارزه با مخالفان خويش، به حربه تكفير و تفتيش دست زدند. محكمه‌هاي تفتيش عقايد، ميدان فعاليت بعضي از راهبان شد. هر سخن و عقيده‌اي كه به منافع كليسا زيان مي‌زد، چوب تكفير مي‌خورد و گوينده آن به آتش و شكنجه محكوم مي‌شد. فساد اخلاقی در ميان جوامع رهباني، تا آنجا گسترش يافته بود كه خودشان نیز در اعتراف به آن گفته‌اند: «آنان كه بايستي بينوايان و فقرا را پدر باشند بر غذاهاي لذيذ حريص شده‏اند و از خواب نوشين تلذذ مي‏جويند. همه‏شان در شكمبارگي و باده‏خواري غرق شده‏اند.» (تفسیر نمونه، ج23، ص389)