چرایی انتخاب کوفه(پرسش و پاسخ)
پرسش:
چرا امامحسین(ع) برای قیام خود کوفه را انتخاب کرد و یمن را که سابقهای شیعی داشت انتخاب نکرد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به این سوال به اموری که این پرسش را از اهمیت مضاعفی برخوردار کرده و نظریه شهادت و ادله آن پرداخته شد. اینک در ادامه دنباله بحث را پی میگیریم.
نقدی بر نظریه شهادت
عمدهاشكالات نظريه شهادت ـ علاوه بر نقد سندى آن ـ امورى از قرار زير است:
1. دستور ويژه داشتن امام حسين(ع)، سيره آن حضرت(ع) و ديگر امامان را از قابليت اسوه بودن مىاندازد؛ در حالىكه اسوه بودن آن بزرگواران و نيز لزوم پيروى شيعيان از آنان از اصول مسلّم نزد شيعه در همه دورانها به شمار مىآمده است.
2. اين مبنا با كلام امام حسين(ع) كه مىفرمايد: «لكم فِىَّ اسوة» (من الگوى شما هستم) منافات دارد.
3. گرچه مىتوان پيشگويى پيامبران پيشين و پيامبر اكرم(ص) و نيز امامان قبل از امامحسين(ع) را نسبت به شهادت او پذيرفت و گرچه مىتوان فىالجمله آگاهى امام(ع) از شهادت خويش را از بعضى از عبارات آن حضرت حسین(ع) به دست آورد؛ اما از هيچ كلامى نمىتوان شهادت را به عنوان هدف امام(ع) در حركت و قيام خود استفاده كرد؛ بلكه هدف آن حضرت را بايد از عبارات او به دست آورد كه عبارت زير در وصيتنامه امام(ع) به برادرش محمد حنفيه گوياترين آنها است:
«... و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امّهًْ جدّى، اريد اَن آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدّى و ابى على بن ابى طالب»؛ «خروج من به علّت اصلاح در امت جدّم مىباشد، قصد آن دارم كه امر به معروف و نهى از منكر نمايم و به سيره و روش جدّم پيامبر(ص) و پدرم على بن ابى طالب(ع) عمل كنم.»
در اين عبارت سه هدف اصلاحطلبى، امر به معروف و نهى از منكر و عمل به سيره پيامبر(ص) و حضرت على(ع) به عنوان اهداف حركت و قيام سيدالشهداء(ع) مطرح شده است و سخنى از شهادت در ميان نيست.
2- نظريه تشكيل حكومت اسلامى
بنا به نوشته برخى از نويسندگان،اين نظريه در آغاز در ميان شيعه به صراحت در عبارات سيد مرتضى معروف به علم الهدى (436 ـ 355 ق) از علماى قرن چهارم و پنجم شيعه ديده شده است. او در پاسخ سؤالى در مورد حركت امامحسین(ع) به كوفه چنين مىنگارد:
«... سرور ما اباعبداللّه(ع) براى به دست آوردن حكومت به سوى كوفه نرفت؛ مگر بعد از آنكه از عهود و عقود قوم، اطمينان به پيروزى يافت...». اين نظريه پس از سيد، در بيان علماى شيعه طرفدارانى پيدا نكرد و بلكه بزرگانى همچون شيخ طوسى، سيد بن طاووس، علامه مجلسى و بيشتر بزرگان با بىمهرى و احيانا مخالفت سنگين روبه رو شد.
در دوره معاصر برخى از نويسندگان، بار ديگر سعى در احياى اين نظريه به منظور پاسخگويى مناسب با روش تحليل تاريخى به شبهات اهل سنّت و مستشرقان نمودهاند. اين نظريه در زمان خود به علّت جوّ حاكم بر محافل علمى آن زمان، واكنشهاى تندى را از سوى علما و دانشمندان برانگيخت و حتى شخصيتهايى همانند شهيد مطهرى و دكتر شريعتى نيز آن را نپذيرفتند.اشكال مهم اين نظريه، ناديده گرفتن علم غيب امام(ع) بود.
اما اصل نظريه ـ كه حركت امام حسين(ع) براى تشكيل حكومت اسلامى بوده و چنين كارى مىبايست با قيام عليه يزيد و رسوا سازى غاصبان انجام مىگرفت ـ مورد تأييد بزرگانى همچون امام خمينى رحمهالله میباشد. ايشان در موارد متعددى به اين مسئلهاشاره كرده و تلاش براى برپايى حكومت صالح دينى را به عنوان يكى از اهداف قيام مقدس عاشورا عنوان كردهاند؛ از جمله:
الف. اولين بار امام در مورخه 6/3/50 در نجفاشرف در سخنرانى خود چنين فرمود: «او (امام حسين(ع) ) مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت اسلامى تشكيل دهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد».
ب. وقتى كه حضرت سيدالشهدا(ع) آمد مكّه و از مكه در آن حال بيرون رفت، يك حركت سياسى بزرگى بود، تمام حركات حضرت، حركات سياسى بود، اسلامى ـ سياسى و اين حركت اسلامى ـ سياسى بود كه بنىاميه را از بين برد و اگر اين حركت نبود اسلام پايمال شده بود».
ج. سيدالشهدا آمده بود، حكومت هم مىخواست بگيرد. اصلاً براى اين معنا آمده بود و اين يك فخرى است و آنهايى كه خيال مىكنند كه حضرت سيدالشهدا براى حكومت نيامده، خير، اينها براى حكومت آمدند؛ براى اينكه بايد حكومت دست مثل سيدالشهدا باشد، مثل كسانى كه شيعه سيدالشهدا هستند، باشد».
ادامه دارد