گفتاری درباره آموزه «شفاعت» از منظر قرآن و روایات
واسطهگری بندگان مقرب با اذن خداوند
یکی از کلیدواژههایی که در قرآن کریم و سنت اسلامی به فراوانی به کار رفته است، کلیدواژه شفاعت است. با وجود وضوح نسبی مفهوم شفاعت، اختلافات فراوانی میان مذاهب اسلامی در فهم گستره معنایی و مصداقشناسی آن وجود دارد. وهابیان باور به شفاعت غیرخدا را شرک و باطل میدانند و آن را با توحید ناسازگار میبینند. شیعیان و بسیاری از اهل سنت به شفاعت پیامبر و برخی دیگر از بندگان مقرب خداوند باور دارند و آن را ناسازگار با توحید نمیدانند؛ زیرا با اذن و رضایت خداوند تحقق مییابد. از سوی دیگر برخی از دگراندیشان با تعریف نادرستی از مفهوم شفاعت و تشبیه آن با مقولاتی مانند پارتیبازی و میانبر زدن در امور اداری- اجتماعی دنیای مدرن، خواستهاند تا از این کلیدواژه، مفهومی عقلپسند ارائه کنند؛ غافل از اینکه مفاهیم دینی صرفا باید در چارچوب عقلانیت دینی و روش اجتهاد و فهم تأیید شده از جانب دین صورت گیرد. در نوشتار حاضر یکی از شبهات مطرح شده از سوی روشنفکران دینی در خصوص ارائه تفسیری متفاوت از سنت دینی شیعیان برای شفاعت ، مورد بررسی و نقد قرار گرفته است.
***
روشنفکران دینی در شبهه خودمطرح میکنند آموزه شفاعتی که از سوی قرآن کریم تأیید شده، هرگز به واسطه انسانی در جهت نجات انسان دیگری، آنگونه که در جامعۀ امروز ما رواج یافته است، رقم نمیخورد؛ بلکه شفاعت قرآنی اختصاص به خدا دارد و وجود واسطه میان خالق و مخلوق در آیات و روایات متعددی نفی شده است. از این رو درخواست قبولی شفاعت پیامبر به معنای استمرار آثار توفیق او در ابلاغ رسالت در نسلهای بعدی و توفیق پیوستن به پیام نجاتبخش رسول قلمداد میشود. بر این اساس آن قرائت از شفاعت که به معنای گونهای پارتیبازی و میانبرزدن و تصویرگر وجود بندگانی مهربانتر از خداوند است، باوری نادرست است و خاستگاهی جز افکار انسانی ندارد!
مقدمه
مسئله شفاعت در وجه عام آن، از مسائل برجسته موضوع مهم معاد است؛ در آيات قرآن کریم و روايات معصومان(ع) به فراوانی سخن از موضوع شفاعت به ميان آمده است. برخی از کسانی که به پژوهش در مسئله شفاعت روی آوردهاند، گاهی در ورطه افراط و گاهی در ورطه تفریط درافتادهاند. برخی چنان افراط کرده و تصویری از شفاعت ارائه دادهاند که هیچ عاقل منصفی آن را برنمیتابد و در مقابل، برخی بدون دلیل محکم، دامنه لطف الهی به بندگان مقرب و بندگان گناهکارش را آنچنان تنگ گرفته و مسئله(شفاعت اولیای الهی) که هیچ دلیلی بر عدم امکان آن نیست را ناممکن تلقی کردهاند. آموزه شفاعت با قرائت اهلبیت علیهمالسلام آموزهای معقول، مشروع و موجه است. وهابیان و دیگر منکران شفاعت، نخست تعریف نادرستی از آن ارائه کرده و سپس تعریف خود را انکار کردهاند. به نظر ما اگر معنای شفاعت بندگان مقرب، بدرستی فهم شود نه تنها استبعادی در وقوع آن نیست، بلکه میتواند به عنوان جلوه پررنگی از لطف و مهربانی خداوند درباره بندگان نزدیک و دورش باشد. در ادامه به بحث و کاوش پیرامون معناشناسی شفاعت و پایههای نظری آن در عقل، قرآن و سنت اهلبیت علیهمالسلام خواهیم پرداخت.
مفهوم شفاعت در لغت و اصطلاح
شفاعت از ماده (شفع= جفت) و در برابر واژه (وتر= تك) به كار مىرود. در حقيقت شخصى كه به شفيع متوسل ميشود، نيروى خود را براى رسيدن به هدف، كافى نمیداند؛ از این رو نيروی خود را با نيروى شفيع گره مىزند و آن را دو چندان کرده و به آنچه ميخواهد نائل مىشود؛ به گونهای که اگر اين كار را نمىكرد و تنها به نيروى خود تکیه میزد، به مقصود نمىرسيد؛ چون نيروى خودش به تنهايى ناقص، ضعيف و كوتاه بود. بنابر این شفاعت وسيلهاى است براى تتميم سبب، نه اينكه خودش مستقلا سبب باشد و مثلا شخص عادی را اعلم عالمان و یا فرد یاغی را در عين ياغيگري، مقرب درگاه مولا سازد. شفیع و مشفوع له (فرد مورد شفاعت) هر دو ضرورتاً باید از شرایط شفاعت برخوردار باشند تا به این مهم نائل آیند. بر همین اساس توهماتی مانند پارتیبازی، میانبر زدن و... موضوعا از بحث شفاعت خارج است.(1)
آموزه شفاعت از نظرگاه قرآن کریم
در قرآن کریم آیاتی که متعرض مسئله شفاعت شده، به چهار دسته قابل تقسیم است:
1- آياتى كه بطور مطلق شفاعت را نفى مىكند(2)
2- آياتى كه «شفاعت» را منحصرا برای خدا معرفى مىكند.(3)
3- آياتى كه شفاعت را مشروط به اذن و فرمان خدا مىكند.(4)
آياتى كه شرائطى براى شفاعتشونده بيان كرده است.(5)
4- با تأمل در قرآن کریم و بررسی مجموعه آیات، روشن میشود که آیات نافی شفاعت، شفاعت را به طور مطلق نفى نمىكند؛ بلكه آن را در صورتی که استقلالًا و بدون اذن و رضايت خداوند و برای همه گناهکاران(بدون قید و شرط) در نظر بگیریم، منتفى مىداند. یعنی سودمندی شفاعت را از گروه خاصّى از مجرمان نفی مىكند، نه از همه آنها؛ به علاوه در آیۀ فَما تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَهًْ ُ الشَّافِعِينَ واژه شفاعت اضافه به واژه شافعين شده است و همین امر وجود شفاعت و وقوع آن در قیامت را اثبات میکند. زیرا میان این تعبیر گفته شود: فَلا تَنْفَعُهُمُ الشَّفَاعَهًْ ُ، و اینکه گفته شود: فَما تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ تفاوت روشنی وجود دارد. در تعبیر دوّم، مصدر به اسم فاعل اضافه شده و اين اضافه به وقوع فعل در خارج اشعار دارد؛ به خلاف تعبیر اوّل كه مصدر بدون اضافه آمده است و به وقوع فعل و وقوع آن مشعر نيست. جالب این است که مصدر به صيغه جمع اضافه شده، یعنی گفته است: شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ و نه شَفاعَةُ الشّافِعِ؛ چنین اضافهای به صورت روشنتر بر تحقّق شفاعت در خارج دلالت میکند و اگر چنین اضافهای براى افاده وقوع شفاعت در قیامت نبود، آوردن مضافالیه با صيغه جمع، كه مدلول آن بيش از مدلول صيغه مفرد است، لغو و زائد میبود.(6)
امّا دلالت آياتى كه در آن پذیرش شفاعت به اذن و رضایت خداوند مشروط شده، بر وقوع شفاعت، بسیار روشنتر است؛ زیرا مشروط کردن وقوع و پذیرش شفاعت بر اذن و رضایت خداوند، مستلزم پذیرش اصل مشروعیت شفاعت است. بر همین اساس دلالت چنین آیاتی بر شفاعت براى كسانى كه به اسلوب كلام و ادب عربی اطّلاع دارند، قابل انكار نيست.(7)
شفاعت در روایات اهلبیت(ع)
شمار فراوانی از روایات معصومان(ع) اجمالًا یا تفصیلا بر شفاعت از مؤمنانی که مرتکب گناهان كبيره شدهاند دلالت دارد؛ مشروط بر اینکه ایمان در وجود آنها محقق و تا هنگام مرگ باقی باشد. روايات مستفيض، بلكه متواتر درباره شفاعت پیامبر اعظم، دیگر پيامبران و امامان اهلبیت عليهمالسّلام وارد شده است. با توجه به این گروه از روایات، مقصود و مراد از شفاعت در قرآن کریم آشکار میشود. در روایات ما به موضوعاتی مانند شفاعت توبه و قرآن و... از همه انسانها، بویژه انسانهای گناهکار هم اشاره شده است؛ اما بسیاری از این آیات قرآن، با تبیینی که روایات از آنها کرده است، به شفاعت انسان مقرب و صالحی برای انسان گناهکاری اختصاص مییابد. در ادامه به بررسی پارهای از این آیات میپردازیم:
1- شفاعت انسان برای انسان در آخرت از منظر قرآن کریم
شفاعت پیامبران (ع)
برخی از آیات قرآن کریم بر شفاعت پیامبران علیهمالسلام دلالت دارد. از جمله آن میتوان به این دو آیه اشاره کرد: «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ»(8) تا آنجا كه مىفرمايد: «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى»، و شفاعت نمىكنند مگر براى كسى كه خدا بپسندد، و آیۀ سوره زخرف که میفرماید: «وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ، إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ، وَ هُمْ يَعْلَمُونَ»؛ آن كسانى كه مشركين به جاى خدا ميخوانند، مالك شفاعت نيستند، تنها كسانى مالك شفاعتند كه بحق شهادت ميدهند و خود داناى حقند(9). این دو آیۀ کریمه علاوه بر اينكه بر شفاعت پیامبران دلالت میکند، بر شفاعت فرشتگان الهی هم دلالت دارد؛ زیرا در اين دو آيه گفتوگو از فرزندان خدا است. مشركان فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند و يهود و نصارى مسيح و عزير را پسران خدا! آیات دیگری در قرآن وجود دارد که بر شفاعت عالمان تأکید میکند که مصادیق یقینی از عالمان ربانی، پیامبران(ع) هستند.(10)
شفاعت اهل بیت(ع)
از امثال آیه «وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَهًْ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» روشن میشود که یک گروه از شافعان امامان اهل بیت(ع) هستند. زیرا خدای تعالی در خصوص اهلبيت پيامبر(ص) مىفرمايد: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»(11) اين آيه بيان مىكند كه اهلبيت پيامبر(ع) به تطهير خداوند، طهارت يافتهاند؛ از سوی دیگر آيه «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(12) هم توضیح میدهد كه قرآن را جز مطهرون (پاكان) نمىفهمند؛ در نتيجه اثبات مىشود كه اهل بيت پيامبر(ع) پاكان امت و عالمان به قرآنند. قرآنی كه بيانگر هرچيزی است که آدمی در مسیر سعادت به آن نیازمند است. از این رو در مسئله شهادت حقى كه در آن بیهودگی و گناه راه ندارد، مصادیق يقینی آن اهلبیت(ع) هستند.(13)
شفاعت مؤمنان و شهیدان
گروه ديگری از شفيعان در روز قيامت شهیدان هستند. آياتی از قرآن بر شفاعت شهیدان از مردم دلالت دارد؛ اين گروه نيز مصداق من شهد بالحقاند(14) مؤمنان هم از شفيعان روز قيامتند؛ زیرا خداوند تعالى در روز قيامت آنان را به شهیدان ملحق خواهد کرد.(15)
2- همراستایی شفاعت خداوند با شفاعت شفیعان
در مباحث گذشته به چگونگی وقوع شفاعت، که مستلزم اثبات اصل شفاعت بود، اشاره کردیم و روشن شد که این جلوه از لطف الهی بر دستان پیامبران، امامان، شهیدان و مؤمنان جاری خواهد شد. حال باید ببینیم آیا شفاعتی که از سوی انسانی برای رهایی انسان دیگری رقم میخورد با مفاد آیاتی که شفاعت را در انحصار خداوند برمیشمرد، سازگار است؟ آیا شفاعت برخی از انسانها از برخی دیگر با علم بیکران خداوند در تعارض نیست؟ آیا این باور به شفاعت مستلزم باور به وجود بندگانی مهربانتر از پروردگار است؟
به نظر میرسد که درک ناصحیح از مسئله شفاعت، در سایۀ ادراکی ناصواب از جنبههای گوناگون رابطه انسان و پروردگار موجب میشود تا مسئله شفاعت را آنگونه که باید نفهمیم و آن را در تعارض با علم و رحمت بیکران خداوند قلمداد کنیم. در این خصوص نکاتی را باید توجه کنیم:
الف) چنانکه گفتیم پارهای از آیات مربوط به شفاعت، آن را مختصّ خداوند متعال دانسته است؛ مانند آیات سوره سجده، انعام و زُمر.(16) برخى از آیات دلالت میکند كه با اذن و رضايت خداوند، ديگران هم میتوانند شفاعت کنند.(17) در هرصورت از هردو دسته آیات استفاده میشود که پای شفاعت در میان است؛ اما برخى از آیات شفاعت را أصالةً به خداوند نسبت مىدهد، بدون آنكه در شفاعت، خداوند ديگرى را نيز سهيم و شريك سازد(18) و برخی ديگر شفاعت را به غيرخداوند(19) هم، با اذن و رضاى او، نسبت مىدهد.(20) در قرآن کریم بسیاری از صفات و افعال خداوند (میراندن، تدبیر امور، روزی دادن، ...) در عين اینکه صفت یا فعلی مختص به او معرفی شده، به غير او هم نسبت داده شده است؛ زیرا فاعلیت و منشأیت دیگران برای چنان صفات و افعالی در طول فاعلیت و منشأیت خداوند است و از این رو با آن ناسازگار و در تعارض نیست.
در مسئله شفاعت نیز همین حقیقت در جریان است. میان شفاعت اولیای الهی با شفاعت خداوند هیچگونه تعارضی نیست؛ زیرا شفاعت آنان در طول شفاعت پروردگار متعال و با اذن، اراده و رضایت او به منصۀ ظهور میرسد. از همینجا، تکلیف فهم سازگاری میان دوگروه از آیات و دعاها روشن میشود. یک دسته از آیات و دعاها تصریحا یا تلویحا بر نفی وجود واسطۀ مستقل میان بنده و پروردگار دلالت دارند. دسته دیگر بر واسطه قراردادن چیزی یا کسی میان خود و خدا هنگام دعا و خواستن تأکید میکند؛ واسطهای که نه تنها مستقل از خداوند منشأ اثر نیست؛ بلکه با اذن، اراده و رضایت او واسطهگری میکند. مانند برخی از آیات سوره مائده(21) و سوره یوسف(22) و دعاها و زیاراتی مانند جامعه کبیره(وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ ... وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاء وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكُمْ وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَيْكُمْ وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَكُمْ وَ هُدِيَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُم)، کمیل صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (وَ افْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُه)، ابوحمزه ثمالی (وَ بِحُبِّي النَّبِيَّ ااَلْأُمِّيَّ الْقُرَشِيَّ الْهَاشِمِيَّ الْعَرَبِيَّ التِّهَامِيَّ الْمَكِّيَّ الْمَدَنِيَّ أَرْجُو الزُّلْفَةَ لَدَيْكَ)، و پارهای از دعاهای صحیفۀسجادیه (اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَبِيَّنَا - صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَى آلِهِ - يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَقْرَبَ الْنَّبِيِّينَ مِنْكَ مَجْلِسا، وَ أَمْكَنَهُمْ مِنْكَ شَفَاعَة، دعای42) و نیز دعای قرآن بهسرگرفتن شبهای قدر، که در آنها با وسیله قراردادن توسل به چهارده معصوم علیهمالسلام به خدا تقرب میجوییم(وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ) دسته دوم از مصادیق، آیات و دعاهای بیشماری است که بر وجود و مشروعیت واسطۀ غیرمستقل میان خالق و مخلوق صحه میگذارد.
ب) دستهای از آيات در تبیین علم غيب و اختصاص آن به حضرت باری سخن میگوید، از یکسو آن را از غيرخدا نفى مىكند و منحصراً به ذات اقدس او اختصاص مىدهد،(23) از دیگر سو آیات دیگری علم غیب را به غيراو هم، با رضايت او، نسبت مىدهد.(24) معلوم است كه میان اين دو گروه از آيات تعارض حقیقی نيست؛ زیرا آنچه از علم غيب را که خدا مىداند، أوّلًا و بِالذّات و بالاصالة است و آنچه را از غيب که ديگران دارند، ثانياً و بِالعَرَض و بِالمَجاز و به آموزش اوست.
ج) اگر کسی ادعا کند که درخواست شفاعت شافعان از خداوند با علم بیکران او به احوال بندگان گناهکار ناسازگار است و از این رو کاری لغو و بیهوده خواهد بود، میگوییم در صورت باور به وجود تعارض میان علم مطلق خدا با شفاعت پیامبران، این تنافی به همه ابعاد رابطه بشر با خدا قابل تسری است و در هرجا که انسانها از خداوند درخواستی بکنند به سبب آگاهی بیانتهای او از احوال بشر، کاری ناصحیح و مخالف با کتاب و سنت کردهاند؛ در حالی که در قرآن کریم و روایات اهلبیت علیهمالسلام دعا و خواستن از خدا از برترین جلوههای عبادت و ارتباط بند با خدا شمرده شده است.
د) فعل و قول پیامبران و امامان(ع) منطبق بر حق به تمام معنى الكلمه است.(25) امام آينه است، آيه و مرآت است، اسم است. آينه تمامنماى صفات و علم بارىتعالی است. این آگاهی، از علم خداوند نشأت گرفته و آنان را اشراب میکند. از این رو آگاهی آنان هیچ گونه تعارضی با آگاهی و علم خداوند متعال ندارد.
در برخی از آیات قرآن، پروردگار متعال به پیامبر سفارش میکند که برای مردم استغفار کند. همین امر نشان از این واقعیت دارد که از جمله وظایف پیامبر نسبت به امت، درخواست نزول رحمت و بخشایش خداست. بنابر این نه تنها طلب رحمت از پیشگاه خدای متعال نشان از وجود بندگانی مهربانتر از خداوند ندارد؛ بلکه وظیفهای است که خود خدا بر عهده پیامبر نهاده است.(26) البته نباید از نظر دورداشت که شفاعت دارای شرایطی است که از جمله آن میتوان به داشتن عهد و پيمان الهى،(27)رسيدن به مقام خشنودى پروردگار و پرهيز از گناهانى چون ظلم اشاره کرد.
تحلیل آموزه شفاعت در منظومه آموزههای توحیدی از چندسو قابل تأمل و کاوش است. از یکسو بر مبنای نظام هستی و گستره اسباب و مسببات استوار است؛ از این منظر باور ما این است که خداوند، عالم را آفرید و نظام گسترده اسباب را در آن بنا نهاد. در این نظام، رسیدن به هرچیز یا محرومیت از هرچیز، تحقق هرفعل و عدم تحقق آن منوط به مهیابودن یا نبودن اسباب لازمی است که خداوندگار جهان آن را بنا نهاده است. غریب و عجیب نیست که خداوند مهربان برای رساندن بندگان به خیر و رسیدن آنها به مغفرت و رحمت، در کنار اسبابی چون دعا، استغفار و توسل، شفاعت را قرار داده است. بنابر این باور به آموزه شفاعت با هیچ یک از مبانی توحیدی در تعارض نیست؛ بلکه شواهدی برای تأیید آن فراهم است؛ زیرا نه نهاد شفاعت و نه گروه شافعان هیچکدام از اراده و رضایت خداوند مستقل نیستند. از دیگر سو خداوند مهربان مبتنی بر عدالت و رحمت خود، بندگان صالح را با ناصالحان، و شایستگان را با ناشایستگان برابر قرار نداده است. هرچند برای بدان هم باب توبه و استغفار را گشوده و به آنان فرصت بازآمدن و بازگشت را مهیا کرده است، اما خوبان را بر صدر نشانده و از هربهانهای برای تکریم آنان بهره جسته و میجوید. مقام شفاعت، که بر اساس پارهای از روایات دینی، همان مقام محمودی است که خداوند به پیامبرش وعده داده است، گونهای تکریم ویژه از بندگان مقرب و شایسته خداست تا در برابر دیدگان همه تکریم شوند و مقام آنها به همه خلایق شناسانده شود. نکته دیگری که ذکر آن لازم به نظر میرسد این است که رابطه میان شافعان و شفاعتشوندگان علیالقاعده رابطه عمیق ایمانی و عاطفی است. بندگان مقرب خداوند محبوب اویند و این محبوبان نگرانیهایی درباره دوستان، خانواده و خویشان خود دارند. از آنجا که خداوند بندگان صالحش را دوست دارد و چنین خواسته است که نه خوفی و نه حزنی در دل داشته باشند، این فرصت را به آنها داده است تا از کسانی که دوستشان دارند و برای سرنوشتشان نگران و هراسناک هستند، شفاعت کنند و آنان را از عذاب الهی برهانند.
نتیجه سخن
1- حقیقت شفاعت عبارت است از وسيلهاى غیرمستقل در جهت تتميم سبب برای رهایی از دوزخ یا ارتقای درجه در بهشت.
2- آیات نافی شفاعت، شفاعت استقلالی را نفی میکند نه شفاعت با اذن و رضایت خدا را.
3- در پارهای از آیات قرآن کریم به شفاعت پیامبران، شهیدان، مؤمنان، عالمان ربانی اشاره شده است.
4- برای زدودن غبار استبعاد از وقوع شفاعت و سازگاری آن با آموزه توحید کافی است بدانیم که قرآن کریم در برخی از موارد در عين اینكه صفت و يا فعلى را منحصراً به خداوند متعال نسبت مىدهد، همان صفت يا فعل را به غير او هم نسبت مىدهد؛ این امر با توحید ناسازگار نیست؛ زیرا همه موجودات از یکسو آفریده خدا و معلول وجود او هستند و از دیگر سو مجرای فیض او و پدیدآورنده زنجیره اسباب و مسببات.
5- اگر علم مطلق خداوند با طلب شفاعت از شافعان ناسازگار باشد، ناسازگاری به همه ابعاد رابطه بشر با خدا سرایت میکند و آنگاه همه مقولاتی مانند توبه، استغفار، خواستن از خدا و ... معنای خود را از دست خواهد داد.
6- درخواست مغفرت و بخشش در سایه شفاعت مستلزم باور به وجود بندگانی مهربانتر از خداوند نیست. زیرا این سازوکار ویژه برای بخشودن گناهکاران را خود پروردگار بنا نهاده است.
7- خداوند این گونه خواسته است که برخی از بندگانش، به سبب قرب و شرافتی که در نزد او دارند، نسبت به برخی دیگر از بندگانش که از نقصها و گناهانی رنج میبرند، شفاعت کنند تا منزلت بندگان مقرب برای همه آشکار شده و آنان پاداش استقامت خود بر طریق بندگی را دریافت کنند.
8- قرائتهایی از آموزه شفاعت، که ریشه در فهم نادرست رابطه میان خالق و مخلوق دارد و شفاعت را صرفا به استمرار آثار توفیق پیامبر در ابلاغ رسالت تعبیر میکند و اعتقاد عموم مؤمنان به شفاعت را اعتقاد به گونهای پارتی بازی و وجود بندگانی مهربانتر از خداوند متهم میکند، سخنی ناصواب است.
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
پانوشت ها
1. ترجمه تفسيرالميزان ، ج1، ص 238.
2. بقره، 254 و 48؛ مدثر، 48.
3. سجده، 4؛ زمر، 44.
4. بقره، 255؛ سبأ، 23.
5. انبياء،28 ؛ تفسير نمونه، ج1، ص227.
6. حسینی طهرانی، سیدمحمد حسین، معادشناسى، ج9، ص: 362.
7. ترجمه تفسيرالميزان، ج1، ص: 253.
8 . انبیاء، 25-26؛ عياشى محمد بن مسعود، كتاب التفسير، ج 2 ص 315 ح 151. و التبيان في تفسير القرآن، ج1، ص: 214.
9. زخرف،86.
10. بقره ، 255؛ زخرف، 86.
11. احزاب، 33.
12. واقعه، 77-79.
13. ترجمه الميزان، ج7، ص: 63
14. زخرف، 86.
15. حدید، 19.
16. سجده،4؛ زمر،44؛ انعام،70.
17. بقره، 255.
18. زمر، 44.
19. مريم، 87.
20. حسینی طهرانی،سید محمد حسین، معادشناسى، ج9، ص 99
21. مائده، 35
22. يوسف، 97.
23. نمل، 65.
24.جن، 26.
25. امامشناسى، طهرانی، سیدمحمد حسین، ج1، ص: 241
26. آل عمران، 159 ؛ نساء، 64؛ مريم، 47؛ ممتحنه،12.
27. مريم، 87