kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۳۰۷۶
تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۴

اندر سیر و سلوک فلسفی چاقو و قمه در بعضی از فیلم ها


علیرضا چخماقی

سوای عشق و علاقه‌ای که در نظام خلقت، معمولا بین دو جنس مخالف  به وجود می آید و به پیوند آنان و تشکیل زندگی منجر می‌شود و حساب آن جداست، طبیعت بشر چنان است که گاه (به درست یا غلط) تحت تاثیر افکار و عقاید و یا آثار نویسندگان و هنرمندان، به آن‌ها گرایش پیدا می‌کند و یا در درجاتی بالاتر، به ترتیب علاقه‌مند، شیفته و یا مسحور ایشان می‌شود.  تا این جای کار البته امری طبیعی و شخصی است  و نمی‌توان کسی را از دوست داشتن و هواداری فرد یا افراد مورد علاقه‌اش سرزنش یا منع کرد، چرا که موضوعی شخصی است  و تا آن جا که به دیگران آسیب نرساند، حرفی در آن نیست؛ اما این که این علاقه  و گرایش باعث شود کسی، عیب و ایرادهای شخص مورد علاقه‌اش را نه تنها ندیده بگیرد، بلکه با فلسفه‌تراشی، آن معایب را محاسن  نشان دهد و در بوق و کرنا کند، این دیگر چندان طبیعی نیست و غیر طبیعی‌تر از آن هم این که محل دمیدن چنین بوق و کرنایی، روزنامه  «شرق»  باشد که در ظاهر امر(!) ذره‌ای و سر سوزنی خشونت‌طلبی را بر نمی‌تابد.
بهتر است مختصر و مفید به «اصل مطلب» اشاره کنیم که با عنوان «افراشتگی ... و تجهیز ناگزیر»  در شرق بیست و سوم مرداد 96  درج شده  و در خلال مطلب،  به طور مفصل  به فلسفۀ استفاده  از قمه و تیغۀچاقو در آثار کیمیایی پرداخته و در  شروع آن آمده است:
[فلسفۀ استفاده از قمه و تیغۀ  چاقو در آثار کيميايي ريشه در صور سه گانه ايده‌آليسم ايراني دارد .] یاللعجب !...  نویسنده محترم مطلب (دارا ارجمند) آنگاه در ادامه، پس از یادآوری تصاویری ازچند فیلم شاخص کیمیایی، که در آن‌ها چاقو و قمه، نقش‌های پررنگی ایفا کرده‌اند، می‌افزاید:
 [در آخرين رمان کيميايی به نام «سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارد»، در صفحه ٩-٤٢٨ خواندم:                                                                                                      
«آنان که مرکب سياه بر اسبان ريختند ، تا ما را بفريبند
با اشاره يک تيغه زنگ زده چاقو، باران شد
بر اسبان ريخت، اسبان دوباره سفيد شدند
تنهايی جنگ را بردم، تا حال که چنين بوده»
در بيابان فنا گم شدن آخر تا کی / ره بپرسيم مگر پی به مهمات بريم (مولوی، ديوان شمس)
در اين نگرش، آيا اين تيغه چاقو در يک سير و سلوک فلسفی است؟ و در نگرش ديگر از «روسو» که مي‌گويد اين مذهب دل است که مي‌تواند بر تمامی وجود آدمی تاثير بگذارد و در همان سلوک فلسفي الهام‌بخش بزرگ‌ترين کردارها باشد، تا بتواند باران شود و بر تن اسبان بريزد و دوباره سفيد شوند.
از سلوک فلسفی تیغه چاقو(!) در متن نقل شده که بگذریم، می‌رسیم به بیتی از حافظ که معلوم نیست چرا به مولوی نسبتش داده‌اند و از هردوتای این‌ها که باز بگذریم،  در‌می‌مانیم که شعر حافظ این جا چکار می کند؟! احتمالا چون در  بیت مزبور واژة «مهمات»  به  معنای امور مهم و کارهای بزرگ و دشوار به چشم می‌خورد، این طور تصور شده است که چاقو و قمه هم، از مهمات (وسایل و ابزار جنگی) و لابد مهمات سرد  به شمار می‌روند!...
 سپس نویسنده ضمن تشریح فلسفۀ کاربرد چاقو و چاقو‌کشی در فیلم‌ها و کتاب‌های کیمیایی، اضافه می‌کند:
[بينشی که قمه داش آکل، چاقوی قيصر و سيد يا فضلی (در آخرين رمان کيميايی) يا رضا در فيلم «جرم» از خود ارائه مي‌دهند، نوعی فلسفه فرهنگی و تاريخی است که بايد نخستين پايه‌گذار اين طرز تلقی را از صور سه گانه ايده‌آليسم ايرانی شمرد (ايده‌آليسم ذهنی، ايده‌آليسم عينی و مطلق) که در آثار ادبی و سينمايی کيميايی مبنای کار قرار گرفته است.] با تاکید بر این که در تعدادی از فیلم های مسعود کیمیایی، وجوهی از عدالت‌طلبی و مبارزه با پلیدی‌ها به چشم می‌خورد  که در جای خود قابل تقدیر و تحسین است، اما در  نقد آثار ایشان اعم از فیلم‌ها یا کتاب‌ها، نباید  آسمان و ریسمان را به هم ببافیم و در ستایش از چاقو و قمه، سنگ تمام بگذاریم.