از هراره تا تهران - ۸
واکنشها و گفتههای یک دیپلمات انقلابی در هراره
با ورود آقاي خامنهاي به سالن اجلاس، رديفهاي عقب، همه ميايستند و شروع ميکنند به دستزدن. آنها که جلو نشسته اند برميگردند تا ببينند چهکسي آمده؛ تا آقاي خامنهاي را ميبينند که عصا زنان در راهرو جلو ميآيند، همه بلند ميشوند و شروع ميکنند به دستزدن. هيچ نميشود گفت که اين ورود چقدر باشکوه است. صداي تشويق قطع نميشود. آقاي خامنهاي هم با اشارة سر به سران و مقامات احترام ميگذارند و بعضاً دست را با عصا براي کسي بلند ميکنند. مثلِ اين استقبال گرم، از موگابة ميزبان، «کاسترو» از کوبا، «اورتگا» از نيکاراگوئه، و «سام نجوما» رهبر مبارزات ناميبيا عليه آفريقاي جنوبي هم انجام ميشود. يکي از مأموران تشريفات تعارف مي کند تا ايشان روي صندلي خودشان، در ابتداي ِرديف سوم بنشينند.
آقاي خامنهاي روي صندلي خود نشستهاند که سر و صداهايي از عقب ميشنوند. مردي با صداي بلند، عربي صحبت ميکند و هر لحظه به ايشان نزديکتر ميشود. آقاي خامنهاي صاحب صدا را ميشناسند، اما برنميگردند تا او را ببينند. حالا مردِ عرب آن قدر نزديک شده است که ديگر صداي پايش را هم ميشنوند. دستهاي مرد عرب در يک لحظه از دو طرف، بازوان آقاي خامنهاي را ميگيرد، اما آقاي خامنهاي خيلي سرد، فقط نگاهي به «عرفات» مي اندازند و دوباره رويشان را برميگردانند. عرفات ميخواهد رابطهاش را با ايران گرم نشان دهد و يک روبوسيِ صميمي و برادرانه انجام دهد، اما طرف مقابلش حتي يک دست دادن رسمي را هم از او دريغ ميکند. و ياسر عرفات دليل اين برخورد را خوب ميداند.
سال پنجاهوهفت، بيستوهشتم بهمن، فرودگاه مهرآباد تعطيل بود. اما يک هواپيماي مسافربري کوچک، با وجود هشدارهاي پشتسرهمِ برج مراقبت، بدون توجه، به فرودگاه نزديک شد و بالاخره با پُررويي روي باند نشست. ياسر عرفات از هواپيما پياده شد و گفت ميخواهم نزد امام بروم. به او اعتراض کردند که چرا از قبل اطلاع نداديد. گفت: آدم براي ورود به خانة خودش، از قبل اطلاع نميدهد؛ من به آمريکاييها هم گفتهام که با شما کاري ندارم، من به ايران تکيه ميکنم. آن روز مردم ايران، سرخوش از پيروزي انقلابشان، «ابوعمار» را بهعنوان نماد مبارزة فلسطين ميديدند و براي ديدنش سر و دست ميشکستند.
اين همان «محمد عبدالرحمن عبدالرئوفالحسيني» يا ابوعمار يا ياسر عرفات است، با همان لباس نظامي و چفية بسته بر سر؛ اما آقاي خامنهاي حتي حاضر نيستند با او دست بدهند. بوي خيانت و سازشکاري عرفات کمکم بلند شده و اين را، شامة تيز ايرانيها خوب احساس ميکرد. از طرف ديگر، عرفات دلدادة صدام جنايتکار شده است و حالا هرچه توان و آبرو دارد، گذاشته است تا با ميانجيگريهاي ذليلانه، با يک صلح ظاهري، صدام را از شکستِ حتمي در جنگ نجات دهد. بهانهاش اين است که دو کشور اسلاميِ قوي، بايد جنگ خودشان را تمام کنند و توانشان را براي مقابله با اسرائيل به کار ببرند. و عرفات آن قدر ساده نيست که اين حرفِ سادهلوحانه را از روي اعتقاد بزند. او خوب ميداند که پيروزي نهايي انقلاب ايران و نجات کشور و ملت عراق از دست جنايتکاران بعثي، پايههاي آمريکا و اسرائيل را ميلرزاند؛ اما عرفات به قدرت خودش فکر مي کند و اهل معامله شده است.
و فقط دو سال ديگر مانده است به يکي از فضاحتبارترين روزهاي تاريخ فلسطين و خيانت کثيف و تاريخي عرفات. سال 1988 ميلادي، عرفات در سازمان ملل، اسرائيل را به رسميت ميشناسد و از عمليات هاي تروريستي انتقاد ميکند! و بعد از آن است که در گرداب فرو مي افتد و هر روز بيشتر فرو ميرود.
هدف عرفات از آمدن به هراره، بيشتر نجات صدام است تا کمک به آزادي فلسطين، اما اولين تيرش به سنگ ميخورد و سرخورده، بر صندلي خود که دقيقاً پشت صندلي آقاي خامنهاي است، مينشيند.
* * *
اولين سخنران مراسم افتتاحيه، «راجيو گاندي» نخستوزير هند و رئيس پيشينِ جنبش عدم تعهد است. او و کشورش براي آقاي خامنهاي، يک مقام سياسي و يک کشور ساده، مثل بقيه نيستند. در همان چند دقيقه سخنرانيِ کوتاهِ راجيو، تصاوير زيبايي از ذهن آقاي خامنهاي ميگذرد. هند را، و استقلالش را، و مسلمانانش را، بهتر از اکثر مردم هندوستان ميشناسند. سال 1347 بود که کتاب «مسلمانان در نهضت آزادي هندوستان» نوشتة «عبدالمنعم النمر» را ترجمه و تأليف کردند؛ البته آنچه به فارسي چاپ شد، متفاوت و عميقتر از کتاب عربي بود.
سال 1359 هم، در دومين سالگرد پيروزي انقلاب، آقاي خامنهاي بهعنوان سفير انقلاب، به هند رفتند تا پيام انقلاب و امام خميني را به گوش مردم هند برسانند. آن موقع مادر «راجيو»، خانم «اينديرا گاندي» نخستوزير بود؛ دختر مجاهد بزرگِ هندي «جواهر لعل نهرو». نخست وزيري که گرچه نامش گاندي بود، اما هيچ نسبتي با «ماهاتما گاندي» معروف نداشت. در آن سفر، خانم گاندي وقت ملاقاتي گذاشت براي ديدار با آقاي خامنهاي، يکي از اعضاي شوراي انقلاب و امام جمعة تهران. آقاي خامنهاي که وارد اتاق شدند، خانم گاندي که همين چند سال پيش با محمدرضا پهلوي در دهلي دست داده بود، دستهايش را بهنشانة احترام به هم چسباند و سلام کرد. اين برخورد براي آقاي خامنهاي پيامها و نکات مهمي داشت که بعداً از آن ياد ميکردند تا ديپلماتهاي ايراني، هيچ چيز را بر قوانين دين ارجحيت ندهند و مطمئن باشند آسيبي به روابط و مسائل کشور نميرسد.
يک سال قبل از اجلاس، در سال 1364، اينديرا را ترور مي کنند و بعد از او، پسرش راجيو نخستوزير مي شود. حالا راجيوِ نسبتاً جوان، خوش پوش و شيک و زبل، با تسلط، چند دقيقهاي صحبت ميکند تا رياست اجلاس را از هند به زيمبابوه و از خودش به رابرت موگابه منتقل کند.
حال نوبت موگابه است که اجلاس را رسماً آغاز کند. نشستن موگابه روي صندليِ رئيس جنبش کشورهاي غيرمتعهد، معاني زياد و البته نه چندان عميقي دارد. چهرة يان اسميت آخرين نخستوزيرِ سفيدپوست و انگليسيِ رودزيا، در اين لحظه ديدني است. او روزي، با تمام قاطعيت اعلام کرده بود «رودزيا هميشه سرزمين ماست که از نفوذ سياهان دور خواهد ماند»، اما حالا آن معلمِ سياسيشدة سياهپوست، يعني «رابرت گابريل موگابه» نه تنها جاي او نشسته، بلکه رئيس بزرگ ترين مجمع بينالمللي بعد از سازمان ملل هم شده است. اين روزها با برخوردهاي دموکراتمآبانة موگابه و ساير مسئولان زيمبابوه، «يان اسميت» رهبري گروه اقليتِ مخالفِ دولت در پارلمان را دارد.
موگابه سخنانش را از احترام به مادر راجيو گاندي رئيس پيشين جنبش شروع ميکند و بعد از تشکر از راجيو و هند، در سخنرانيِ افتتاحيه از همهچيز سخن ميگويد؛ از قصة غمانگيز رژيم آپارتايد ـ که مثل لکة ننگي، دامن بشريت را آلوده کرده ـ تا مشکلات اقتصادي کشورهاي غيرمتعهد، تا مبارزه با سلاحهاي هستهاي و امثال آن، تا مسئلة فلسطين و نيکاراگوئه و حتي جنگ ايران و عراق. خبرنگاران زيمبابوهاي که خيلي به زرنگي و مديريت نخستوزيرشان ميبالند، به خبرنگاران ايراني ميگويند که مطمئن باشيد، حالا که رئيسجمهورتان آمده، «رابرت» جنگ را تمام ميکند. دستزدن حاضران براي موگابه در اين قسمت از صحبتهايش هم نشان ميدهد که همه ميخواهند درگيري بين دو عضو جنبش، زودتر تمام شود. اين نتيجة همان نکتهاي بود که آقاي خامنهاي، ديروز قبل از حرکت، در فرودگاه مهرآباد تهران گفته بودند:
کنفرانس غيرمتعهدها بهترين فرصت است که ما حرفهاي حقيقي خودمان در جنگ را به گوش همه برسانيم. رسانههاي جهاني و سياستهاي استعماري و استکباري مانع شدند تا سخن حقيقي ملت ايران در باب جنگ به گوش مردم دنيا برسد.
خيليها در دنيا هنوز نميدانند اين جنگ بر ما تحميل شده. و موضعِ عادلانه و به حقِ ما را در اين جنگ نميدانند و از قدرت ارادة ملت ما در مقابله با اين توطئة جهاني بياطلاع هستند.
آقاي خامنهاي آمدهاند تا با حضور فعال و منطق محکم و نيرومند خود، به 99 کشور حاضر و تمام گوشهاي طالب حقيقت در جهان، حرف حق جمهوري اسلامي را دربارة جنگ بگويند؛ بهخصوص حقيقت شروع ظالمانة جنگ از طرف بعثيها، و شرايط عادلانة به پايان رساندن آن را.
* * *
در افتتاحية اجلاسهاي سران، مرسوم است که بعد از سخنرانيِ افتتاحية رئيس، پنج نفر به نمايندگي از چهار قارة آفريقا، آسيا، اروپا، آمريکا، و نهضتهاي آزاديبخش، رياست جنبش را به کشور ميزبان تبريک بگويند. نمايندگانِ قارهها در اجلاسهاي مقدماتيِ کارشناسان و وزيران، تعيين و در اجلاس سران تصويب ميشوند. اجلاس هشتم از اين نظر، يک فرصت مناسب براي ايران است، چون نمايندگيِ قارة آسيا را به ايران واگذار کردهاند. و اين يعني آقاي خامنهاي بهجز نطق اصليِ خودشان، در اين فرصت هم از طرف کشورهاي آسيايي سخنراني ميکنند. و اين، اعتباري ديگر است براي انقلابِ اسلاميِ جوان، در ميان کشورهاي غيرمتعهد. و طبيعتاً طه ياسين رمضان از اين اتفاق خشنود نيست.
اول «دنيس ساسونگسو» رئيسجمهور کنگو و رئيس سازمان وحدت آفريقا صحبت ميکند و طبيعتاً اکثر سخنرانياش دربارة نژادپرستي در آفريقاي جنوبي است. رنگ پوستِ سياه و چهرة دردکشيدة اين مقام آفريقايي، تأثير کلامش را در مورد نژادپرستي بيشتر ميکند و آن گاه که از پيروزي ملتهاي آفريقايي بر استعمارگران و اميدِ پيروزي بر آپارتايد ميگويد، اميد و حرارت در ميان حضار بالا ميرود.