بله! واقعیت دارد !
پژمان کریمی
یک نویسنده، داستانی را در ذهن خود میسازد، آن را پرورش میدهد، به روی کاغذ میآورد و میشود «داستان کوتاه»، «داستان بلند»، «رمان»، «نمایشنامه» و یا «فیلمنامه»!
اما این داستان، نمایشنامه و یا فیلمنامه که بر آمده از رنج ذاتی «خلاقیت» و رهآورد تجربهای سخت است، این اثر متعلق به ادبیات یا ادبیات نمایشی، آیا به عنوان فرآوردهای فکری، به دیده احترام نگریسته میشود؟ آیا به مثابه محصولی اندیشگی و هنری، متعلق به صاحب خود، در نظر میآید؟
نگارنده با نظر به ساحت سینما و تلویزیون با اطمینان میگوید، خیر! دست کم در ایران خیر! در حالی که؛ ما و همه انسانها، اگر به حکم قوانین الهی و طبیعی، بنا به فطرت، موازین عرفی و حقوقی؛ برای خانه، مزرعه، خودرو، فرش، میز و صندلی و...هر آنچه متعلق به دیگری است، احترام قائلیم و متعلقات دیگران را متعلق به خود نمینگریم، برای اثر غیر مادی هم ، همین احترام و نگرش را باید قائل باشیم!
برخی از افراد وجود دارند که برای دستیابی به شان نویسندگی، به دروغ خود را نویسنده معرفی میکنند. دست به سرقت اثر قلمی و ادبی دیگران میزنند. اثر ادبی دیگران را سرقت و تبدیل به فیلمنامه میکنند. با تطمیع، نویسندگان را وادار به حذف نام صاحب اثر و درج نام خود میکنند. طرح داستانی دیگران به نام خود ثبت میکنند!
در اواخر دهه 80 کاری به نام «ن» ساخته شد. در تیتراژ این مجموعه نام سه نویسنده ثبت شده بود. و این در حالی بود که یکی از این سه- یک زن - نویسنده نبود و طبعا نقشی در نوشتن فیلمنامه نداشت. اما به اصرارهای عجیب تهیهکننده، نام او در کنار نام دو نویسنده، در معرض نگاه مخاطبان گذاشته شد.
در دهه 80 زنی نویسنده از یکی از کارگردانان صاحب نام با ارائه سند به دلیل دو فقره سرقت ادبی شکایت کرد.
در همین دهه نویسندهای، از کارگردانی به دلیل ساخت فیلمی از روی رمانش شکایت کرد و جریمه گرفت.
یعنی؛ برخی از کارگردانان مشهور که مردم آنها را به عنوان صاحب قلم میشناسند، اصلا نویسنده نیستند و بدتر اینکه سارق ادبی و هنری به شمار میآیند!
آنها نه تنها دسترنج و حاصل اندیشه و ذهن و تجربه و رنج دیگران را به یغما میبرند، نه تنها از حیث مادی به صاحب قلمان جفا میکنند و خسارت وارد میسازند بلکه، به شعور و اطمینان مخاطب و به ساحت «حقیقت» اهانت روا میدارند!
این روزها بسیاری از نویسندگان به دلیل شرایط بد اقتصادی، وزن دروغین برخی«نامها»، رودربایستیهای بیدلیل حرفهای، نبود قانونی مدون و محکم برای حمایت از مولفان و نویسندگان، به سارقان ادبی تسلیم میشوند. این اتفاق، یک فاجعه فرهنگی است.
تصور کنید؛ هنرمندان و فعالان میدان فرهنگ که باید به عنوان مروج ارزشها تلاش کنند، خود در لباس سارق ادبی، ضد ارزشها را قاب میگیرند.
این روزها – بدون زیادهروی عرض میکنم – نمیتوان به درستی و عنوانبندی کارهای نمایشی اطمینان داشت.
چه کسی و یا چه نهادی باید به فاجعه یاد شده رسیدگی کند؟
وظیفه صنوف سینمایی چیست؟
آیا همین صنوف راضی میشوند و تضمین میدهند که بدون واهمه و تاثیرگیری از نامها، حق را در نظر گیرند؟