ویژگی سبک زیست قرآنی
یک جامعه اسلامی آن است که نظام سیاسی و دولت و امت آن، فلسفه اسلام را دریافته و براساس شریعت و سنت و سیره اسلامی و رهبران آن، سبک زندگی خود را سامان دهد. تلاش برای نظامسازی در چارچوب اسلام تنها بخشی از اهداف انقلاب اسلامی و گفتمان آن است؛ زیرا این نظامسازی باید از سطح عالی تا پائینترین سطح جامعه انجام گیرد تا بتوان از امت اسلام و نظام اسلامی سخن به میان آورد. اگر دولت، اسلامی نشود و قوای مقننه و قضائیه و مجریه آن، همان فلسفه و سبک جاهلی و غیرعقلانی را در قالب گفتمان حاکم بر جهان بپذیرد و سبک مدیریتی و برنامهریزی خود را سامان دهد، هرگز آن جامعه، اسلامی نخواهد شد؛ زیرا وقتی مجموعه دولت و قوای سهگانه براساس فلسفه و سبک زندگی غربی فعالیت کنند، به طور طبیعی مردم نیز از آنان تبعیت خواهند کرد؛ چرا که «الناس علی دین ملوکهم؛ مردم بر آئین رهبران خویش هستند». اینگونه است که اگر نظام اقتصادی دولت، ربوی باشد، این مدیریت ربوی که اعلان جنگ رسمی با خدا و پیامبرش است: فاذنوا بحرب من الله و رسوله. (بقره، آیه 279) جامعه و ملت را ربوی میکند و به طور طبیعی لقمه حرامی که در دامن دولت و ملت قرار میگیرد، فساد فکری و فرهنگی میآورد.
امروزه سبک زندگی مردم در یک جامعه اسلامی، از نظر گفتمانی، سبک زندگی غربی و به دور از گفتمان اسلامی ناب است. با نگاهی به برخی رفتارهای اجتماعی که فرهنگ عامه مردم شده و به سختی میتوان آن را تغییر داد، این مهم به روشنی دیده میشود و به عنوان یک پدیده اجتماعی جلوهگر است.
از نظر قرآن، گفتمانی که بر جوامع بشری حاکم است، به دو دسته اصلی: 1.جاهلی؛ 2.عقلی قرآنی. دستهبندی میشود؛ یعنی همان طوری که از نظر فکری و فلسفی جوامع به دو دسته اصلی کافر و مومن تقسیم میشوند؛ از نظر رفتاری نیز به دو دسته تقوایی و فجوری دستهبندی میشوند. جوامعی که عنصر فکری آنان را کفر و عنصر رفتاری آنان را فجور تشکیل میدهد، جوامعی با رهبریت و نظام طاغوتی هستند؛ در حالی که جوامعی که عنصر فکری آنان را ایمان و عنصر رفتاری آنان را تقوا تشکیل میدهد، تحت رهبری نظام سیاسی ولایی قرار دارند و نظام سیاسی آنان ولایی و مردم نیز ولایتمدار هستند. (نگاه کنید: شمس، آیات 7 تا 10؛ نوح، آیه 27؛ نساء، آیه 60؛ بقره، آیه 257)
براساس دیدگاه قرآن؛ جامعه قرآنی، جامعه عقلانی است و قومیت و نژاد، قومیت تعقل و خردورزی است که از آن به «قوم یعقلون» تعبیر میشود (بقره، آیه 164)؛ اما جامعه غیرقرآنی، جامعهای جاهلی و غیرعقلانی است که اکثریت قومیتی آن را «قوم تجهلون» (اعراف، آیه 138) شکل میدهند. این جهل که در آیات قرآن آمده گاه در برابر علم است و گاه در برابر عقل. در بیشتر آیات، مراد از جهل نقیض عقل است. بنابراین مراد از جاهل به معنای نادان نیست، بلکه بیخرد و بیعقل است. پس انسانهایی که جاهل قلمداد میشوند، در حقیقت همان بیخردان و سفیهان هستند که از کمخردی یا بیخردی رنج میبرند و از عقل خویش بهره نمیبرند؛ زیرا یا عقل خود را با گناه و فسق و فجور دفن کردهاند (شمس، آیات 7 تا 10) یا بر آن پوششی از زنگار گناه گرفته که حقایق را به درستی درک نمیکنند.