نگاهی مستند به بزرگترین جنایتجنگی انگلستان در ایران- ۲۱
گزارشی از قحطی در اصفهان و فارس
مردم مجبور بودند هر چیزی را بخورند!
قحطی در اصفهان را یک انگلیسی مقیم این شهر، اس. جی. کرستین، در نامهای به یکی از بستگانش در انگلیس با تاریخ 24 آوریل 1918 توضیح میدهد:
از نوشتن درباره اوضاع اصفهان متأسفم؛ هزینه زندگی وحشتناک است. هر روز شمار بسیار زیادی از ایرانیان از گرسنگی میمیرند. وقتی صبح بیرون میرویم، جسدهایی میبینیم که این سو و آن سو در خیابانها ریختهاند. شمار زیادی از ایرانیان استخوان آرد میکنند و میخورند و یا مردارخواری میکنند و میمیرند. اما تاکنون از ارامنه کسی به گرسنگی نیافتاده است؛ زیرا بستگان آنها در هند برایشان پول میفرستند و حمایتشان میکنند. اگر این قحطی چند ماه بیشتر دوام یابد، بیتردید ارامنه نیز زنده نخواهند ماند. هر خروار ذرت (گندم) 200 تومان است، در حالی که قبلاً قیمتش بیش از 15 تومان نبود؛ یک لیتر کره که قبلاً 15 قران بود الآن 7 تومان و یک لیتر گوشت که قبلاً 8 قران بود، حالا 32 قران است.
قحطی و بیماریهای ناشی از آن در ولایت فارس ابعاد هولناكی یافته بود. تلفات وحشتناك شهر شیراز را شاهد عینی، محمدعلی جمالزاده، این طور روایت میكند:
جنگ جهانی در آستانه اتمام بود [پاییز 1918] كه در دل شبی تاریک و هولناک سه سوار ترسناک که هر کدام شمشیر و شلاقی به بر داشتند به آرامی از دیوارهای شهر عبور کردند و به آن وارد شدند. یك سوار نامش «قحطی» و دیگری، «آنفلوآنزای اسپانیایی» و آخری «وبا» بود. طبقات فقیر، پیر و جوان در برابر حمله این سواران بیرحم چون برگ خزان فرومیریختند. غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند هر چه را که میتوانستند بجوند، بخورند؛ شیء یا حیوان. دیگر گربه و سگ و كلاغ پیدا نمیشد. حتی موشها نسلشان برافتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله میکردند. در هر گوشه و کنار مرده بیصاحب بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مرده روی آوردند. گاه اجساد را جمع و بار گاریها کرده و به بیرون شهر میبردند تا در چالهای ریخته و رویشان خاک بریزند. بازارها و دكانها خالی و تعطیل بودند و هیچ طبیب و پرستار و دوا و درمانی پیدا نمیشد.
گزارش جمالزاده را سایكس تأیید میكند. او اشاره میكند كه تنها در یک ماه، اکتبر 1918، یک پنجم جمعیت شیراز از بین رفت. او چنین روایت میكند: «جنگ با قشقاییها به سختی به پیروزی انجامید، زیرا برنده و بازنده هر دو به یک نسبت مغلوب حمله هولناك آنفولانزا در 1918 بودند كه به نظر میرسید در فارس وخیمترین شكل آن بوده است. در آغاز درنیافتیم كه بیماری قرار است یك پنجم جمعیت را قتلعام كند و با همان شدت نفرات قوای حاضر در شیراز و فیروزآباد را هم در بر بگیرد.» او آمار مرگ و میر را شرح میدهد: شیراز از جمعیت 50000 نفری خود 10000 نفر را از دست داد. این شرمآور است كه مقامات ایرانی حتی كفن را هم احتكار میكردند و ما نیز آنقدر گرفتار مراقبت و پرستاری از افراد خودمان بودیم که نمیتوانستیم کاری برای مردم شهر انجام دهیم؛ مردمی كه صدها تن از آنها از فرط بیچارگی و نومیدی، افتان و خیزان خود را به مسجد میرساندند تا در آنجا بمیرند. تلفات ما نیز تکاندهنده بود. بیش از شصد تن از نفرات ما، اعم از انگلیسی و هندی، قربانی بیماری واگیر شدند که بیشترین رقم تلفات در نوع خود بود. فرمانفرما به تازگی از مرگ جان به در برده است. وقتی كه پس از بهبودی به عیادتش رفتیم با زبان فرانسه ویژه خودش گفت: «نصف شیراز تلف شد.»
سایكس پس از ذكر آنچه در بالا گفته شد، درست در یك صفحه بعد با ذکر این نکته که نوع آنفولانزای شایع در میان نیروهای انگلیسی متفاوت از نوع شایع آن در میان مردم محلی بود، به تناقضگویی میافتد و مینویسد نرخ مرگ و میر انگلیسیها رقم ناچیز دو درصد بوده است: بیماری واگیر آنفولانزا در آغاز ماه اکتبر در میان نیروهای انگلیسی شایع شد، اما نوع آن ملایم بود و مرگ و میر نیروها تنها 2 درصد بود. این در حالی بود که در شیراز این میزان 18 درصد بود. در عین حال همه کسانی که مریض شده بودند، بسیار ضعیف شده و برای کار سخت تا زمان بهبودی کامل آمادگی نداشتند. میزان مرگ و میر در نواحی اطراف بسیار بالاتر بود. این امر خطر هر نوع مخالفت جدی را كاهش میداد.
بر حسب اتفاق، نقطه دیگری که در آن آنفولاآنزا همهگیر شده بود، قزوین بود که در اکتبر 1918 ستاد نیروهای 1918 ستاد نیروهای نورپرفورس بریتانیا بود.
كاملاً آشكار است كه «توضیح» سایكس برای توجیه تلفات بسیار كمتر در میان نیروهای انگلیسی- مبنی بر این كه نوع بیماری میان انگلیسیها با آنچه كه در میان ایرانیان شایع بوده تفاوت داشته است (و به عبارتی ویروس آنفلوآنزا برای میزبانانش تبعیض قائل شده)- بیاساس است. دلیل واقعی بالاتر بودن تلفات ایرانیان آن بود كه قربانیان در اثر قحطی ضعیف شده بودند، در حالی كه نیروهای انگلیسی از تغذیه خوب برخوردار بودند؛ بنابراین ایرانیان در اثر قحطی به سهولت جان میباختند. این 10000 نفر تلفات «آنفلوآنزا»، در واقع قربانیان قحطی بودند. بنابراین اگر یکپنجم جمعیت فارس ظرف یک ماه از صحنه روزگار محو شدند، شگفتانگیز نیست، زیرا تقریباً نیمی از جمعیت ایران در سالهای 1917 تا 1919 دچار قحطی بودند. به علاوه، قضیه قحطی در فارس اهمیت خاصی دارد، زیرا نمیتوان ادعا كرد كه ناشی از حضور روسها و تركهای عثمانی بوده است. در آن زمان جنوب غرب ایران از نوامبر 1914 در اشغال نظامی انگلیسیها بود. فارس از اوایل 1916 اشغال شده و هیچ نیروی روس یا تركی در جنوب ایران حضور نداشت. همه آنها انگلیسی بودند.
گزارش اوضاع جاری ایران
در 15 اکتبر 1918، سروان فرانک فریزر، نماینده اطلاعات ارتش آمریکا، مستقر در اداره سانسور پست در سیاتل در ایالت واشنگتن، مستقیماً با رئیساطلاعات ارتش مکاتبهای کرده است. او در نامهاش چنین آورده است:
من به پیوست نسخهای از گزارشی که آقای سی. سی. بچلدر، نماینده هیئت تجاری جنگ در کمیته سانسور در اینجا را که درباره اوضاع فعلی در ایران تهیه شده، ارسال میکنم. این گزارش بر اساس نامههای رد و بدل شده از مسیر ادارات سانسور سانفرانسیسکو و سیاتل تهیه شده است که مورد توجه ستاد قرار خواهد گرفت.
عنوان گزارش یادشده چنین است: «گزارش اوضاع فعلی ایران بر اساس نامههای رهگیری شده در ادارات سانسور سانفرانسیسکو و سیاتل.» این گزارش بلند و جالب به شرح زیر است: نامههای رهگیریشده نشان میدهند احساسات ضدانگلیسی به شدت قوی است و تبلیغات آلمان به شدت موفق بوده است. بیشتر منطقه شمالی ایران تا حد بسیار زیادی طرفدار آلمان هستند و گفته میشود در صورت تأمین منابع و فرماندهی، بخشی از مردم آمادهاند در جنگ شرکت کنند. بخشهایی از افغانستان نیز هوادار آلمان هستند و تاتارها و برخی از ساکنان ترکستان به عثمانی و آلمان وفادارند. یکی از خبرنگاران اظهار میدارد آلمانیها دست کم میتوانند یک میلیون نفر را در قفقاز و شمال ایران بسیج کنند. با آن که این افراد خصوصاً جنگاوران خوبی نیستند، اما میتوانند دردسر بسیار جدی برای انگلیسیها در جنوب ایران و بینالنهرین به وجود آورند. به واسطه فعالیت آلمانیها در میان آنها، مسلمانان این منطقه دارند به این باور میرسند که تسلیحات آلمانی شکستناپذیرند.
با آن که تنها شمال غرب این کشور در مسیر قوای متخاصم بوده است، به نظر میرسد اوضاع اقتصادی فعلی در ایران همانند آن چیزی است که در روسیه میگذرد. بخش بزرگی از این کشور بیابانی و کوهستانی است و در مناطق بزرگی بارش ناکافی و نامشخص است، بنابراین با روشهای ابتدایی کشت، محصول مازاد بسیار زیادی فراتر از نیازهای روزانه جمعیت تولید نمیشود. وضع جادهها خوب نیست و وسایل حمل و نقل بسیار ناکافی است، بنابراین اغلب اتفاق میافتد که عملاً قحطی بخشهای خاصی از کشور را در بر میگیرد، حال آنکه در مناطق دیگر آذوقه کافی وجود دارد. به این ترتیب هر وقت روند عادی زندگی روزمره تا این اندازه زیاد دچار اختلال شود، تمام این کشور همواره مستعد آن است که دچار بدبختی شود.
در طول دو سال گذشته بارشها بسیار ناکافی و محصول خوب نبوده است. علاوه بر این ارتشهای عثمانی، روسیه و انگلیس حجم زیادی از آذوقه و علوفه را سهم افراد و چارپایان خود کردهاند و در برخی مناطق اموال زیادی غارت شده و ارزاق زیادی نیز از میان رفته است. جنگ باعث شده که واردات از روسیه از مسیر دریای خزر و از اروپا و هند از مسیر خلیجفارس عملاً متوقف شود، بنابراین قیمت همه اقلام وارداتی به شدت افزایش یافته است. اقدام ملاکان و تجار ثروتمند که نه تنها محصول خود را به بازار نیاوردند، بلکه هر آن چه غله به دستشان رسید خریدند و انبار کردند، اوضاع را بسیار بدتر کرد. همان طور که معمولاً در چنین شرایطی رخ میدهد، با قیمتهای بالای پیشنهادی بسیاری از مردم فقیر وسوسه شده و همه غله مازاد خود را فروختند و در نتیجه عملاً بعد از چند ماه به بدبختی افتادند. همین شرایط، در اغلب دیگر کشورهای شرقی که حکومت بسامان ندارند حاکم است. در برخی مناطق آذوقه کافی در شهرها هست، اما طبقات فرودست گرسنه هستند زیرا پولی برای خرید آن ندارند. بعید است تا فصل برداشت بعدی بهبودی در این شرایط حاصل شود. بیماری نیز زیاد شده و تیفوئید همهگیر شده است. تیفوس و وبا نیز فراگیرند.