kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۷۲۸۹
تاریخ انتشار : ۰۶ تير ۱۳۹۶ - ۱۹:۴۸
نگاهی مستند به بزرگ‌ترین جنایت‌جنگی انگلستان در ایران- ۲۱ گزارشی از قحطی در اصفهان و فارس

مردم مجبور بودند هر چیزی را بخورند!



قحطی در اصفهان را یک انگلیسی مقیم این شهر، اس. جی. کرستین، در نامه‏‏ای به یکی از بستگانش در انگلیس با تاریخ 24 آوریل 1918 توضیح می‏‏دهد:
از نوشتن درباره اوضاع اصفهان متأسفم؛ هزینه زندگی وحشتناک است. هر روز شمار بسیار زیادی از ایرانیان از گرسنگی می‏‏میرند. وقتی صبح بیرون می‏‏رویم، جسدهایی می‏‏بینیم که این سو و آن سو در خیابان‏ها ‏‏ریخته‏اند. شمار زیادی از ایرانیان استخوان آرد می‏‏کنند و می‏‏خورند و یا مردارخواری می‏‏کنند و می‏‏میرند. اما تاکنون از ارامنه کسی به گرسنگی نیافتاده است؛ زیرا بستگان آنها در هند برایشان پول می‏‏فرستند و حمایتشان می‏‏کنند. اگر این قحطی چند ماه بیشتر دوام یابد، بی‏تردید ارامنه نیز زنده نخواهند ماند. هر خروار ذرت (گندم) 200 تومان است، در حالی که قبلاً قیمتش بیش از 15 تومان نبود؛ یک لیتر کره که قبلاً 15 قران بود الآن 7 تومان و یک لیتر گوشت که قبلاً 8 قران بود، حالا 32 قران است.
قحطی و بیماری‌های ناشی از آن در ولایت فارس ابعاد هولناكی یافته بود. تلفات وحشتناك شهر شیراز را شاهد عینی، محمدعلی جمالزاده، این طور روایت می‏‏كند:
جنگ جهانی در آستانه اتمام بود [پاییز 1918] كه در دل شبی تاریک و هولناک سه سوار ترسناک که هر کدام شمشیر و شلاقی به بر داشتند به آرامی از دیوارهای شهر عبور کردند و به آن وارد شدند. یك سوار نامش «قحطی» و دیگری، «آنفلوآنزای اسپانیایی» و آخری «وبا» بود. طبقات فقیر، پیر و جوان در برابر حمله این سواران بی‌رحم چون برگ خزان فرومی‌ریختند. غذایی پیدا نمی‌شد، مردم مجبور بودند هر چه را که می‌توانستند بجوند، بخورند؛ شیء یا حیوان. دیگر گربه و سگ و كلاغ پیدا نمی‏‏شد. حتی موش‏ها نسلشان برافتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله می‌کردند. در هر گوشه و کنار مرده بی‌صاحب بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مرده روی آوردند. گاه اجساد را جمع و بار گاری‌ها کرده و به بیرون شهر می‌بردند تا در چاله‌ای ریخته و رویشان خاک بریزند. بازارها و دكان‏ها ‏‏خالی و تعطیل بودند و هیچ طبیب و پرستار و دوا و درمانی پیدا نمی‏‏شد.
گزارش جمالزاده را سایكس تأیید می‏‏كند. او اشاره می‏‏كند كه تنها در یک ماه، اکتبر 1918، یک پنجم جمعیت شیراز از بین رفت. او چنین روایت می‏‏كند: «جنگ با قشقایی‏ها ‏‏به سختی به پیروزی انجامید، زیرا برنده و بازنده هر دو به یک نسبت مغلوب حمله هولناك آنفولانزا در 1918 بودند كه به نظر می‏‏رسید در فارس وخیم‏ترین شكل آن بوده است. در آغاز درنیافتیم كه بیماری قرار است یك پنجم جمعیت را قتل‌عام كند و با همان شدت نفرات قوای حاضر در شیراز و فیروزآباد را هم در بر بگیرد.» او آمار مرگ و میر را شرح می‏‏دهد:  شیراز از جمعیت 50000 نفری خود 10000 نفر را از دست داد. این شرم‌آور است كه مقامات ایرانی حتی كفن را هم احتكار می‏‏كردند و ما نیز آن‌قدر گرفتار مراقبت و پرستاری از افراد خودمان بودیم که ‌نمی‌توانستیم کاری برای مردم شهر انجام دهیم؛ مردمی كه صدها تن از آنها از فرط بیچارگی و نومیدی، افتان و خیزان خود را به مسجد می‌رساندند تا در آنجا بمیرند. تلفات ما نیز تکان‌دهنده بود. بیش از شصد تن از نفرات ما، اعم از انگلیسی و هندی، قربانی بیماری واگیر شدند که بیشترین رقم تلفات در نوع خود بود. فرمانفرما به تازگی از مرگ جان به در برده است. وقتی كه پس از بهبودی به عیادتش رفتیم با زبان فرانسه ویژه خودش گفت: «نصف شیراز تلف شد.»
سایكس پس از ذكر آنچه در بالا گفته شد، درست در یك صفحه بعد با ذکر این نکته که نوع آنفولانزای شایع در میان نیروهای انگلیسی متفاوت از نوع شایع آن در میان مردم محلی بود، به تناقض‌گویی می‏‏افتد و می‏‏نویسد نرخ مرگ و میر انگلیسی‏ها ‏‏رقم ناچیز دو درصد بوده است: بیماری واگیر آنفولانزا در آغاز ماه اکتبر در میان نیروهای انگلیسی شایع شد، اما نوع آن ملایم بود و مرگ و میر نیروها تنها 2 درصد بود. این در حالی بود که در شیراز این میزان 18 درصد بود. در عین حال همه کسانی که مریض شده بودند، بسیار ضعیف شده و برای کار سخت تا زمان بهبودی کامل آمادگی نداشتند. میزان مرگ و میر در نواحی اطراف بسیار بالاتر بود. این امر خطر هر نوع مخالفت جدی را كاهش می‏‏داد.
بر حسب اتفاق، نقطه دیگری که در آن آنفولاآنزا همه‌گیر شده بود، قزوین بود که در اکتبر 1918 ستاد نیروهای 1918 ستاد نیروهای نورپرفورس بریتانیا بود.
كاملاً آشكار است كه «توضیح» سایكس برای توجیه تلفات بسیار كمتر در میان نیروهای انگلیسی- مبنی بر این كه نوع بیماری میان انگلیسی‏ها ‏‏با آنچه كه در میان ایرانیان شایع بوده تفاوت داشته است (و به عبارتی ویروس آنفلوآنزا برای میزبانانش تبعیض قائل شده)- بی‏اساس است. دلیل واقعی بالاتر بودن تلفات ایرانیان آن بود كه قربانیان در اثر قحطی ضعیف شده بودند، در حالی كه نیروهای انگلیسی از تغذیه خوب برخوردار بودند؛ بنابراین ایرانیان در اثر قحطی به سهولت جان می‌باختند. این 10000 نفر تلفات «آنفلوآنزا»، در واقع قربانیان قحطی بودند. بنابراین اگر یک‌پنجم جمعیت فارس ظرف یک ماه از صحنه روزگار محو شدند، شگفت‌انگیز نیست، زیرا تقریباً نیمی از جمعیت ایران در سال‏های ‏‏1917 تا 1919 دچار قحطی بودند. به علاوه، قضیه قحطی در فارس اهمیت خاصی دارد، زیرا نمی‏‏توان ادعا كرد كه ناشی از حضور روس‏ها ‏‏و ترك‏های ‏‏عثمانی بوده است. در آن زمان جنوب غرب ایران از نوامبر 1914 در اشغال نظامی انگلیسی‏ها ‏‏بود. فارس از اوایل 1916 اشغال شده و هیچ نیروی روس یا تركی در جنوب ایران حضور نداشت. همه آنها انگلیسی بودند.
گزارش اوضاع جاری ایران
در 15 اکتبر 1918، سروان فرانک فریزر، نماینده اطلاعات ارتش آمریکا، مستقر در اداره سانسور پست در سیاتل در ایالت واشنگتن، مستقیماً با رئیس‌اطلاعات ارتش مکاتبه‏‏ای کرده است. او در نامه‏اش چنین آورده است:
من به پیوست نسخه‏‏ای از گزارشی که آقای سی. سی. بچلدر، نماینده هیئت تجاری جنگ در کمیته سانسور در اینجا را که درباره اوضاع فعلی در ایران تهیه شده، ارسال می‏‏کنم. این گزارش بر اساس نامه‏های‏‏ رد و بدل شده از مسیر ادارات سانسور سان‌فرانسیسکو و سیاتل تهیه شده است که مورد توجه ستاد قرار خواهد گرفت.
عنوان گزارش یادشده چنین است: «گزارش اوضاع فعلی ایران بر اساس نامه‏های ‏‏رهگیری شده در ادارات سانسور سان‌فرانسیسکو و سیاتل.» این گزارش بلند و جالب به شرح زیر است: نامه‏های ‏‏رهگیری‌شده نشان می‏‏دهند احساسات ضدانگلیسی به شدت قوی است و تبلیغات آلمان به شدت موفق بوده است. بیشتر منطقه شمالی ایران تا حد بسیار زیادی طرفدار آلمان هستند و گفته می‏‏شود در صورت تأمین منابع و فرماندهی، بخشی از مردم آماده‏اند ‏‏در جنگ شرکت کنند. بخش‏هایی از افغانستان نیز هوادار آلمان هستند و تاتارها و برخی از ساکنان ترکستان به عثمانی و آلمان وفادارند. یکی از خبرنگاران اظهار می‏‏دارد آلمانی‏ها ‏‏دست کم می‏‏توانند یک میلیون نفر را در قفقاز و شمال ایران بسیج کنند. با آن که این افراد خصوصاً جنگاوران خوبی نیستند، اما می‏‏توانند دردسر بسیار جدی برای انگلیسی‏ها ‏‏در جنوب ایران و بین‌النهرین به وجود آورند. به واسطه فعالیت آلمانی‏ها ‏‏در میان آنها، مسلمانان این منطقه دارند به این باور می‏‏رسند که تسلیحات آلمانی شکست‌ناپذیرند.
با آن که تنها شمال غرب این کشور در مسیر قوای متخاصم بوده است، به نظر می‏‏رسد اوضاع اقتصادی فعلی در ایران همانند آن چیزی است که در روسیه می‏‏گذرد. بخش بزرگی از این کشور بیابانی و کوهستانی است و در مناطق بزرگی بارش ناکافی و نامشخص است، بنابراین با روش‏های ‏‏ابتدایی کشت، محصول مازاد بسیار زیادی فراتر از نیازهای روزانه جمعیت تولید نمی‏شود. وضع جاده‏ها ‏‏خوب نیست و وسایل حمل و نقل بسیار ناکافی است، بنابراین اغلب اتفاق می‏‏افتد که عملاً قحطی بخش‏های ‏‏خاصی از کشور را در بر می‏‏گیرد، حال آنکه در مناطق دیگر آذوقه کافی وجود دارد. به این ترتیب هر وقت روند عادی زندگی روزمره تا این اندازه زیاد دچار اختلال شود، تمام این کشور همواره مستعد آن است که دچار بدبختی شود.
در طول دو سال گذشته بارش‏ها ‏‏بسیار ناکافی ‏‏و محصول خوب نبوده است. علاوه بر این ارتش‏های ‏‏عثمانی، روسیه و انگلیس حجم زیادی از آذوقه و علوفه را سهم افراد و چارپایان خود کرده‏‏اند و در برخی مناطق اموال زیادی غارت شده و ارزاق زیادی نیز از میان رفته است. جنگ باعث شده که واردات از روسیه از مسیر دریای خزر و از اروپا و هند از مسیر خلیج‌فارس عملاً متوقف شود، بنابراین قیمت همه اقلام وارداتی به شدت افزایش یافته است. اقدام ملاکان و تجار ثروتمند که نه تنها محصول خود را به بازار نیاوردند، بلکه هر آن چه غله به دستشان رسید خریدند و انبار کردند، اوضاع را بسیار بدتر کرد. همان طور که معمولاً در چنین شرایطی رخ می‌دهد، با قیمت‏های ‏‏بالای پیشنهادی بسیاری از مردم فقیر وسوسه شده و همه غله مازاد خود را فروختند و در نتیجه عملاً بعد از چند ماه به بدبختی افتادند. همین شرایط، در اغلب دیگر کشورهای شرقی که حکومت بسامان ندارند حاکم است. در برخی مناطق آذوقه کافی در شهرها هست، اما طبقات فرودست گرسنه هستند زیرا پولی برای خرید آن ندارند. بعید است تا فصل برداشت بعدی بهبودی در این شرایط حاصل شود. بیماری نیز زیاد شده و تیفوئید همه‏گیر شده است. تیفوس و وبا نیز فراگیرند.