نقش ایمان به قدر در زندگی
* علیحسین موسوی
شب قدر زمان تعیین مقدرات یکساله است. از این رو در برخی از روایات از شب قدر به عنوان اول سال حقیقی یاد شده است؛ زیرا سرنوشت انسان تا سال دیگری در آن شب تعیین میشود. بر اساس آموزههای اسلام، شب قدر بسیار مهم و با اهمیت است و انسان باید توجهی خاص به آن داشته باشد. باور و اعتقاد به شب قدر و اصولا وجود قدر، زندگی انسان را به شدت تحت تاثیر خود قرار میدهد. نویسنده در این مطلب نقش اعتقاد به قدر را در زندگی انسان مبتنی بر آموزههای قرآن تبیین کرده است.
جبر و تفویض و راهحل میانی
یکی از مهمترین مباحث کلامی و فلسفی در اسلام، مسئله جبر و تفویض است. آموزههای وحیانی قرآن به گونهای است که دو نظریه و قول متقابل در برابر هم مطرح شده است. برخی قول به جبر و برخی دیگر قول به تفویض را برگزیدهاند. در علم کلام اهل سنت، دو گروه اشعری و معتزلی در برابر هم قرار گرفتهاند، به طوری که اشعریها قایل به جبر بوده و در برابر آن معتزلیها به تفویض معتقد هستند. فخر رازی صاحب تفسیر کبیر از اشاعره و زمخشری صاحب تفسیر کشاف و ابن ابیالحدید از معتزله نمونههایی از دو جریان کلامی در میان اهل سنت هستند. این بحث کلام، در محدوده مدارس نماند، بلکه به بحثها و مناظره اجتماعی در قالب گفتمانی رسید تا جایی که برای غیرزدایی، همانند تکفیریهای امروزی، به تکفیر یکدیگر پرداخته و شمشیر کشیدند و بیگناهان بسیاری را قتل عام کردند که در تاریخ ثبت و ضبط شده است.
گفتمان شیعی، بر اساس نظریه معروف «لاجَبر و لا تَفویض بل امرٌ بین امرین» (بحار الانوار، باب اوّل و دوم از ابواب العدل، ج 5، ص 2 - 84) بر آن است تا تفسیری ارائه دهد که در مقابل دو نظریه پیشین است.
«جبر»؛ یعنى اینکه انسان در افعال و کردار خود مجبور باشد و از خود اختیارى نداشته باشد. به عبارت دیگر؛ افعال بندگان مستند به خداوند متعال باشد. (جرجانى، سید على بن محمد، التعریفات، تحقیق و تعلیق: عمیرة، عبدالرحمن، ص 106، بیروت، عالم الکتب، 1407ق؛ سجادى، سید جعفر، فرهنگ علوم عقلى، ص 189، انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران، 1361ش.)
اما تفویض و واگذاری، به این معناست: موجود زنده - مثلاً انسان - خود منشأ فعل و ترک است. او از روى علم و اراده و خواست خود کارى را انجام داده یا ترک میکند و هیچ عامل دیگرى حتى خداوند در فعل و ترک او تأثیر ندارد. به عبارت دیگر؛ بنده در فعل خود کاملاً مستقل و یگانه مؤثّر و علت تامّه است. و رابطه فعل تفویضی با خداوند متعال قطع میباشد.
به سخن دیگر، خداوند با ارادهای که به انسان داده او را در وضعیت تفویض و به حال خود واگذار کرده است. معتزله بر این باورند.
البته در زبان فارسی اصطلاح اختیار به جای تفویض به کار میرود، در حالی که اختیار در مقابل جبر نیست؛ زیرا اختیار به معناى توانایى بر انجام یا عدم انجام کارى از لوازم قدرت است. مولوی درباره این مفهوم از اختیار میفرماید: «اینکه گویى این کنم یا آن کنم / خود دلیل اختیار است اى صنم». دلایل متقن فلسفى اختیار انسان، این معنا را اثبات میکنند و آموزه شیعی «امر بین امرین»، متکفل تبیین آن است؛ این در حالی است که نظریه تفویض درصدد اثبات اختیار مطلق براى انسانهاست به گونهاى که رابطه فعل با خداوند متعال قطع میشود.(سجادى، سید جعفر، فرهنگ علوم عقلى، ص 37، انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران، 1361ش)
انسان در فعل و ترک، اختیار و قدرت دارد، اما این قدرت و اختیار را خداى سبحان به او داده و قدرت بشرى نفىکننده قدرت الهى نیست. به عبارت دیگر؛ گروهى اراده و اختیار انسان را نفى کردهاند (جبریون) و گروهى اراده الهى را نفى کردهاند (طرفداران نظریه تفویض)، اما به نظر شیعه، اراده و قدرت و اختیار آدمى در طول اراده و قدرت الهى است.
با مثالى شاید بحث روشنتر شود؛ فرض کنید کسى، پسر بچهاى را از کودکى تحت تربیت و حفاظت خود قرار دهد و تمام امکانات رفاهى و تحصیلى را براى او فراهم کند. وقتى او به سن ازدواج برسد، دختر خود را به عقد او درآورد و خانه و شغلى مناسب به او دهد و با او شرط کند که تا زنده است، زندگى او را تأمین کند و تحت حمایت خود قرار دهد، به شرط آنکه تحت سرپرستى او زندگى کند. اگر بگوییم که این جوان در این زندگى هیچ نقشى ندارد و تمام زندگى و مخارج و خانه که به او عطا شده متعلق به آن مرد نیکوکار است، طرفدار نظریه جبر شدهایم و اگر بگوییم که آن مرد نیکوکار با بخشش خود، از مالکیت خود صرف نظر کرده و از مالکیت عزل شده است و داماد همه کاره و مالک مطلق است، به نظریه تفویض تمایل پیدا کردهایم. اما اگر بگوییم که آن مرد و داماد هر دو مالک هستند، منتها به این ترتیب که مرد در مقام مولویت و صاحب اختیارى، صاحب خانه و مال و ثروت است و داماد در مقام کسى که اجازه استفاده و دخل و تصرف در محدوده ملک مرد نیکوکار را دارد، به «امر بین امرین» معتقد شدهایم که در این صورت پذیرفتهایم که اختیار و مالکیت داماد در طول مالکیت مرد نیکوکار است، اما این اختیار هیچگاه صاحب اصلى را از تصرف و اختیار معزول نمیکند.
بنابراین، افعال اختیارى انسان - از روى مجاز - به خود انسان منسوب است و به نحو حقیقت به خداوند انتساب دارد. منسوب به انسان است؛ زیرا بر اساس قدرت و اراده او و تحت تأثیر عزم و جزم و تصمیم و گزینش او انجام میپذیرد و منسوب به خداوند است؛ زیرا هستى انسان و تمام آثار وجودى او، از جمله افعالش معلول خداوند و وابسته به اوست. (ر.ک: سبحانى، جعفر، جبر و اختیار، نگارش: ربانى گلپایگانى، على، ص 286 - 291، قم، مؤسسه تحقیقاتى سید الشهداء؛ سعیدى مهر، محمد، آموزش کلام اسلامى، ج 1، ص 358 - 359، مرکز جهانى علوم اسلامى.)
پس امر بین امرین به این معناست که در عین اینکه فعل، مستند به انسان است، مستند به اراده ذات بارى تعالى نیز میباشد. اما اراده و اختیار انسان در عرض اراده الهى نیست تا شریک در اراده الهى شود و چیزی مستقل از آن شمرده شود. بلکه به بیانى که گفته شد در طول اراده الهى است؛ یعنى اراده و اختیار و قدرت انسان، یکى از اجزاء علت تامه افعال اختیارى اوست. پس انسان مجبور نیست؛ زیرا ملاک اختیار؛ یعنى قدرت و اراده در او موجود است و در عین حال او مختار على الاطلاق هم نیست؛ زیرا مقدمات کار در اختیار او نیست. و این همان معناى امر بین امرین است که بر تمام افعال صادره از انسان حاکم است. (طباطبائى، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 3، ص 161 - 174، پاورقى: مطهرى، مرتضى، انتشارات صدرا.)
تا اینجا دانسته شد که انسان در کارهای خویش دارای اختیار است؛ هر چند که این اختیار تحت قانون کلی و سنت حاکم بر هستی قرار دارد که از آن به «مشیت» الهی یاد میشود و هرگز فعل اختیاری انسان بیرون از دایره مشیت الهی نخواهد بود؛ زیرا اگر چنین اتفاقی بیفتد، مالکیت و حاکمیت الهی مخدوش و بیمعنا خواهد بود؛ در حالی که مالکیت خداوندی حقیقی است و هیچ کس از دایره مالکیت او خارج نخواهد شد. از این روخداوند در آیه 30 سوره انسان میفرماید: وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ؛ و شما نمىخواهيد مگر آنكه خداى بخواهد.
براساس آیات قرآن، قدرت انسان در انجام یا ترک هر چیزی در چارچوب قوانین و مقدراتی است که برای آن چیز تعیین شده است. پس قدرت اختیاری انسان بیرون از مقدرات الهی نخواهد بود. مقدرات هر چیزی در اصطلاح قرآنی به عنوان قدر مطرح شده است.
قدر، به معنای مقدار و اندازه چيزى به حسب وزن يا به حسب زمان و مكان، اندازه کردن، فرمان دادن، حكم كردن، محدود ساختن حوادث و اشياء به علل مادى و شرايط زمانى و مكانى (نثر طوبى، شعرانی، ص 288) آمده است. قَدَر در اصطلاح قرآنی به معنای اندازه اشياء و تعيين حدود وجودى آنها آمده است. (الميزان، طباطبایی، ج 19، ص 90)به بيان ديگر، تقدير امرى از ناحيه خداوند، قرار دادن آن به اندازه و مقدارى است كه حكمت اقتضا مىكند. (مجمع البيان، امین الاسلام طبرسی، ج 9- 10، ص 785) خداوند برای تبیین این معنا از واژههایی چون «قدر» و مشتقّات آن و نیز «اجل»، «كتب» و مانند آنها استفاده کرده است.
قدر و مقدرات از نظر قرآن
برای درک بهتر مسئله قدر و مقدرات الهی بهتر است که جنبههای گوناگون قدر و مقدرات الهی از نظر قرآن تبیین شود.
1. فراگیری قدر و مقدرات: بر اساس آموزههای قرآن، قدر و مقدرات الهی اختصاص به انسان ندارد، بلکه همه امور هستی را در بر میگیرد. خداوند میفرماید: وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ؛ و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينههاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازهاى معين فرو نمىفرستيم. (حجر، آیه 21) و در جایی دیگر میفرماید: الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا؛ همان كس كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آنِ اوست و فرزندى اختيار نكرده و براى او شريكى در فرمانروايى نبوده است و هر چيزى را آفريده و بدان گونه كه درخور آن بوده اندازهگيرى كرده است.(فرقان، آیه 2؛ ونیز نگاه کنید: یس، آیه 12؛ قمر، آیه 49؛ طلاق، آیه 3)
2. رضا به مقدرات الهی: از نظر قرآن، انسان باید به مقدرات الهی راضی و خشنود باشد؛ زیرا اولا کاری از دست او ساخته نیست؛ ثانیا این مقدرات بر اساس حکمت الهی و اهدافی است که برای آفرینش در نظر دارد. خداوند میفرماید: وَابْتَغُواْ مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ؛ و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب كنيد. (بقره، آیه 187) اینکه فرمود مقدرات را بجویید، به معنای رضایتمندی به آن مقدرات و تلاش برای رسیدن به آنها است. پس انسان نه تنها از مقدرات الهی فرار نکند بلکه باید دنبال مقدرات باشد و آن را بجوید و بخواهد.
3. تعیین هر ساله مقدرات در شب قدر ماه مبارک رمضان: مقدرات امور در شب قدر انجام میگیرد. این شب قدر در ماه رمضان قرار دارد و هر ساله با توجه به تکرار ماه رمضان، شب قدر تکرار میشود و مقدرات در آن تعیین میگردد. خداوند در آیه 185 سوره بقره میفرماید که قرآن در ماه رمضان نازل شده است. سپس در سوره قدر میفرماید: قرآن در شب قدر نازل شده است که از هزار ماه با ارزشتر است؛ زیرا در آن شب روح و فرشتگان هر ساله نازل میشوند تا امر الهی و مقدرات خداوندی مشخص کنند: تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ؛ در آن [شب] فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، براى هر كارى [كه مقرّر شده است] فرود آيند.
سپس در آیات سوره دخان تبیین میشود که در این شب قدر است که مقدرات به شکل جداگانه ابلاغ میشود. خداوند میفرماید: إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ؛ كه ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم، زيرا كه ما هشدار دهنده بوديم. در آن شب هر گونه كارى به نحوى استوار فيصله مىيابد. (دخان، آیات 3 و 4)
4. تغییر در مقدرات الهی: مقدرات الهی قابل تغییر است؛ زیرا تا مقدرات به مقام امضا و قضا نرسد، قابل تغییر است. خداوند در آیات قرآن بر این نکته تاکید دارد. در حقیقت باید میان مقام قدر و قضا فرق گذاشت. قضا، در لغت به معناى حكم (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 674، «قضى») و نيز به معناى تمام كردن كار آمده است. قضاى منسوب به خداوند، اخصّ از «قدر» است. (الميزان، ج 13، ص 72 - 75) از آنجا كه پديدهها در وجود و تحقّق، مستند به خداوند متعال هستند، اگر خداوند، تحقّق پديده را اراده كند و علل و شرايط آن تمام شود و راهى براى پديده باقى نماند مگر موجود شدن به تعيين الهى و از دايره ترديد و ابهام خارج شود، اين اراده، قضاى الهى ناميده مىشود. قضا در دايره تكوين و دايره تشريع معنا مییابد. از نظر فلسفى نيز قضا، خروج از ترديد و ابهام و ضرورى شدن وجود از ناحيه علّت تامّه است كه واجب تعالى است؛ زيرا مقصود از قضا، تمام شدن امر و تعيين و تعيّن پيدا كردن است. در روايات نيز همين معنا تأييد شده است، مانند روايت هشام بن سالم كه گفته است: امام صادق(ع) فرمودند: «إنّ اللّه إذا اراد شيئاً قدّره فاذا قدّره قضاه، فإذا قضاه امضاه؛ هرگاه خداوند چیزی را اراده کند، تقدیر کرده و وقتی تقدیر کند، حکم و قضا میکند سپس قضایش را امضا میکند». (المحاسن، ص 244 باب 25 ح 327) خلاصه اينكه: قَدَر، مقدّر را حتمى نمىكند و احتمال عدم وقوع دارد، امّا هنگامى كه مورد قضا واقع شد، چارهاى جز وجود و تحقّق ندارد. خداوند در آیه 11 سوره رعد رفتار و عملكرد امّتها و اقوام را از موجبات تغيير قدر و دگرگونى سرنوشت آنان دانسته است. در آیات قرآن نمونههایی را میتوان یافت که مقدرات تغییر یافته است. به عنوان نمونه آیه 10 سوره ابراهیم و آیات 2 تا 4 سوره نوح بیان میکند اجابت دعوت پيامبران از سوی خداوند از موجبات تأخير اجل تعيين شده و تغيير قدر در آنان بوده است. همچنین خداوند در آیات 21 تا 26 سوره مائده تغيير تقدير الهى نسبت به بنى اسرائيل بر اساس عملكرد آنان را مطرح میکند. همچنین درخواست برخى انسانها براى تغيير مقدّرات الهى در قالب دعا خود گواهی دیگر بر امکان و وقوع تغییر در مقدرات است.(نساء، آیه 77؛ ابراهیم، آیه 44؛ منافقون، آیه 10) به هر حال بر اساس آیات پیش گفته و نیز آیات 38 و 39 سوره رعد تقدير عالم، قابل تغيير، بر اساس مشيّت الهى و حکمت خداوندی است.
5. نقش انسان در تغییر مقدرات و محدودیتهای آن: از آنجا که مقدرات تا زمانی که به قضا و امضا نرسیده باشد، قابل تغییر است، انسانها نیز میتوانند مقدرات را تغییر دهند. اینکه خداوند میفرماید: وَابْتَغُواْ مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ؛ و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب كنيد.(بقره، آیه 187) در این آیه فرمان خدا به انسانها در مورد دستيابى به مقدّرات الهى، گوياى اين است كه تحقّق مقدّرات، مشروط به عملكرد خود آنها است. پس انسانها میتوانند مقدرات خویش را تغییر دهند و تقدیری دیگر را به حکم الهی و مشیت و حکمت او رقم زنند.
البته این تغییر در سرنوشت، مطلق نیست، بلکه باید در چارچوب حکمت و مشیت الهی باشد؛ زیرا حکمت الهی را هیچ چیز تغییر نمیدهد هر چند که انسان بهترین اسباب و وسایل را به کار گرفته باشد. از آیات 48 تا 50 سوره یونس به دست میآید که حتی پيامبر(ص) قادر به تغيير قدر و مقدّرات خود و امتها در جایی نیست که حکمت الهی قضای آن را دارد. از این رو امام سجاد(ع) میفرماید: یا من لاتبدل حکمته الوسایل؛ ای خدایی که حکمت او را هیچ وسیلهای تبدیل نمیکند و جایگزین برای آن نیست.(صحیفه سجادیه، دعای 13) پس مقدرات الهی تنها در همان چارچوب حکمت قابل تغییر است. به عنوان نمونه انسانها دارای دو اجل معلق و مسمی هستند. اجل مسمی غیر قابل تغییر و تبدیل است؛ زیرا سنتی است بر اساس حکمت الهی مقدر شده است؛ اما اجل معلق بر اساس کارکرد و عملکرد انسانی قابل تغییر است. کسی که قطع رحم کند، عمرش از مسمی به معلق تغییر میکند و کسی که صله رحم نماید، از معلق به مسمی تغییر میکند. درباره برکت و افزایش و کاهش روزی و رزق و مانند آن نیز این گونه است. پس عملکرد انسانها در تغییر مقدرات و سرنوشت انسان نقش اساسی و کلیدی دارد که باید به آن توجه داشت و از این نقش و تاثیر به نفع خود بهره برد.
6. نمونههایی از مقدرات الهی: مقدرات الهی شامل همه امور میشود. از جمله آنها عبارتند از: احکام تشریعی (احزاب، آیه 38)، انقراض امتها و ملتها (یونس، آیه 49؛ اسراء، آیه 58)، باران(رعد، آیه 17؛ مومنون، آیه 18)، رشد جنین کودک(حج، آیه 5؛ مرسلات، آیات 20 تا 23)، حرکت خورشید(انعام، آیه 96؛ فاطر، آیه 13)، حرکت ماه(انعام، آیه 96؛ رعد، آیه 2)، خلقت و آفرینش آسمان(فصلت، آیات 11 و 12)، خلقت زمین(اعراف، آیه 54)، آفرینش موجودات(حجر، آیه 21؛ فرقان، آیه 2)، روز و روزی(لقمان، آیه 29؛ رعد، آیه 26؛ حجر، آیات 20 و 21 و آیات بسیار)، رویش گیاه(حجر،آیات 20 و 21)، سرنوشت انسانها(اسراء، آیه 13)، مرگ (آل عمران، آیه 145؛ واقعه، آیه 60؛ منافقون، آیه 10)، مصیبت(حدید، آیه 22) ، معیشت(حجر، آیات 15 تا 20)، مهلت به ستمگران (نحل، آیه 61).
نقش اعتقاد به قدر در رفتار انسان
آنچه بیان شد، بخشی از آموزههای وحیانی قرآن درباره مسئله قضا و قدر است. اگر کسی به این آموزهها ایمان داشته باشد، به طور طبیعی افکار و رفتارش با کسی که اعتقادی به این آموزهها ندارد، فرق دارد. با نگاهی به تاثیر و نقش باور و اعتقاد به قدر الهی در زندگی افراد به سادگی میتوان دو نوع زندگی متفاوت را پیش روی انسانها ترسیم کرد.
کسی که معتقد است خداوند قدر و قضایی دارد، زندگی خویش را بر اساس آن شکل میدهد و در برابر مصیبتها و نعمتها واکنشی نشان میدهد که به روشنی با غیر معتقد به آن فرق دارد.
خداوند در آیاتی از جمله آیات 22 و 23 سوره حدید به روشنی نشان میدهد ايمان به تقدير الهى، مانع شادمانى غرورآميز و اندوه بى جا، در مقابل نعمتها و مصيبتها میشود. وقتی کسی به مقدرات الهی باور داشته باشد، هرگز دچار واکنشهای هیجانی شدید افراطی نمیشود که دو سویه آن خروج از حالت تعادل و اعتدال و رفتارهای جنون آمیز است. خداوند میفرماید: مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ؛ هيچ مصيبتى نه در زمين و نه در نفسهاى شما به شما نرسد، مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم، در كتابى است. اين كار بر خدا آسان است.
تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد و خدا هيچ خیال پرداز خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.
از دیگر کارکردهای مهم و تاثیرگذار باور به مقدرات الهی، تفویض و توکل در امور زندگی مومن است. خداوند در این باره نیز فرموده است: اگر نيكى به تو رسد آنان را بد حال مىسازد و اگر پيشامد ناگوارى به تو رسد مىگويند: «ما پيش از اين تصميم خود را گرفتهايم.» و شادمان روى بر مىتابند. بگو: «جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمىرسد. او سرپرست ماست و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند.» (توبه، آیات 50 و 51)
در حقیقت کسی که اهل توکل و تفویض میشود خود را همانند کودک در اختیار ولی و سرپرست خویش قرار میدهد تا او کارهایش را انجام دهد و میداند هر چه از دوست رسد نیکو است.
با نگاهی به فلسفه و هدفی که خداوند در قرآن برای تقدیر و مقدرات بیان کرده میتوان دریافت که این سنت الهی نقش تاثیرگذاری در زندگی انسانها بازی میکند. به عنوان نمونه تقدير حركت ماه و اندازه داشتن منازل آن، زمينه ساز امكان برنامه ريزى براى زندگى و تدبير شئون آن است(یونس،آیه 5)، چنانکه تقدير مرگ براى انسانها، زمینه جانشين شدن نسلى ديگر در زمين را فراهم میآورد (واقعه، آیات 60 و 61) و یا تقدير روزى آدمى از سوى خدا، که او از تجاوزگرى در زمين باز داشته شود. (شوری، آیه 27)پس نباید به مسئله قضا و قدر به گونه کم اهمیت و بیارزش و یک بحث صرفا فلسفی و کلامی نگریست.
در این ماه خدا (وسائل الشیعه، ج 7 ص 266، ح 23) و شبهای تعیین سرنوشت و تقدیرات باید کاری کنیم تا تقدیرات خوب برای خود رقم زنیم و مقدرات را از مصیبت به نعمت تبدیلکنیم. در این ماه بویژه برخی از شبها به احیاء و توبه سپری کنیم تا گویی امروز از مادر متولد شده و پاک و پاکیزه در پیشگاه خداوند منتظر رقم خوردن تقدیر سهل و آسان و نیک و خیر هستیم. امام صادق(ع) درباره این شبها فرموده است: التقدیر فی لیله تسعه عشر و الابرام فی لیله احدی و عشرین و الامضاء فی لیله ثلاث و عشرین؛ برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام میگیرد و تصویب آن در شب بیست ویکم و تنفیذ آن در شب بیست سوم. (وسائل الشیعه، ج 7 ص 259) فضیل بن یسار گوید: امام باقر(ع) در شب بیست و یکم و بیست سوم ماه رمضان مشغول دعا میشد تا شب بسر آید و آنگاه که شب به پایان میرسید نماز صبح را میخواند. (وسائل الشیعه، ج 7، ص 260، ح 4)