به یاد شهید حبیب غنیپور
ملاقات باخدای خویش با چهرهای متین و تنی خونآلود(حدیث دشت عشق)
حبیب غنیپور در سال 1343 در محله «جی» واقع در جنوب غربی شهر تهران به دنیا آمد.
وی تا سال 1357 مثل بقیه کودکان محروم جنوب شهر زندگی کرد؛ اما در خانوادهای که پدر، کاسب معتمد محل بود و مادر، معلم قرآن جلسات مذهبی بانوان حبیب با نان حلال و اشک عشق به اهل بیت محمد(ص) زیر سایه بلند مسجد روبروی خانهشان بزرگ شد.
او بیشتر داستانهایش را در همین سالها نوشته است. مجموعه داستان «گل خاکی» برای جوانان و «عمو سبدی» برای نوجوانان، پس از شهادتش منتشر شدند ولی تعداد زیادی تحقیق و داستان همچنان ناتمام و منتشر نشده از او باقی ماندهاند. آثاری همچون: داستان زال و رودابه، نگاهی به زندگی جلالآل احمد، تحقیقی درباره شهر تبریز، حدود ده داستان منتشر نشده کوتاه، طرح چند رمان، یک رمان نیمه تمام جنگی، طرح دو داستان مصور (کمیک استریپ) از حکایات قدیمی، بازنویسی چند داستان از کلیله و دمنه، چند داستان برای کودکان و تعداد زیادی گزارش از مناطق جنگی. علاوه بر اینها تعداد زیادی مطلب در مجله کیهان بچهها از او به چاپ رسیده است. حبیب غنیپور در سال 65 در دو عملیات کربلای یک و پنج شرکت کرد. در عملیات اخیر، عشق در او به اوج خود رسیده بود؛ آنچنان که دیگر آرام و قراری نمانده بود، عاقبت در شب دهم اسفند ماه سال 65، در ادامه عملیات کربلای پنج و در واقع در مراحل پایانی آن، با چهرهای متین و تنی خونآلود بر خاک شلمچه افتاد و خدای خویش را ملاقات کرد. فرازی از وصیت نامه شهید غنی پور؛ «برای رسیدن به آسمان معرفت الهی از نردبان عشق که هر گام و پلهاش عمل به واجبات و اعمال صالحه میباشد، استفاده کنید. خود را مأیوس و سرخورده ندانید، همت کنید تا در جاده اعمال نیک قدم زنید؛ چرا که پای رونده به سنگ نمیخورد.»