تأملی بر برنامههای آشپزی صدا و سیما
باز هم حکایت آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی!
مدتی است که تعداد برنامههای تلویزیونی با موضوع و محوریت آشپزی رو به فزونی است. به طوری که تقریبا همه شبکهها یک برنامه آشپزی دارند. برخی از آنها عبارتند از: دستپخت، دستپخت خودمانی، بهانه، نمایش آشپزی، ببین و بپز، پخت و پز، همیشه خونه، عصر خانواده، خوشمزه، به خانه برمیگردیم و... این گونه برنامهها را میتوان از جهات گوناگون ارزیابی کرد. در واقع واکاوی و بررسی محتوایی و موضوعی و حتی رویکرد یکباره به این سبک از برنامهسازی خود به تنهایی یک حدیث مفصل است. هدف اصلی یا الگوبرداری و یا ایجاد نیاز کاذب در جامعه و کلا هویت اصلی این گونه آثار قابل ارزیابی است.
اما هدف از ساخت این گونه آثار چیست؟
تشویق به خوردن یا همبستگی خانوادگی یا از آن بالاتر پرکردن جیب خالی صدا و سیما توسط غولهای الکترونیک کرهای و یا تغییر سبک غذا و خوراک، بهتر است بگوییم تغییر ذائقه ایرانی و یا تغییر سبک زندگی؟
به راستی آوردن بازیگر و ایجاد فضای به اصطلاح کمدی و تبدیل برنامه آشپزی به جنگ دهه هفتاد و کمدی دهه هشتاد چه معنایی دارد؟ این عناصر نمیتوانند ساختار تولید و پخش را تغییر دهند چون ایراد از محتوا است یا بهتر است بگوییم مصداق بارز آفتابه لگن هفت دست شام و ناهار هیچی.
اصولا پخش برنامه آشپزی آن هم در ساعات پربیننده فقط یک بار جذابیت دارد و بعد عادی میشود چون اساسا آشپزی برای همه جذابیتی ندارد. حالا اگر بازیگر، خواننده، راننده و یا هیجان کاذب هم بر این آش اضافه کنیم، حکایت آش شله قلمکار تکرار میشود. چون برنامه آشپزی ماهیتی غیرجذاب دارد. اصولا نمیتوان از یک ماهیت توقعی در ضد خود داشت. مثل اینکه از آب توقع غیرسیال بودن داشت. یک انتقاد دیگر که میتوان به این گونه آثار داشت که در یکی از آنها بسیار پررنگ و گلدرشت است، تأثیر منفی بر سبک زندگی است. فضای کاملا شیک و مدرن با تمام تجهیزات آشپزخانه مثل مایکرویو، جوجهگران، فر، توستر، همزن برقی، با دکوراسیون زیبا که هدفی جز فروش بیشتر محصولات ندارد. این تغییر را میتوان در سبک آشپزی و یک ماده مشترک به نام پنیر پیتزا در تمام آنها به خوبی حس کرد و علاقه مردم به فستفود و سریع خوردن غذا و نوشیدنی گازدار را میتوان از پیامدهای این سبک تولید آثار دانست. در این برنامه (دستپخت) مدام بر الکترونیک بودن لوازم و زمان دار و دقیق بودن آن تاکید میشود. با تماشای این گونه آثار بیننده خود به خود در یک فضای خیالی فرو میرود و چون اغلب از جامعه متوسط شهری هستند و توان خرید تمام وسایل را ندارند و یا حداقل به یکباره ندارند اما چون قصد همذاتپنداری دارند یا موجب سرخوردگی و افسردگی میشود و یا اینکه با وام و قرض و تحت فشار قرار دادن خود و دیگران به صورت اقساط قصد تهیه آن را دارند. ضمن اینکه این وسایل اغلب وارداتی است و این با فلسفه اقتصاد مقاومتی در تعارض است.
اگر نگاهی به تاریخچه برنامههای آشپزی داشته باشیم به این نتیجه میرسیم که در گذشته هم این نوع برنامهها تولید و پخش میشد. اما تولید و پخش انبوه برنامههای آشپزی را میتوان از تولید برنامه «بفرمایید شام» شبکه من و تو به این سو دانست. برنامهای که با اهداف خاص و بیشتر با هدف عادیسازی روابط زن و مرد و صدالبته گسترش آن پخش میشد. وضعیت اسفبار اخلاقی این شبکه و اینکه هر کس با آن قطع همکاری میکند میگوید مورد آزار جنسی قرار گرفته را به زمان دیگر موکول میکنیم. اما وقتی این شبکه معلومالحال تبدیل به الگو و منشا تقلید تولید آثار قرار گیرد آن هم به این غلظت خود قابل تامل است.
اصلا مگر ما کم الگو داریم و یا چرا الگوسازی نمیکنیم که حالا مجبور به الگوبرداری از دیگران شویم؟ اصولا الگوبرداری به صورت این چنین ناشی از کمکاری اتاق فکر و تولید افکار است. چون الگوبرداری بدون توجه به شرایط خاص آن قطعا به بیراهه رفتن است. الگوبرداری رابطه عجیبی با هارمونی و هماهنگی اجزا دارد و اگر این عنصر نادیده گرفته شود، به ضد خود تبدیل میشود. موضوعی که در آشپزی و برنامهسازی صدا و سیما کاملا
آشکار است.
در صدا و سیما دو نوع الگوبرداری به صورت عمده وجود داد یکی به یک دورهمی که عین به عین الگوبرداری است یا خندوانه که تلفیقی است. یا صندلی داغ (تاک شو) در واقع نفس الگوبرداری اشتباه نیست بلکه نوع و چگونگی آن تعیینکننده درست یا غلط بودن آن است.
تقلید در پخش برنامههای آشپزی بدون در نظر گرفتن تأثیرات فرهنگی آن بر جامعه یعنی رفتن به بیراهه.
احمد سیمای عراقی