kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۲۷۶۹
تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۸:۵۹

گفت‌وگوي مجازي با علامه شهيد مرتضي مطهري پيرامون رويکرد نظام‌مند به اقتصاد اسلامي


عليرضا مزروعي
در حوزه فلسفه و معرفت شناختي و فهم ديني دو ديدگاه بطور عمده در طول تاريخ اسلام در تعارض و تقابل بوده و هستند.
عده‌اي ديدگاه فرد‌گرايانه به دين داشته و رسالت و تکاليف ديني را در محدوده احکام فردي و عبادي مي‌د‌انند و بر اين باورند که کليه احکام و مباني عملي دين جنبه فرديت و منافع و مضار فردي و شخصي دارد و در نهايت يک نگاه حداقلي به دين دارند. و در اشکال سنتي و متجدد در ادوار گذشته و معاصر بروز و ظهور داشته و دارند.
از يک سو اين جريان را به شکل سنتي، خاستگاه فکري آن را در قالب متحجرين می‌توان ريشه‌يابي کرد. و ديگر سوي جريان رويکرد حداقل ديني را افراد متجدد و روشنفکرمآب تشکيل می‌دهند که به مدل انديشه‌هاي سكولار گرايش پيدا کرده‌اند.
اما در نگاه دوم ديدگاه جمع‌گرايانه و حداکثر ديني بر اين باور است که احکام و مباني عملي اسلام داراي دو بعد فردي و اجتماعي بوده و براي همه ابعاد نيازهاي انسان اعم از بعد مادي و معنوي متناسب با مقتضيات زمان داراي برنامه می‌باشد و بطور متعادل همه نيازهاي مادي و روحي انسان را دربر می‌گيرد.
آنان معتقدند كه شریعت در برابر دنیای انسان‏ها نیز بی‌تفاوت نبوده، همة عرصه‏های حیات فردی و جمعی آدمی را دربر می‏گیرد و برای همة مناسبات و تعاملات اجتماعی و تحرّكات فردی او پیام مشخّصی دارد. به اعتقاد اینان، اصولا آباد كردن آخرت از طریق دنیا امكان‏پذیر است. این گروه، خود به دو دسته تقسیم می‏شوند: گروهی از آنان به رغم پذیرش شمول شریعت، در تبیین مسائل اجتماعی و اقتصادی دین، نگرش خُرد داشته، به نظام‏مند بودن شریعت معتقد نیستند. این نگرش، به دنبال پاسخگویی به شبهات و مسائل فردي است و هر گاه از آنان دربارة مسئله‏ای اقتصادی مثلا پرسشی شود، در مقام پاسخ به آن برمی‏آیند بدون این‌كه جایگاه آن در كل نظام اقتصادی اسلام در نظر گرفته شود.
در مقابل، عدة دیگری نیز از جامع‌انگاران شریعت، نظام‏مند بودن آن را معتقدند و می‏گویند: اسلام دارای نظام اقتصادی است كه هماهنگ با نظام سیاسی و فرهنگی و ... درصدد تحقق اهداف عالیه نظام است. اینک گفت‌وگوی پیش رو به تبیین رویکرد نظام‌مند به ابعاد اقتصاد اسلامی می‌پردازد:
***
استاد شما ازجمله اسلام‌شناسان و انديشمنداني هستيدكه همواره به گستردگی قلمرو دین و محدود نبودن آن به امور فردی و عبادی تأكید نموده‌ايد. طبق عقیدة شما، اسلام مكتبی جامع و واقع‏گرا است. در اسلام به همة جوانب نیازهای انسانی اعم از دنیایی یا آخرتی، جسمی یا روحی، عقلی و فكری یا احساسی و عاطفی، فردی یا اجتماعی توجه شده است. به نظرشما چرا كسانی حوزة دین را منحصر در مسائل فردی و آخرتی می‌دانند؟
ـ كساني كه فكر می‌كنند مسائل زندگي از يكديگر جداست و هر چيزي يك مرز و يك قلمرو خاص دارد و هر گوشه‌اي و قسمتي از زندگي بشر به يك شيء به خصوص تعلق دارد، تعجب و احياناً انكار می‌كنند كه كسي مسئله‌اي به نام «اقتصاد اسلامي» طرح كند، زيرا به عقيده اينها هر يك از اسلام و اقتصاد يك مسئله جداگانه است، اسلام به عنوان يك دين براي خودش و اقتصاد به عنوان يك علم و يا يك فلسفه براي خودش، اسلام قلمروي دارد و اقتصاد قلمروي ديگر، همچنان كه فرهنگ، سياست، قضاوت و حتي اخلاق هر كدام قلمروي جداگانه از اسلام دارند.
بعضي پا را فراتر نهاده و گفته‌اند زندگي به طور كلي يك مسئله است و دين مسئله ديگر، دين را نبايد با مسائل زندگي مخلوط كرد.
اين اشخاص اشتباه اولشان اين است كه مسائل زندگي را مجرد فرض می‌كنند؛ خير، زندگي يك واحد و همه شئونش توام با يكديگر است؛ صلاح و فساد در هر يك از شئون زندگي در ساير شئون موثر است. ممكن نيست اجتماعي مثلا فرهنگ يا سياست يا قضاوت يا اخلاق و تربيت و يا اقتصادش فاسد باشد اما دينش درست باشد و بالعكس.
اگر فرض كنيم دين تنها رفتن به مسجد و كليسا و نماز خواندن و روزه گرفتن است ممكن است كسي ادعا كند مسئله دين از ساير مسائل مجزاست، ولي اين مطلب فرضا درباره مسيحيت صادق باشد درباره اسلام صادق نيست». ‌(1)
«در جامعه‌های كهن، همیشه یكی از دو چیز وجود داشت‌: یا آخرت‌گرایی و زندگی‌گریزی (رهبانیت) و یا زندگی‌گرایی و آخرت‌گریزی (تمدن، توسعه) اسلام آخرت‌گرایی را در متن زندگی‌گرایی قرار داد. از نظر اسلام، راه آخرت، از متن زندگی و مسئولیت‌های زندگی دنیایی می‌گذرد». (2)
«بى‏كارى، در اسلام مردود و مطرود است و كار به عنوان يك امر مقدّس شناخته شده است. در زبان دين، وقتى مى‏خواهند تقدس چيزى را بيان كنند، به اين‏صورت بيان مى‏كنند كه خداوند فلان چيز را دوست دارد. مثلاً در حديث وارد شده است: «اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُومِنَ المُحتَرِف؛ خداوند مؤمنى را كه داراى يك حرفه است و بدان اشتغال دارد، دوست دارد» يا اينكه گفته‏اند: «اَلكادُّ عَلى عِيالِهِ كَالمُجاهِدِ فى سَبيلِ‌اللّهِ؛ كسى كه خود را براى اداره زندگى[اهل و عيالش] به مشقّت مى‏اندازد، مانند كسى است كه در راه خدا جهاد مى‏كند.» آن حديث نبوى معروف نيز فرموده است: «مَلعون مَن اَلقى كَلَّهُ عَلَى النّاسِ»؛ هر كسى كه بى‏كار بگردد و سنگينى [اقتصادى] خود را بر دوش مردم بياندازد، ملعون است و لعنت خدا شامل اوست. اين حديث در وسائل و بعضى كتب ديگر است. حديث ديگرى در «بحار» و برخى كتب ديگر هست كه وقتى در حضور مبارك رسول‌الله صلى‏الله ‏عليه‏ و‏آله درباره كسى سخن مى‏گفتند كه فلانى چنين و چنان است، حضرت مى‏پرسيد: كارش چيست؟ اگر مى‏گفتند كار ندارد، مى‏فرمود: «سَقَطَ مِن عَينى؛ يعنى در چشم من ديگر ارزشى ندارد». در اين زمينه متون زيادى داريم. در همين كتاب كوچك «داستان راستان» از حكايات و داستان‏هاى كوچكى كه از پيامبر و اميرالمؤمنين على عليه‏السلام و ديگر ائمه عليهم‏السلام نقل كرده‏ايم، فهميده مى‏شود كه چقدر كار كردن و كار داشتن از نظر پيشوايان اسلام مقدّس است. درست برعكس آن چيزى است كه در ميان برخى متصوّفه و زاهدمآبان و احيانا در فكر خود ما رسوخ داشته است كه كار را فقط در صورت بيچارگى و ناچارى درست مى‏دانيم. يعنى هر كسى كه كارى دارد، مى‏گوييم اين بيچاره محتاج است و مجبور است كه كار كند. فى حد ذاته، آن چيزى كه آن را توفيق و مقدس مى‏شمارند، بى‏كارى است كه خوشا به حال كسانى كه نياز ندارند كارى داشته باشند. حال كسى كه بيچاره است، ديگر چه كار مى‏توان كرد»؟‌!(3)
حضرت استاد ازآثار شما چنين استنباط می‌شودكه نگرش به اقتصاد، صرفا از زاویة خرد و حل مسائل فردی نبوده، بلکه معتقد به نظام‏مند بودن اسلام در همة عرصه‏ها و از جمله اقتصاد هستيد.و نيز در مورد مبانی و اصول اقتصاد اسلامي، اولین نکته مطرح شده در این حوزه، روشن شدن مفهوم کلمه اقتصاد اسلامی است. شما در تعریف کلمه اقتصاد اسلامی دسته‌بندی‌های مختلف انجام داده‌اید در این خصوص توضیح فرمایید؟
ـ ممکن است منظور از اقتصاد در ترکیب اقتصاد اسلامی مجموعه‌ای از احکام و مقررات شرعی درباره موضوعات مالی و پولی باشد، یا ممکن است منظور از اقتصاد اسلامی تحلیل یک سلسله اهداف و بایدها و نبایدهای شرعی بر علم اقتصاد کلاسیک باشد، و یا حتی احتمال دارد مقصود میانه‌روی در امور مالی طبق ضوابط اسلامی باشد‌». (4)
«مقصود مكتب اقتصادی است كه اگر اطلاق علم هم بر آن شده، منظور دانش تجربی نیست». (5)
حضرت استاد تعريف شما از روابط اقتصادي چيست و در كدام قلمرو قرار می‌گيرند؟
ـ روابط اقتصادی دو نوع است: روابط تکوینی و طبیعی، و روابط اعتباری و قانونی و به عبارت دیگر دو نوع اقتصاد داریم: اقتصاد طبیعی و اقتصاد برنامه‌ای. روابط طبیعی عبارت است از یک سلسله روابط علی و معلولی که خواه ناخواه در امور اقتصادی پیش می آید، مثل روابط مربوط به عرضه و تقاضا و بهاء در اقتصاد آزاد و مبادله‌ای: تورم پول، افزایش و کاهش قیمت‌ها، بیکاری، بحران اقتصادی، سود، ضرر، مزد، مالیات، و امثال اینها، اما روابط اعتباری و قراردادی عبارت است از قوانین مربوط به حقوق و مالکیت‌های شخصی یا اشتراکی. از لحاظ روابط طبیعی، علم اقتصاد، علم به قوانین طبیعت است آن چنان که هست، یعنی یک علم نظری است، و اختلاف نظر در این علم از قبیل اختلاف نظر در علوم نظری است، و البته کمتر هم مورد اختلاف خواهد بود؛ ولی از لحاظ روابط اعتباری، علم اقتصاد، علم به روابط است آن چنان که باید باشد. از نظر دوم است که مسئله‏ عدالت و ظلم و خوب و بد و شایسته و ناشایسته به میان می‏آید ».(6)
بنابراین، ازنظرشما قلمرو علم اقتصاد امور اثباتی و بررسی هست‏ها است؛ در حالی كه مكتب یا نظام، عهده‏دار بایدها و نبایدها، و مباحث آن دستوری و ارزشی است. عدم تفکیک بین این دو رابطه (طبیعی و قراردادی) در علم اقتصاد سبب اشتباهات زیادی شده است که این اشتباهات باعث طرد مسائل ارزشی از گستره‏ علم اقتصاد گردیده است.آیا می‌توان گفت: به طورخلاصه اسلام به دنبال بایدها و نبایدهای رفتار اقتصادی است.
ـ موضوع بحث ما، اقتصاد برنامه‏ای است، نه اقتصاد علمی؛ لذا فیزیك اسلامی نداریم؛ ولی اقتصاد اسلامی داریم». (7)
استاد شما در آثار خود اقتصاد را داراي دو بخش دانسته و آن را به دو گروه اقتصاد نظري و اقتصاد برنامه‌اي تقسيم كرده و براي هر يك كاركردي قائل شده‌ايد در اين خصوص توضيح فرماييد؟
ـ اقتصاد به معني مسلكي كه بايد اتخاذ كرد اصول و مباني اوليه‌اي دارد. همچنين علم اقتصاد به معني كشف روابط ضروري كه در جامعه‌ها موجود هست نيز اصول و مبادي اوليه‌اي دارد. اصل دوم عبارت است مثلا از قانون عرضه و تقاضا و قانون‌هايي كه براي پول و تورم آن ذكر می‌كنند و لوازم علي و معلولي كه جريان ثروت خود به خود دارد. كم شدن و زياد شدن توليد، كم شدن و زياد شدن مصرف البته آثار و عوارضي دارد. از اين نظر فرق نمی‌كند كه شخص تابع چه كسي باشد و وابسته به چه مسلكي باشد. مثلاً اگر متخصص اقتصادي از يك كشور خارجي براي مملكت خود بياوريم فرق نمی‌كند كه از كدام كشور و پيرو چه مسلكي باشد. از اين نظر در اسلام اقتصاد وجود ندارد، زيرا اقتصاد به اين معني صرفا يك علم نظري است، اما اقتصاد به معني اول يعني اينكه بهتر است قوانين اجتماعي بشر در زمينه حقوق اقتصادي و وظايف چگونه باشد. از اين نظر اقتصاد، اقتصاد عملي است. اسلام از اين نظر قوانين و مقرراتي دارد». (8)
 استاد آیا ملاك ارزش كار محدود به روابط اقتصادي می‌شود؟
ـ روابط اقتصادي و قانوني به روابطي كه در باب تقسيم و توزيع و مصرف وسائل معاش ضرورت پيدا می‌كند منحصر نيست. يك سلسله روابط نيزخواه ناخواه در توليد ميان افراد برقرار می‌شود مانند رابطه مزدبگيري و فروش كار و مزارعه و غيره. پس روابط اقتصادي از طرفي به واسطه توليد و از طرفي به واسطه تقسيم و توزيع ثروت برقرار می‌شود يعني چون ثروت غالبا در اول بايد توليد و سپس تقسيم و توزيع شده و همه به آن احتياج دارند و وافر و رايگان نيست قهرا روابط اقتصادي به ميان می‌آيد. ولي روابط توليدي مربوط است به ارزش كار و ارزش كار اختصاص ندارد به كارهايي كه در توليد انجام می‌گيرد كارهاي غيرتوليدي يعني كارهاي فرهنگي و سياسي و اجتماعي نيز ارزش دارد. در آنجا نيز روابط خاص اقتصادي به ميان می‌آيد. بلكه ارزش كار تابع ارزش اقتصادي نيست يعني اين طور نيست كه منحصرا ملاك ارزش كار حاجت اقتصادي باشد ملاك ارزش كار همه احتياجات طبيعي و فطري است اقتصاد يكي از احتياجات طبيعي و فطري است». (9)
استاد دستيابي به توليد و افزایش ثروت ملي در اقتصاد اسلامي مشروط به چه عواملي است‌؟
ـ يكي از اصولي كه در اقتصاد بايد در نظر گرفت اصل تزييد ثروت ملي و تكثير توليد است؛ يعني اقتصاد سالم آن است كه جريان ثروت و منابع اوليه به نحوي باشد كه بر ثروت كه يگانه وسيله مادي و پايه‌اي از پايه‌هاي زندگي است بيفزايد و قدرت ملي را در تحصيل وسائل مادي و معنوي زندگي مضاعف كند و اين مشروط به دو شرط است: يكي اينكه منبع ثروت آزاد باشد و دچار حبس و توقف نشود؛ ديگر اينكه فعاليت آزاد و محترم باشد، يعني ثمره فعاليت به فعال برگردد». (10)
استاد در نظام‌های اقتصادی مبنای سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها بر پایه حداکثر کردن مطلوبیت تمایلات جامعه برپايه مصرف‌زدگي و سود‌انگارانه قرار دارد آيا در نظام اقتصادي اسلام تقاضا براي توليد ثروت داراي اولويت‌ها و يا محدوديت‌هایی می‌باشد؟
ـ در اينجا دو مطلب است: يكي اينكه تزييد سرمايه ملي يا شخصي به چه نحو و چه كيفيتي باشد؟ به هر نحو شد درست است يا آنكه محدوديتي دارد»؟ (11)
«معمولاً اقتصاديون تمايلات و خواسته‌هاي بشر را، ولو خواسته‌هاي مصنوعي و انحرافي، سرچشمه درآمد می‌دانند، ولي اسلام مسئله تقاضا را به هر نحو باشد سرچشمه درآمد مشروع نمی‌داند، خود تقاضاها را مشروع نمی‌داند و كنترل می‌كند و به علاوه پاسخ گفتن به اين تقاضاها را غيرمشروع می‌داند. ولي ماديون اقتصادي حتي تقاضاي نامشروع مثل اعتياد به مواد مخدر ايجاد می‌كنند تا راه درآمد خود را باز كنند. اينجاست كه زيان انفكاك اقتصاد از اخلاق و معنويت روشن می‌شود». (12) بنابراين اسلام، مطلوبیت و تمایلات افراد را برای مشروع شمردن کار و سیاست‌گذاری‌ها کافی نمی‌داند، بلکه مطابقت با مصلحت را شرط لازم مشروعیت فعالیت‌ها می‌شمرد. به همین سبب منبع مشروع درآمد را صرف تمایلات مردم نمی‌داند، بلکه افزون بر مطلوبیت، مطابقت با مصلحت را نیز شرط می‌داند. در سایر مکاتب اقتصادی، رقابت صرفاً در جهت افزایش سود است اما در نظام اقتصادی اسلام، رقابت سالم در فعالیت‌های اقتصادی یک اصل ذکر شده است که با توجه به مسئولیت هر فرد تعریف شده است.
استاد اينكه فرموديد: اينجاست كه زيان انفكاك اقتصاد از اخلاق و معنويت روشن می‌شود مقصود شما اين است كه زيربنا و پشتيبان اقتصاد اسلامي اخلاق است؟
ـ اسلام دو نوع پیوند با اقتصاد دارد: پیوند مستقیم از طریق یك سری مقررات اقتصادی دربارة مالكیت، مبادلات، مالیات‏ها و... و مباحث مفصل در تحت عنوان كتاب بیع، اجاره، ارث و وقف و... . پیوند غیرمستقیم از طریق اخلاق مانند سفارش به امانت، عدالت، احسان و منع دزدی و خیانت و رشوه
پيوند مستقيم اسلام با اقتصاد از آن جهت است كه مستقيماً يك سلسله مقررات اقتصادي درباره مالكيت، مبادلات، ماليات‌ها، حجرها، ارث، هبات و صدقات، وقف، مجازات‌هاي مالي يا مجازات‌هايي در زمينه ثروت و غيره دارد.
اسلام كتاب البيع، كتاب الاجاره، كتاب الوكاله، كتاب الرهن، كتاب الارث، كتاب الهبه، كتاب الوقف دارد و از طرف ديگر می‌دانيم اصل «نومن ببعض و نكفر ببعض»- همان‌طور كه قرآن كريم می‌فرمايد- مطرود است. علي‌هذا يا بايد اسلام را در بست بپذيريم و يا بايد در بست رد كنيم.
پيوند غيرمستقيم اسلام با اقتصاد از طريق اخلاق است. در اين جهت برخي مذاهب ديگر نيز كم و بيش چنين می‌باشند. اسلام مردم را توصيه می‌كند به امانت، عفت، عدالت، احسان، ايثار؛ منع دزدي ، خيانت، رشوه. همه اينها در زمينه ثروت است و يا قسمتي از قلمرو اين مفاهيم، ثروت است. تا حدود مسائل اقتصادي روشن نشود حدود عدالت و امانت و عفت و احسان و همچنين حدود دزدي و خيانت و رشوه روشن نمی‌شود». (13)
استاد اساساً سرمايه و ثروت مطلوب است يا مذموم و رابطه سرمايه با توليد ثروت و نسبت ثروت با اسراف، تبذير، تضييع مال و زندگي اشرافي‌گري در نظام اقتصاد اسلامي چگونه تبيين می‌گردد؟
ـ ما آنگاه كه می‌خواهيم نظري به نظام اقتصادي اسلام بيفكنيم اول بايد ببينيم نظر اسلام درباره ثروت و مال چيست؟ ممكن است كسي بپندارد كه اسلام اساساً ثروت را مطرود و به عنوان يك امر پليد و دورانداختني می‌شناسد، چيزي كه پليد و مطرود و دورانداختني است ديگر مقرراتي نمی‌تواند داشته باشد؛ به عبارت ديگر مكتبي كه نظرش درباره يك شيء معين اين است كه آن چيز دورافكندني است آن مكتب نمی‌تواند مقرراتي درباره آن چيز داشته باشد، همه مقرراتش اين خواهد بود كه آن چيز را به وجود نياوريد، دست به آن نزنيد، دست به دست نكنيد، مصرف نكنيد؛ همچنان‌كه درباره مشروب چنين مقرراتي آمده است: لعن‌الله بايعها و مشتريها و آكل ثمنها و ساقيها و شاربها...
جواب اين است كه اشتباه بزرگي است اين اشتباه؛ در اسلام مال و ثروت هيچ وقت تحقير نشده است، نه توليدش، نه مبادله‌اش، نه مصرف كردنش؛ بلكه همه اينها تاكيد و توصيه شده است و براي آنها شرايط و موازين مقرر شده است و هرگز ثروت از نظر اسلام دورافكندني نيست بلكه دورافكندنش (اسراف، تبذير، تضييع مال) حرام قطعي است. اشتباه از آنجا ناشي شده كه اسلام با هدف قرار دادن ثروت، با اين كه انسان فداي ثروت شود مخالف است و سخت مبارزه كرده است؛ به عبارت ديگر پول‌پرستي را و اينكه انسان برده پول باشد [محكوم كرده است]، به عبارت ديگر اينكه انسان پول را به خاطر خود پول و براي ذخيره كردن و اندوختن بخواهد كه «الذين يكنزون الذهب و الفضه و لاينفقونها في سبيل‌الله فبشر هم بعذاب اليم...» (توبه 34) كه نام اين حالت حرص و آز است، و يا پول را فقط براي پر كردن شكم و براي عياشي و بيكاري و ولگردي بخواهد كه نام آن شهوتراني است. در اين حالت پول خواستن توأم است با دنائت و پستي و محو شخصيت انساني در پول و فقدان هرگونه شخصيت انساني و شرافت معنوي.
نقطه مقابل، اين است كه انسان پول را به عنوان يك وسيله براي فعاليت و عمل و تسهيل و توليد بخواهد. در اين صورت پول تابع آن هدف كلي است كه انسان پول را براي آن هدف می‌خواهد.
حديثي است از رسول اكرم: نعم المال الصالح للرجل الصالح. مولوي مضمون اين حديث را به نظم آورده می‌گويد:
مال را گر بهر دين باشي حمول
نعم مال صالح خواندش رسول
آب در كشتي هلاك كشتي است
ور بود در زير كشتي پشتي است
 تشبيه ثروت و انسان به دريا و كشتي از آن نظر كه در يك وضع او را غرق می‌كند و در خود محو می‌كند و شخصيت او را محو می‌سازد و در صورت ديگر نه تنها ضربه به شخصيت او نمی‌زند، وسيله‌اي منحصر است براي رسيدن به مقصد و تكميل او شخصيت خود را، فوق‌العاده تشبيه خوبي است.
آيه كريمه «ان الانسان ليطغي. أن راه استغني» (علق 6 و 7) نقش پول را در فاسد كردن شخصيت انساني بيان می‌كند؛ همچنين آيه كريمه «ولا تطع كل حلاف مهين. هماز مشاء بنميم. مناع للخير معتد اثيم. عتل بعد ذلك زنيم. ان كان ذا مال و بنين. اذا تتلي عليه اياتنا قال اساطير الاولين»(قلم10 و 15) و آيه كريمه «زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضه و الخيل المسومه» (آل عمران 14) همان‌طور كه هدف دور انداختن و ترك گفتن عملي زن و فرزند نيست، هدف دورافكند پول و ثروت هم نيست.
اسلام كه پول‌پرستي را محكوم كرده است پول و ثروت را محكوم نكرده است، زيرا:
الف. توليد ثروت (كشاورزي، دامداري، صنعت و غيره) توصيه شده است.
ب. مبادله ثروت يعني تجارت و داد و ستد توصيه شده است.
ج. مصرف رساندن از نظر شخصي در حدود احتياجات فردي خالي از هر نوع تجمل و اسراف كه مفسد انسان است توصيه شده است.
د. تبذير و اسراف و تضييع آن ممنوع است.
هـ. مقررات سخت قضايي و جزايي در مورد حيف و ميل‌ها و سرقت‌ها و خيانت‌ها وضع شده است.
و. دفاع از مال در حكم جهاد و كشته در اين راه «شهيد» تلقي شده است:
المقتول دون اهله و ماله...
ز. براي مال بر انسان حقوقي قائل شده است.
ح. خود ثروت در كمال صراحت در قرآن كريم به عنوان «خير» ناميده شده است كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيراً الوصيه للوالدين و الاقربين. (بقره 108) » (14)
پی‌نوشت‌ها
1. مطهري. مرتضي. مجموعه آثار ج 20 صص401 ،402 كتاب نظري به نظام اقتصاد اسلام.   2. همان.   3. مطهري.مرتضي.كتاب تعليم و تربيت در اسلام.    4. مطهري. مرتضي. نظري به نظام اقتصادي اسلام. مركز نشر آثار شهيد مطهري. تهران. چاپ اول.    5. همان.   6. مطهري. مرتضي. نظري به نظام اقتصادي اسلام. ص33،31.   7. همان.   8. همان صص551،550 (ياداشت اسلام و اقتصاد).   9.همان. صص 414،413.   10. همان. صص 551،550.   11. همان. ص551.   12. مطهري. مرتضي. مجموعه آثار. ج20 ص551 كتاب نظريه نظام اقتصاد اسلام.   13. همان.402.   14. همان. صص402 تا 404.