تبعیت از هوای نفس، حرکت بر لبه پرتگاه
آیتالله مصباح یزدی
در مطلب حاضر به آثار و تبعات پیروی از هوای نفس در رفتار و زندگی انسان براساس فرازی از خطبه نهجالبلاغه اشاره و راه رسیدن به سعادت در دنیا و سرای آخرت زدودن جهل و مبارزه با خواستههای نفسانی بیان شده است. این مطلب که از ماهنامه پاسدار اسلام شماره 413-414 انتخاب شده تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
***
با استفاده از فرازهایی از خطبه شقشقیه درمییابیم که گاهی زیور و زینتهای دنیا آن چنان جلوه میکنند و دل انسان را میربایند که حقایق و حتی تصمیمات قبلی خود را فراموش میکند، تغییر مسیرمیدهد و در راه دیگری قدم میگذارد. خاستگاه اصلی انحرافات، پیروی از هوای نفس است و نه تنها انحرافات فردی بلکه فتنههای اجتماعی از همین خاستگاه سرچشمه میگیرند. وقتی هوای نفس بر افراد یا گروههائی غالب می شود، میکوشند برای جذب دیگران کارشان را توجیه و رفتاری را که میپسندند به دیگران تحمیل کنند و برای این کار، افکار جدیدی را مطرح میکنند.
منشأ بودن هوای نفس برای انحرافات در فرهنگ اسلامی امری کاملا شناخته شده است. قرآن کریم در موارد بسیاری منشأ انحرافات مردم را پیروی از هوای نفس معرفی میکند و حتی تمایلات نفسانی را مانع از ایمان آوردن، رفتن به طرف خدا و پیمودن راه حق میداند. قرآن علت قیام افرادی علیه انبیا و به قتل رساندن آنها و پرچم مخالفت علیه پیامبران برافراشتن را هوای نفس معرفی میکند.
جهل و هوای نفس
در نهجالبلاغه نیز در موارد بسیاری به این مطلب اشاره شده است. یکی از روشنترین آنها خطبه 105 است: «عبادالله لا ترکنوا الی جهالتکم و لا تنقادوا لأهوائکم فان النازل بهذا المنزل نازل بشفا جرف هار: به جهالتهای خودتان اعتماد نکنید و مطیع هواهای نفسانیتان نباشید. کسی که بدون علم و معرفت و بدون تعقل و درک صحیح، راهی را انتخاب میکند و به دنبال هوای نفس میرود همانند کسی است که لب پرتگاهی در حال ریزش قرار گرفته است. سپس حضرت اینگونه توضیح میدهند. هر که به دنبال هوای نفس میرود، در واقع بار سنگینی از پستی و پلیدی را بر دوش خود حمل و برای اینکه سخنش را قبول کنند، حرفهای نادرستی را بدعتگذاری میکند.
میخواهد چیزهائی را به هم بچسباند که به هم ربطی ندارند، اما او برای رسیدن به هوای نفسش آنها را سرهم بندی میکند تا مردم را فریب بدهد.
چیزهائی را به هم نزدیک میکند که به هم نزدیکشدنی نیستند و خیلی با هم فاصله دارند، اما او سعی میکند به هر نحو که شده، آنها را به هم نزدیک کند و دیگران را فریب بده تا خیال کنند روشی که او پیشنهاد میکند، معقول و توجیهبردار است.
دو رکن شناخت و میل در رفتار اختیاری انسان مؤثرند. اگر فرد هیچ شناختی نسبت به کاری نداشته باشد و آن را کورکورانه انجام دهد یا بر او تحمیل شود، آن کار حقیقتا کار او نیست و کار دیگرانی است که به دست او اجرا میکنند. همچنین اگر انسان به کاری هیچ میلی نداشته باشد، آن را انجام نمیدهد و باید نسبت به کاری یک نوع لذت نفسانی، حیوانی، خیالی، عقلانی یا الهی داشته باشد تا به آن اقدام کند. کار اختیاری بدون میل امکان ندارد و حتی کسی که به اختیار خود خودکشی میکند، تصورش این است که با مرگ، از فشار، درد، ناراحتی یا غصهای که او را اذیت میکند، راحت میشود، وگرنه قطع حیات برای او ذاتا مطلوبیت ندارد.
به جهل خود اعتماد نکن!
امیرمؤمنان(ع) در این عبارت به این دو نکته توجه میدهند و میفرمایند: «عبادالله لا ترکنوآ الی جهالتکم» درست است که انسان برای اینکه به کاری اقدام کند باید توجهی به آن داشته باشد، اما این توجه همیشه یک معرفت عقلایی و صحیح نیست و گاهی انسان از روی جهالت چیزی را میپذیرد و آن را باور میکند: «ان یتبعون الا الظن و ما تهوی الأنفس» (نجم/23)
انسان از سخنی خوشش میآید، آن را میپذیرد و میگوید حرف درست و خوبی است یا کسی مغالطه میکند، بدون اینکه تحقیق کند و ببیند که سخنی درست است یا نه، آن را میپذیرد. این باور در واقع نوعی جهالت، بلکه جهل مرکب است و فرد خیال میکند که میداند.
حضرت میفرمایند که مواظب باشید که در حال جهل و جهالت کاری را انجام ندهید و به جهل خودتان اعتماد نکنید. شاید این توصیه شامل کسانی هم بشود که خیلی به رأی خودشان اعتماد میکنند، به دنبال تحقیق نمیروند و همین که نظری پیدا کردند و چیزی به ذهنشان رسید، خیال میکنند این حتماً درست است و از همه بهتر میفهمند، در صورتی که اشتباه میکنند و اعتماد به این نظر، اعتماد به جهالت است.
ما ناچاریم کار کنیم. اصلاً زندگی ما با کار و حرکت است که به مقصد میرسد. ما چه بخواهیم چه نخواهیم در حال انجام کاری هستیم. حتی تنبلی هم کاری است که ما با انتخاب خودمان انجام میدهیم. انسان برای کارها ابتدا باید بکوشد معرفت صحیحی داشته باشد. مسائل روشن که از مستقلات عقلیه هستند یا حسن و قبح روشنی دارند و همه عقلا آنها را قبول دارند، چندان نیازمند تحقیق و کاوش نیستند، اما اکثر مسائل این طور نیستند و حق و باطل و جهل و علمشان به هم آمیخته است. جهات مبهمی در این مسائل هست که با جهات روشن اشتباه میشوند. سعی کنید حق و باطل را درست تشخیص بدهید و بشناسید. از جهالت بیرون بیائید و به جهل خودتان اعتماد نکنید و بالاخره اگر خودتان نتوانستید مسئله را حل کنید، از دیگران بپرسید: «فاسألوا أهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» (نحل/43) انسان باید در مقام علم متواضع باشد، به جهل خود اقرار کند و پیش عالم برود، زانو بزند و از او خواهش کند تا مطلب را برایش توضیح بدهد، نه اینکه به فکر و خیال خودش مغرور شود و بگوید حرف همین است که من میزنم و هیچ کس بهتر از من نمیفهمد.
ضرورت مبارزه با جهل
و هوای نفس
اما پس از آنکه جهلتان برطرف شد و حق و باطل را از هم تشخیص دادید، خیال نکنید که کار تمام شده است. در بسیاری از اوقات انسان میداند کاری حق است، ولی آن را انجام نمیدهد. بسیاری از اوقات میداند که کاری باطل است، ولی به دنبالش میرود. مثال سادهای که همه ما نمونههائی از آنها را در جامعه سراغ داریم، اعتیاد است. بسیاری از سیگاریها تصریح میکنند که سیگار نه تنها هیچ فایدهای ندارد؛ بلکه برای قلب، ریه، اعصاب و سایر اندامها ضرر هم دارد، ولی باز هم از آن خوششان میآید و سیگار میکشند. چنین نیست که انسان هرچه را فهمید خوب است، حتماً انجام بدهد. علت آن هم این است که در بعضی از جاها هوای نفس بر انسان غالب میشود و با اینکه مسئلهای را میداند و عقلش میگوید نکن، هوای نفسش میگوید بکن! یک لذت آنی از آن میبرد و این لذت موجب غلبه هوای نفس میشود. این همان هوای نفس است که حتی بعد از رفع جهالت و کسب علم هم غالب میشود.
بنابراین ما باید در زندگی دو نوع فعالیت داشته باشیم. یکی رفع جهل و دیگری مبارزه با هوای نفس. اگر این دو را داشتیم امید سعادت ابدی برایمان وجود دارد، ولی اگر یکی از این دو نباشد، خطر شقاوت ابدی ما را تهدید میکند: «ولا تنقادوا الی أهوائکم فان النازل بهذا المنزل نازل بشفا جرف هار» کسی که در چنین موقعیتی قرار میگیرد و به جهالتش اعتماد میکند یا پیرو هوای نفس است، همانند کسی است که در پرتگاهی که در حال ریزش است و هیچ اعتمادی به آن نیست، اقامت کرده است.
بدعتگذاری
نتیجه هوای نفس
شبیه این نکته را حضرت در خطبه 105 میفرمایند: «انما بدء وقوعالفتن أهواء تتبع و آراء تبتدع» ظاهراً بدعتگذاری مربوط به گروهی است که میخواهند هوای نفسشان را به جامعه سرایت دهند و از دیگران سوءاستفاده کنند، وگرنه کسی که فقط خودش باشد و در رفتار شخصیاش هوای نفسی را اعمال کند، لزومی ندارد که بدعتی در دین بگذارد و دیگران را به پذیرفتن سخن خود دعوت کند.
این مسئله برای کسانی است که اهل هوای نفس شدهاند و این فقط به زندگی فردیشان محدود نمیشود. چنین کسانی میکوشند دیگران را هم مبتلا سازند و از آنها سوءاستفاده کنند. برای این کار در مقام توجیه کارشان برمیآیند و برای فریب دادن دیگران به ابداع رأی یا توجیه نامعقولی اقدام میکنند.
در این خطبه حضرت میفرماید: «ینقل الردی علی ظهره من موضع الی موضعک: او میخواهد پستی و راه غلطی را که انتخاب کرده است، گسترش بدهد. برای اینکه راه غلطی که انتخاب کرده، در جامعه رواج پیدا کند، سعی میکند سخن یا کاری را توجیه کند. برای این کار باید حرفهای جدیدی بزند، چیزهائی را سرهمبندی کند و آنها را ارائه دهد تا دیگران فریب بخورند: «یرید أن یلصق ما لا یلتصق: میخواهد چیزهائی را که به هم ربطی ندارند، به زور به هم بچسباند.»
در مسائل اجتماعی- سیاسی نمونههای خوبی برای این موارد پیدا میشود. در کشور خودمان افراد یا گروههای سیاسی مختلفی را میشناسیم که خطمشیها و راههای نادرستی را دنبال میکنند و گاهی خودشان هم میدانند که خطا میکنند، ولی از آنجا که به دنبال هوسهای خاصی هستند، برای هوسهایشان توجیهاتی را هم میتراشند و حتی گاهی در مناظرات از رأیشان دفاع و آن را توجیه میکنند: «یرید ان یلصق ما لا یلتصق: هر کسی در هر کاری برای رسیدن به هواهای خود دست به این کار میزند.» برخی که میخواهند به پستهای سیاسی برسند و در انتخابات، آراء مردم را میخواهند از همین توجیهات درست میکنند. بعضی کاسبهای بازار برای اینکه جنسشان را بفروشند و سود بیشتری بکنند، دست به تبلیغات عجیب و غریب میزنند که هم خود و هم مردم میدانند که دروغ است و عجیب آنکه مردم با اینکه میدانند دروغ است، باز هم تحت تأثیر واقع میشوند. به هر حال آدمیزاد از این شگردها زیاد دارد و عوامل شیطانیای که در وجود او نهفتهاند، در مواقعی ظهور پیدا میکنند و البته مظاهر فریبندهای هم دارند.
نتیجه اینکه هوای نفس و بدعتگذاری در عرض هم نیستند و بدعتگذاری هم به هوای نفس بازمیگردد. در تاریخ از اینگونه انحرافات کم نداشتهایم. طرف دلخواهی دارد و مثلاً میخواهد مرید جمع کند. برای این کار باید نظری بدهد که برای اکثریت قابل قبولتر باشد. اظهارنظرهائی میکند که کسانی بپذیرند و طبق آن عمل کنند و همین انگیزه شیطانی سبب میشود مطابق میل آنها سخن بگوید. پس این دو گرچه به یک معنا دو عاملند، اما یکی عامل اصلی و ریشهای است و دیگری عامل ثانوی و فرعی. عامل اصلی همان هوای نفس است که باعث بدعتگذاری میشود و بدعتگذار بدعت میگذارد تا یک خواسته نفسانی دیگری را اشباع کند و آن تبعیت مردم از اوست که چهبسا خود آن هم ابزاری باشد برای رسیدن به چیزهائی دیگر. بنابراین میتوان گفت اگرچه این دو عامل در کنار هم ذکر شدهاند، ولی به این معنا نیست که این دو عامل در عرض هم هستند.
خاصیت هوای نفس این است که جلوی حق را میگیرد. وقتی هوای نفس غالب میشود، وقتی انسان تحت تأثیر غرایز، هواهای نفسانی و وساوس شیطانی قرار میگیرد، همه چیز را فراموش میکند و حق را زیر پا میگذارد. در این حال کاری را انجام میدهد که لحظه بعد پشیمان میشود، ولی هنگام عمل، غلبه با نفس است؛ یادش میرود، پا روی حق میگذارد و به نصیحت کسی گوش نمیدهد.