اخبار ویژه
روایت اصلاحطلبان از سقوط و برانداز شدن «جبهه لوچ اصلاحات»
هرچند عنوان «جبهه اصلاحات»، دهانپرکن به نظر میرسد، اما این مجموعه مدتهاست که از محتوا تهی شده و در اثر انفعال برخی اعضای آن، عملاً ربوده شده است. دقیقاً به همین دلیل هم هست که جبهه اصلاحات، بازیچه جریان برانداز و پایوران سرویسهای بیگانه قرار گرفته است.
برای اثبات این مدعا نیاز نیست راه دور برویم یا لابهلای بیانیه ننگین اخیر را که به نام جبهه اصلاحات صادر شده، بگردیم. کودتاکنندگان در درون جبهه اصلاحات، چه زمانی که انتخابات مجلس را تحریم کردند و چه هنگامی که به گود انتخابات ریاستجمهوری برگشتند، اهدافی رادیکال و ساختارشکنانه داشتند.
بحران برنامه و هویت و راهبرد در جبهه اصلاحات به قدری بالا بود که سال گذشته وقتی از ۴۶ عضو این جبهه درباره نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری رأیگیری و استمزاج شد، عباس آخوندی (وزیر ناکارآمد راه و شهرسازی در دولت روحانی) با ۲۶ رای نفر اول شد، و مسعود پزشکیان و اسحاق جهانگیری هر کدام با ۲۴ رای، در رتبه بعدی قرار گرفتند. یعنی رئیسجمهور تراز این طیف، وزیر ناکارآمدی بود که در اثر سیاستهای غلط و لجوجانه وی، قیمت مسکن هفت برابر شده بود! آخوندی در سال پنجم دولت روحانی، در اثر شدت اعتراضهای عمومی و حتی اصلاحطلبان، از وزارت استعفا کرده بود.
شدت افراطیگری بیقاعده و دیوانهوار به نام جبهه اصلاحات، موجب شد که بهزاد نبوی اسفند 1401 از ریاست جبهه اصلاحات استعفا دهد و به یک معنا، حذف و کنار گذاشته شود. پیش از آن هم در پی ناکامی انتخابات مجلس سال ۱۳۹۸ و حملات شدید افراطیون مدعی اصلاحات، عارف و موسویلاری، از ریاست و نایبرئیسی «شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان»(شعسا) استعفا کرده بودند و شعسا از هم پاشیده بود.
سال 1401، در حالی که گروهکهای ورشکسته و تروریست، دستور ترور و جنایت و آتشافروزی در متن اغتشاشات را میدادند، برخی از مدعیان اصلاحطلبی، هیزمکش آنها شده بودند. این بازیچگان فتنه، چنان جوگیر شده بودند که حتی کسانی مانند بهزاد نبوی را هم که نخواستند همراه شوند، از مرکزیت جبهه اصلاحات کنار گذاشتند.
نبوی درباره این طیف به مجله «آگاهی نو» گفته بود: «وقتی کاری بکنیم که عاقبت آن را ندانیم و دیمی حرکت کنیم، اسمش میشود چپروی. ما دچار مرض بچهگانه چپروی هستیم. در مجموعه خودمان هم این را میبینیم و لوچ
داریم».
مدتی پس از آنکه نبوی توسط تندروهای حزب اتحاد ملت و برخی عناصر کارگزارانی، از ریاست جبهه اصلاحات حذف شد، روزنامه اصلاحطلب همدلی در تحلیلی با عنوان «عبور از خاکریز چریک پیر» نوشت: «به نظر می رسد که نوبت به بهزاد نبوی رسیده که مواضعش بهشدت مورد انتقاد قرار بگیرد. چریک پیر، در مصاحبه با هممیهن، رسماً با اعتراضات مخالفت کرده و گفته: «ما اصلاحطلبان قطعاً نمیتوانیم با معترضان کف خیابان که شعارهای براندازانه میدهند، همسو شویم. بحث محافظهکاری نیست؛ ما شعارهای آنان را قبول نداریم. ما میخواهیم در چارچوب نظام، اصلاح کنیم. نمیخواهیم دینامیت زیر ساختمان نظام بگذاریم، بلکه میخواهیم همین بنا را اصلاح و ایراداتش را برطرف کنیم». این اظهارات، خیلی زود با واکنش کسانی مواجه شد که از او عبور کردهاند».
روزنامه آرمان نیز همان زمان گزارش داده بود: «نبوی آبان ۱۴۰۱ اعلام کرد قطعاً نمیتوانیم با معترضان کف خیابان که شعارهای براندازانه میدهند، همسو شویم. این اظهارات، انتقاداتی را در پی داشت».
یادآور میشود سردبیر روزنامه هممیهن، دو سال قبل درباره وضعیت بحرانی و آشوبزده جبه اصلاحات به تلخی نوشته بود: «جبهه اصلاحات، نه جبهه است، و نه اصلاحطلب... در تحلیل مفصل «نه جبهه، نه اصلاحات»، پیشبینی خود را نوشته و حتی پیشنهاد جدا شدن دو طیف را داده بودم؛ اما بزرگان و احزاب هر دو طیف ظاهراً مصلحت را در تداوم ساختار موجود میبینند. خروجی جبهه اصلاحات با ساختار فعلی این است که در آستانه هر انتخابات اعلام میکند، شرکت نمیکنیم یا شش ماه مانده میگویند که «این انتخابات، انتخابات ما نیست» و تلویحاً توصیه میکنند، نامزد هم نشوید.»
درباره هویت براندازانه پدرخواندگان جبهه اصلاحات، میتوان به تحلیل یک ماه قبل روزنامه شرق هم اشاره کرد که به قلم احمد شیرزاد نوشت: بیانیه جبهه اصلاحات، چراغ سبز به شیطنتهای آمریکا و اسرائیل بود. دوستان ما در جبهه اصلاحات بیانیهای در اعتراض به قانون تعلیق همکاری با آژانس منتشر کردند. به عنوان یک اصلاحطلب نمیتوانم با این موضعگیری همدل باشم. اولاً لحن بیانیه بسیار تند است و به نظر نمیرسد از سر پختگی و آرامش نگاشته شده باشد. ثانیاً بسیار تحکمآمیز است. دوستان ما در شرایطی نیستند که با چنین لحن آمرانه یا ناهیانهای با نهادهای حکومت سخن بگویند. به گمانم کار دوستان بسیار عجولانه و دور از انتظار بود... مسبب وضعیت درهمآمیخته و پر از ابهامی که ایجادشده خود آمریکاییها و اسرائیلیها هستند و دلیلی ندارد که ما برای ادامه شیطنت آنها چراغهای مسیر را روشن کنیم. در چنین شرایط پر از ابهام، چه لزومی دارد که جناحهای داخلی دست به موضعگیریهای بسیار صریح و بیبروبرگرد بزنند؟ کدام طیف اجتماعی یا سیاسی در کشور چشمانتظار این موضعگیری بود؟ به کجا چنین شتابان؟».
شرق افزوده بود: «و اما به لحاظ محتوایی، ادامه همکاری ایران با آژانس به صورت متداول قبل از تهاجم اسرائیل و آمریکا، به این معنی است که بازرسان را بلافاصله با سلام و صلوات و احترامات فائقه ببریم بر سر تأسیسات بمبارانشده تا بادقت عکس و فیلم بگیرند و گزارش میزان موفقیتداشتن یا موفقیتنداشتن حملات را بیکموکاست تحویل دشمنان ما بدهند. همچنین باید دست آنها را بگیریم، ببریم به هر مکانی که آنها به آن ظنین هستند تا از آنچه میتواند اهرم چانهزنی ما در آینده باشد، خبر بگیرند».
شرق همچنین زمستان دو سال قبل با اعتراض به رفتار رادیکال و اپوزیسیوننمایی جبهه اصلاحات نوشت: «مسئله امروز در واقع فرار کردن و پشت یک رادیکالیسم پنهان شدن و مسئولیت نپذیرفتن اصلاحطلبان است که میگویند ما شرایط را مستعد نمیدانیم که در انتخابات شرکت کنیم. اصلاحطلبها بالاترین سالهای حضور در قدرت را داشتهاند اما طوری صحبت میکنند که بهنوعی انگار از روز اول اپوزیسیون بودند. در حالی که اینها اپوزیسیون بودند. در دوره آقای هاشمی، خاتمی و روحانی اصلاحطلبان در قدرت بودند... شما فرار میکنید و میخواهید به هزینه مردم و بهعنوان مردم خرج کنید. شما الان به عنوان رئیس جبهه اصلاحات موضع کاملاً رادیکال دارید. این موضع رادیکال شما حتی مورد انتقاد دوستان اصلاحطلبی است که برخیشان در سال ۸۸ زندان رفتند... شاکلهای که از آن بهعنوان جبهه اصلاحات نام برده میشود، عجول و کمی عصبانی است و چماقی را که زمانی دستشان بوده حاضر نیستند زمین بگذارند... شما این را که جامعه را از خودتان و از احزاب ناامید کردید، در نظر نمیگیرید و زمانی که باید پاسخگو باشید، تبدیل به اپوزیسیون میشوید که این خیلی عجیب است».
نکته قابلتامل در این میان، انفعال و بازیچه شدن مطلق محمد خاتمی در نسبت با پدرخوانده و ربایندگان عنوان جبهه اصلاحات است.
ایران چنان درسی به اسرائیل و آمریکا داد که درخواست آتشبس کردند
افسر گارد شاهنشاهی پهلوی گفت؛ نتانیاهو و موساد گول خوردند. آنها فکر نمیکردند ایران ظرف ۱۷ ساعت به اسرائیل و آمریکا و ناتو چنان درسی دهد که خودشان درخواست آتشبس کنند.
فرامرز دادرس گفت: چطور ۴ کتاب نویسندگان ایرانی به زبان انگلیسی روی میز نتانیاهو بود و رسانههای ایرانی به آن نپرداختند. کتاب شیرین عبادی یکی از این کتابها بود. او با رضا پهلوی همراه شد و درباره جنایات غزه و اسرائیل و نتانیاهو هیچ سخنی نگفته است، چون جایزهها را روی حساب و کتاب میدهند. نرگس محمدی هم همان راه عبادی را ادامه میدهد.
نتانیاهو و موساد، فریب رضا پهلوی و یارانش را خورند که اگر ایران را بمباران کنید، مردم ایران به خیابانها میریزند. اسرائیل اصلا برایش قابل قبول نبود که ایران ظرف ۱۷ ساعت به آنها پاسخ دهد و به اسرائیل و آمریکا و ناتو چنان درسی دهد که خودشان درخواست آتشبس کنند. این جای تقدیر دارد که نظام جمهوری اسلامی توانست ۱۷ ساعته به اسرائیل پاسخ بدهد. در عین اینکه نفوذیهای اسرائیل هم خرابکاری بسیار کرده بودند. «واکنش سریع» ایران، برای دیگر کشورهای مدعی، آموزنده بود.
به هر صورت رضا پهلوی و یارانش، نتانیاهو و اسرائیل را فریب دادند. حالا خود نتانیاهو مردم ایران را دعوت به شورش علیه جمهوری اسلامی با حمایت اسرائیل میکند.
رضا پهلوی در تجمع «مونیخ دو» گفت به من بگویید پدر. پدری که پشتک میزند و فیلم میگیرد و منتشر میکند، در فرهنگ ایرانی چندان محترم نیست. مردم، (آیتالله) خمینی را به عنوان پدر و پدربزرگ میشناسند، چون جدی بود و جذبه داشت. اما رضا دلقک که پدر نمیشود. یا کارهایی که یاسمین انجام میدهد، آنهم دلقک بازی است.
اسرائیلِ نتانیاهو بزرگترین کمک نظامی، اطلاعاتی، لجستیکی، مالی، سیاسی، تبلیغاتی، رسانهای را در طول تاریخ ایران به رضا پهلوی کرد. اما او و سلطنتطلبان نتوانستند چند نفر را به خیابانها بیاورند و شکست کامل خوردند. سلطنتطلبان هیچ پایگاهی میان مردم ایران ندارند.
چرندیاتی که در خارج کشور گفته میشود که کار اسلام تمام است و ما همه مظاهر اسلام در ایران را نابود میکنیم، یاوهگویی است. با دین مردم نمیتوانید بازی کنید. چون شما ضد دین هستید، لزوماً مردم ایران و طبقه تحصیل کرده داخل کشور بیدین نیستند. چند میلیون نفر برای چلوکباب مجانی برای اربعین به عراق نمیروند.
واکنش سریع نظامیان ایران به تجاوز اسرائیل بسیار تقدیرآمیز بود و دولتهای مدعی واکنش سریع باید از ایران بیاموزند. در آزمایش تجاوز ۱۲ روزه اسرائیل به ایران، رضا پهلوی رفوزه شد و اسرائیل هم کلافه است. یکماه بعد هم در نشست مونیخ رضا پهلوی شکست خورد و رفوزه شد. از فردای مونیخ، جنگ خونین سلطنتطلبان آغاز شد و امیر طاهری که میگفت باید چکمههای شاه را لیس زد، حذف شد. اسرائیل و نتانیاهو اینها را به دقت میبینند و میفهمند که این پسر بیعرضه است و حتی نمیتواند. نیروهای خودش را جمع کند.
آدمی در هر سنی خریت میکند و بزرگترین خریت نتانیاهو در این سن، انتخاب رضا پهلوی بود. اما آنها هم پس از این اشتباه، اکنون به خطایشان پی بردهاند.
به گمان من نتانیاهو از طریق موساد یقه «من و تو» و «موساد نشنال» را خواهند گرفت که چرا پیام نتانیاهو را نفهمیدید؟ چرا فقط رضا پهلوی را مطرح میکنید. بگویید اگر اصلاحطلبان هم قدرت را در دست بگیرند و به دنبال نابودی اسرائیل نباشند، از آنها پشتیبانی خواهیم کرد. رضا پهلوی و مجاهدین، ملیگرا نیستند، و همه چیزشان قدرت است. جوانها فریب نخورند و دنبال رضا پهلوی، این کودک مو سفید، نروند که عرضه هیچ کاری را ندارد و هیچ شانسی در آینده ایران هم ندارد.
شرمساری تاریخی BBC دویچهوله و رادیو فرانسه
رسانههای فارسیزبان بیگانه از انتشار تصاویر تحقیرآمیز ملاقات سران سه دولت اروپایی با ترامپ خودداری کردند.
در تصاویر منتشره، صدراعظم آلمان و نخستوزیر انگلیس و صدراعظم آلمان به شکلی توهینآمیز، مقابل میز کاری دونالد ترامپ نشانده شده و قیافهای در هم دارند.
تصاویر به قدری دون شأن دیپلماتیک و موهن بود که وبسایتهای فارسی زبان بیبیسی و دویچهوله و رادیو فرانسه ترجیح دادند آنها را سانسور کنند.
یادآور میشود موضوع دیدار سران سه کشور و زلنسکی، نحوه برقراری آتشبس در جنگ اوکراین با لحاظ شرایط روسیه بوده است. آمریکا خواستار قبول واگذاری بخشی از خاک اوکراین است و حال آن که اخیراً واگذاری نیمی از معادن اوکراین به آمریکا را هم به زلنسکی دیکته کرد. مردم اوکراین، نیمی از معادن و بخشی از خاکشان را به خاطر اعتماد به غرب باختند، اما نه فقط به خاطر جنگ. آنها روزی که متأثر از بازیگردانی غرب، به کمدینی به نام زلنسکی رأی دادند و کشورشان در همسایگی روسیه، تبدیل به پایگاه نظامی و اطلاعاتی ناتو شد، بیهیچ دستاوردی باختند.
تروئیکای اروپایی به عنوان نزدیکترین متحدان آمریکا نیز، هزینههای گزافی را در اثر پیشروی آمریکا به مرزهای روسیه متحمل شدند؛ هم روابط تجاریشان با روسیه و مسیر ارزان تأمین انرژی بههم خورد و هم هزینههای گزاف حمایت از اوکراین را در جنگ به جان خریدند. آنها مجبور شدند گاز را حتی تا پنج برابر قیمت از آمریکا بخرند. واشنگتن، حتی در جنگ هم به دوستانش رحم نکرد و همین را بهانه اخاذی بیشتر قرار داد. آمریکا نشان داد که غیر قابل اعتمادترین طرف در هر تعامل و توافقی است. نکته قابل تأمل، سینهخیز رفتن برخی کانالهای غربگرا پس از تحقیر نزدیکترین متحدان اروپایی توسط ترامپ است. این کانالها که تا پیش از این مدعی تعامل محترمانه و برد-برد با ترامپ بودند و گاهی هم به ستایش تروئیکای اروپایی میپرداختند، حالا میگویند دیدید که ما گفتیم آمریکا کدخداست(!).
این رسانهها تا همین چند هفته قبل مدعی بودند اروپا کارهای هست و باید درباره برجام و مکانیسم ماشه با آنها مذاکره کرد.
هممیهن: بیانیه جبهه اصلاحات اصلاحطلبانه نیست
میزان بیمنطقی نهفته در بیانیه صادره به نام جبهه اصلاحات، انتقاد روزنامه هممیهن را هم برانگیخت.
این روزنامه در سرمقالهای با عنوان «آشتی ملی یا بازتولید بنبست؟»، نوشت: آیا چنین بیانیهای، وقتی از سوی جریانی صادر میشود که خود را اصلاحطلب و درون حکومت معرفی میکند، میتواند کارکردی عملی داشته باشد یا بیشتر در حد بیان آرزوها و آرمانها باقیمیماند؟ برای پاسخ، باید به چند نکته توجه کرد.
تناقض موقعیت و مطالبات: جبهه اصلاحات همواره بر اصلاح از درون تأکید کرده است. معنای این رویکرد، پذیرش قواعد بازی درونسیستمی است؛ یعنی تلاش برای تغییرات تدریجی در چارچوب امکانات موجود. اما محتوای این بیانیه بهویژه در بندهای پایانی، بیشتر شبیه خواستههای یک نیروی سیاسی برون سیستمی است؛ آزادی همه زندانیان سیاسی، حذف نظارت استصوابی، انحلال نهادهای موازی، بازگرداندن نظامیان به پادگانها و آغاز مذاکره مستقیم با آمریکا. این مطالبات وقتی از زبان یک گروه «درونحکومتی» مطرح شوند، تناقض آشکار ایجاد میشود.
فقدان راهبرد تدریجی: اگر اصلاحطلبان درون سیستم میخواهند مؤثر باشند، باید در ابتدا گامهای کوچک، مشخص و قابلمذاکره پیشنهاد کنند. در مقابل، بیانیه فهرستی بلند از تغییرات بنیادین را کنار هم گذاشته، بیآنکه مسیر مرحلهبندیشدهای برای دستیابی به آنها ارائه دهد. این رویکرد باعث میشود بیانیه بیشتر شبیه آرزونامه باشد تا برنامه سیاسی.
خطر دوگانهسازی انتظارات: بیانیه از یکسو، خطابش به مردم و از سوی دیگر، به حاکمیت است. ازیکسو، با زبان حماسی از «فرصت طلایی» و «سکوی پرش» میگوید، از سوی دیگر، میخواهد به نهادهای تصمیمگیر پیام بدهد. نتیجه این دوگانگی، ضعف در اقناع هر دو طرف است. نیروهای طرفدار وضع موجود و حاکمیت آن را بیش از حد تند و غیرواقعی میبینند و مردم هم آن را شعاری و غیرقابلتحقق دانسته و پیش خود خواهند گفت که اینها متناسب یک نیروی درون ساختاری اصلاحطلب نیست.
نویسندگان بیانیه جبهه اصلاحات، بهجای زبان شعارگونه، باید از زبانی تحلیلی و اقناعی استفاده کنند... این بیانیه پاسی بود که به تندروها داده شد. در شرایطی که اقتصاد و جامعه ایران با بحرانهای فزاینده روبهروست، چنین بیاعتمادی میتواند خطرناکتر از خود بحرانها باشد.