kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۵۹۴۹
تاریخ انتشار : ۰۱ مهر ۱۴۰۳ - ۲۰:۳۸
طنز دفاع مقدس

خیلی خسیسی!

 
 
 
حمید داودآبادی از رزمندگان دوران دفاع مقدس، درباره یکی از دوستان شهیدش می‌گوید: «تقصیر خودش  بود. شهید شده  که  شده. وقتی  قرار است  با ریختن  اولین  قطره خون، همه گناهانش  پاک  شود، خیلی  بخیل  و از خود راضی  است  اگر آن  کتک‌هایی  را که  من  بهش  زدم، حلال  نکند!
تازه، کتکی  هم  نبود. فقط دو ـ سه  تا پس گردنی، چهار ـ پنج  تا لنگه  پوتین، هفت ـ هشت ـ ده تا لگد هم  توی  جشن  پتو! 
خیلی  فیلم  بود. دستِ به غیبت کردنش عالی بود. اوایل که همه‌اش  می‌گفت : «الغیبت ُ عجب کیفی داره!»
جدی  نمی‌گرفتم. بعداً فهمیدم حضرت  آقا، اهل  همه جور غیبتی هست. اهل  که  هیچ، استاد است؛ جیم  شدن  از صبحگاه، رد شدن  از لای  سیم خاردار پادگان  و رفتن  به  شهر و از همه  بدتر، غیبت  در جمع  و پشت سر این و اون  حرف  زدن.
جالب‌تر از همه  این  بود که  خودش  قانون گذاشت؛ آن هم  مشروط. شرط  کرد که «اگر غیبت  از نوع  اول  (فرار از صبحگاه  و...) را منظور نکنید، از آن  ساعت  به بعد هرکس  غیبت  دیگران  را کرد و پشت  سرشان  حرف  زد، هر چند نفر که  در اتاق  حضور داشتند، به  او پس‌گردنی  بزنند.» خودش  با همه  چهار ـ پنج  نفرمان  دست  داد و قول  داد. هنوز دستش توی دستمان بود که گفت : «رضا تنبلی  رو به  اوج  خودش رسونده  و یک  ساعته  رفته  چایی  بیاره...» 
خب  خودش  گفته  بود بزنیم و زدیم . البته  خداییش  را بخواهید، من  بدجور زدم. خیلی  دردش  آمد. همان  شد که  وقتی  توی  جاده فاو - ام‌القصر درعملیات  والفجر ۸  دیدمش، با او  روبوسی  کردم  و بابت  کتک‌هایی  که  زده  بودم، حلالیت طلبیدم.
خندید و گفت : «دمتون  گرم، همون  کتک‌های شما باعث شد که حالا دیگه تنهایی  ازخودم  هم  می‌ترسم  پشت سر کسی  حرف  بزنم. می‌ترسم  ناخواسته  دستم  بخوره  توی سرم!»
وقتی  فهمیدم حسن  اردستانی زمستان ۱۳۶۵ در عملیات  کربلای  ۵  مفقودالاثر شده و ۱۰  سال  بعد استخوان‌هایش  بازگشت، هم  خندیدم  هم  گریستم. کاشکی  امروز او بود تا بزند توی  سرم  که  این قدر پشت سر این  و اون غیبت  نکنم!»
منبع: کتاب «تبسم‌های جبهه» به قلم حمید داودآبادی