kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۱۸۴۶
تاریخ انتشار : ۲۳ تير ۱۴۰۳ - ۲۱:۲۹

من آن چای را با دست خودم ریخته بودم (به جای گفت و شنود)

 
 
امروز، در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی‌(ع) و در حالی که شهادت مولای مظلوم و بزرگوارمان را به سوگ نشسته‌ایم، ستون گفت و شنود را به روال این روزها، دیگرگونه می‌نویسیم و آن را به خاطره‌ای از مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید محمد کوثری (که پیش از این و در سال‌های قبل نیز به آن پرداخته بودیم‌) اختصاص می‌دهیم؛ حدیث مکرر است ولی لطیف‌تر از آن است که بازخوانی نشود.
 
مرحوم حجت‌الاسـلام والمسلمین سید محمد کوثری، پیرغلام حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام که مداحی و نوحه‌سرایی او در محضر امام راحل(ره) شهرت ویژه‌ای دارد، نقل می‌کند که؛
«‌یکی از روزهای ماه محرم برای حضور در مراسم عزاداری از خانه خارج شدم. در میانه راه کودکانی را دیدم که موکب کوچکی زده بودند و اصرار کردند برایشـان روضه بخوانم. اول قبول نکردم ولی با اصرار آنها به موکبشـان وارد شدم و روی منبری که با روی‌هم گذاشـتن آجر سـاخته بودند نشسـتم و چند بیتی برایشان خواندم. برایم چای آوردند و من که از نوشـیدن آن اکراه داشتم، بی‌آنکه متوجه شوند، چای را در گوشه‌ای ریختم و با تشکر از کودکان خداحافظی کردم و به سـراغ مجالس عزای معتبری که وعده داده بودم رفتم. مرحوم کوثری می‌گوید؛ آن شب وقتی به خانه رسیدم، دیر وقت بود و با خسـتگی به خواب رفتـم. در عالم رؤیا حضرت فاطمه‌زهرا سـلام‌الله علیها را دیدم که روی به من کرده و فرمودند آقای کوثری! تنها روضه‌ای که از تو قبول شد، همان چند بیتی بود که برای آن کودکان خواندی و در ادامه گفتند؛ چرا آن چای را دور ریختی؟ من آن چای را با دست خود ریخته بودم‌».