غصب گناهی در حد قتل نفس
ستار شریفی
غصب یکی از رفتارهای باطل نسبت به حقوق و اموال دیگران است که انسان باید برای تامین سلامت زیست اجتماعی بلکه رشد کمالی خویش آن را ترک کرده و از آن اجتناب کند؛ زیرا بسیاری از مشکلات اجتماعی در ساحت فردی و اجتماعی، به رفتارهای نادرست و باطلی همچون غصب باز می گردد که امنیت و سلامت روانی انسان و اجتماع را با خطر مواجه میکند و اعتماد اجتماعی را سلب کرده و بحران تباهی اجتماعی را رقم می زند.
بی گمان غصب سرزمین و اشغالگری که در طول تاریخ بویژه در سالیان اخیر نسبت به مردم فلسطین اعمال شده، نمونه ای بارز از جنایات و ظلم و تجاوزگری است که نه تنها به مردم فلسطین اجحاف بسیاری روا شده، بلکه روان بشری را به چالش کشیده است.
از این بدتر می توان به غصب خلافت معصومان(ع) از سوی برخی اشاره کرد که با غصب حق خلافت از معصومان(ع) بحرانی بزرگ ایجاد شده که هنوز پس از چهارده قرن، امت اسلامی نتوانسته است در مسیر تمدنسازی الهی قرار گیرد و به عنوان امت وسط سرمشق مردمان و جوامع انسانی شود. بنابراین، غصب حقوق و اموال میتواند آثار بسیار مخرب روانی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و نیز دنیوی و اخروی داشته باشد که نویسنده در این مطلب به بررسی این آثار پرداخته است.
***
حکم عقل بر بطلان و حرمت غصب
انسان و اجتماع انسانی زمانی میتواند روند تکامل را به درستی بپیماید که سبک زندگی او بر اساس حق و مصادیق آن شکل بگیرد. بنابراین، هر گونه عمل و حرکت مخالف با حق که در قالب باطل و مصادیق آن انجام میگیرد، نه تنها اجتماع انسانی را به تباهی می کشاند، بلکه بستری برای خسران ابدی انسان در آخرت می شود.
از نظر قرآن، غصب و تصرف نابحق و باطل در اموال و سرزمین های دیگران به عنوان مصداقی از باطل و ظلم آشکار میتواند انسان و اجتماع انسانی را به سوی تباهی و هلاکت سوق دهد و از رسیدن به کمالات محروم سازد. از این رو در قالب حکم شرعی حرمت از مردمان میخواهد تا از غصب اجتناب کنند.(بقره، آیه 188؛ نساء، آیات 29 و 30 و 161؛ توبه، آیه 34)
اصولا واژه غصب به معنای گرفتن چیزی با ظلم و ستم از دیگری است، خواه مالی باشد، یا مقام و منزلت و منصبی. از این رو گرفتن مقام خلافت الهی معصومان(ع) به عنوان غصب تلقی می شود، چنانکه گرفتن سرزمین فدک نیز از مصادیق غصب است و غاصبان افزون برآنکه باید پاسخگوی حقوقی رفتار ظالمانه خویش در دنیا باشند، بلکه باید خود را برای عذاب الهی در آخرت آماده کنند.(نساء، آیات 29 و 30 و 161؛ توبه، آیه 34)
در اصطلاح فقه اسلامی، غصب در ساحت اقتصادی تعریف شده است؛ زیرا غصب را استیلا بر مال دیگری به غیر حق دانسته اند؛ اما چنانکه صاحب جواهر الکلام بیان داشته غصب شامل سلطه عدوانی بر حق دیگری نیز می شود.(جواهر الکلام، نجفی، ج 37، ص 8) بنابراین، سلطه عدوانی بر حق خلافت یا ریاست و مانند آنها نیز از مصادیق غصب فقهی است.
به سخن دیگر، غصب به معنای سلطه عدوانی و استیلا بر حق دیگری است که میتواند آن حق، مال یا غیر مال از مناصب و حقوق دیگران باشد.
خدا با به کارگیری واژگانی چون غصب(کهف، آیه 79)، اکل اموال به باطل(بقره، آیه 188؛ نساء، آیه 30) چنین رفتاری را باطل و از مصادیق عدوان، ظلم(نساء، آیات 10 و 29 و 30)، اثم(بقره، آیه 85)، حوب کبیر(نساء، آیه 6) و بغی(شوری، آیه 42) دانسته و حرمت و گناه آن را بیان کرده است.
بطلان غصب و تصرفات در اموال دیگری گاه با عبارت اکل باطل تعبیر می شود؛ زیرا مراد از اکل هر گونه تصرف در اموال دیگری بدون اجازه است(نگاه کنید: التحقیق، ج1، ص 104)، و این از احکام شرعی است که عقل فطری آن را درک میکند.(بقره، آیه 188)
به سخن دیگر، قلب سالم حقایقی از جمله عدالت، صداقت، امانت و مانند آنها را می شناسد و بدان گرایش داشته و از امور باطلی چون ظلم، دروغ، خیانت و مانند آنها می گریزد.همین قلب با تعقل و فطرت در می یابد و می داند که غصب امری باطل و تصرفی نادرست و ناحق است که باید از آن اجتناب کرد.(همان) بنابراین، فطرت الهی انسان بطلان و ناحق بودن غصب و تصرفات غاصبانه را می شناسد و از آن گریزش دارد؛ زیرا مفعول تعلمون همان حرمت تصرف است که با عبارت لاتاکلوا بیان شده است؛ یعنی شما حرمت تصرف بدون رضایت را می فهمید. بر این اساس باید گفت حرمتی که در وحی برای غصب بیان می شود، امضا و تایید همان فهم فطرت از حکم شرعی الهی است؛ زیرا احکام شرعی الهی از دو طریق عقل فطری و نقل وحیانی قابل کشف و درک است؛ با این تفاوت که عقل فطری افزون بر کشف حکم، گرایش ها و گریزش ها را نیز ساماندهی میکند.
افزون بر آنکه عقل ، بطلان غصب را درک میکند و از آن گریزش دارد، نقل وحیانی نیز بر آن تاکید دارد و حتی در قالب میثاق از مؤمنان خواسته تا مطابق دین الهی و سنت ها و قوانین آن زندگی خویش را تنظیم کنند و با گناه و فجور و دریدگی این قوانین و سنت ها را تخریب نکنند؛ زیرا به خودشان آسیب می زنند و راه رشد و تزکیه را بر خویش میبندند و در دنیا و آخرت خود را گرفتار عذاب الهی می کنند.(بقره، آیات 84 و 85)
تصرفات غاصبانه به ویژه در برخی از امور اصلا جایز نیست؛ زیرا میتواند آثار مخرب در ابعاد و ساحات گوناگون به جا گذارد که از جمله آنها می توان به غصب حق خلافت الهی از معصومان(ع)، غصب حق سرزمین ، حق سکونت در سرزمین مادری، غصب اموال یتیم و مانند آنها اشاره کرد که تبعات آن دنیوی واخروی و در ساحات گوناگون است.(بقره، آیات 84 و 85؛ نساء، آیات 2 و 10؛ انعام، آیه 152)
اصولا نزدیک شدن به برخی از ساحات مانند نزدیک شدن به محوطه و منطقه خطر و سقوط است، از جمله نزدیکی به مال یتیم میتواند اسباب خطر غصب را موجب شود و شخص مال کسی را بخورد و تصرف کند که هیچ وکیل و ولیّ و یاوری جز خدا ندارد؛ بنابراین، متصرف باید بداند که با خدا در افتاده است و خدا بسیار سخت او را می گیرد و عذاب میکند.(انعام، آیه 152؛ اسراء، آیه 34؛ نساء، آیات 2 و 10)
از نگاه قرآن غصب حقوق و اموال دیگران گناهی بس بزرگ در ردیف قتل نفس است که جزو گناهان کبیره است و شخص را گرفتار عذاب دردناک اخروی میکند (نساء، آیه 29)؛ از همین رو خدا رفتار غاصبانه و قتل نفس را در کنار هم قرار داده تا همسانی آن دو گناه را تبیین و گوشزد کند.(همان)
با توجه به آنکه فطرت الهی انسان غصب و تصرفات غاصبانه را از مصادیق باطل و ظلم و عدوان و اثم میداند، کسانی از آن اجتناب می کنند که بر فطرت الهی خویش باقی باشند و در چارچوب دین و سنت های الهی دنبال عمل صالح باشند. چنین افرادی به سبب همان فطرت و گرایش های ایمانی به خدا و آخرت و هدایت تکوینی و فطری الهی، نسبت به غصب گریزانند و دنبال حق و عدالت می روند. خدا مؤمنان را کسانی می داند که از غصب بدورند و دنبال عمل صالح می روند که بر خلاف غصب است.(ص، آیه 34)
جواز تقاص و برخورد همسان با غاصب
بر اساس تعالیم قرآن، خدا مظلوم را حمایت همهجانبه میکند. این حمایت در دنیا در قالب قوانین بازدارنده و مجازات و کیفر دنیوی و نیز اخروی بیان شده است. قرآن، در راستای حمایت از مظلوم که حق و مالش غصب شده، به او اجازه تقاص داده تا به همان میزان که در حق او ظلم شده، تقاص کند و مال و حقی را از غاصب بازستاند.(بقره، آیه 194؛ یونس، آیه 27؛ نحل، آیه 126؛ جواهر الکلام، نجفی، ج 37، ص 33) پس برخورد همسان با غاصب در جواز تقاص یکی از راهکارهای الهی برای مبارزه با پدیده غصب است.(شوری، آیات 20 تا 23؛ زبده البیان، محقق مقدس اردبیلی، ص 591) پس بر اساس عدالت تقابلی و مثلی، کسی که حق و مال او غصب شده در همان سطح و همسان با آن میتواند به شکلی تقاص کند و حق خویش را بازستاند. این حکم شرعی است که عقل فطری آن را می فهمد و بدان گرایش دارد و نقل وحیانی آن را امضا کرده است.
حرمت امدادرسانی به غاصبان
از نگاه قرآن، همان گونه که یاری غاصب جایز و روا نیست و شخص نمیتواند با قول و فعل، غاصب را یاری رساند(ممتحنه، آیه 9)، همچنین ترک یاری مظلوم جایز نیست، بلکه انسان باید همواره به دفاع از مظلوم و مستضعف علیه ظالم و مستکبر برخیزد (نساء، آیه 75) و اجازه ندهد که ظلم تقویت یا گسترش یابد؛ زیرا موجبات تباهی فردی و اجتماعی و نیز جمعی و شخصی را فراهم می آورد.
همچنین هرگونه امداد رسانی به غاصب در قول و فعل بلکه قلب، در حقیقت تقویت بنیادهای ظلم و ظالمان است ؛ از همین رو خدا هر گونه پذیرش ولایت غاصبان را روا نمی داند و بشدت از آن بر حذر می دارد. پس کسانی که تلاش کردند یا تلاش می کنند تا مردمی را از سرزمین و خانه و کاشانه خویش بیرون برانند ، به عنوان ظالم و غاصب شناخته می شوند و پذیرش ولایت غاصبان و ارتباط با آنها به معنای امداد رسانی به غاصبان و ظالمان است و شخص را در جرگه غاصبان و ظالمان قرار می دهد.(ممتحنه، آیه 9)
مصادیق غصب
از نظر آموزه های قرآن، غصب غاصبان را می توان به دو دسته اصلی غصب حق و غصب مال تقسیم بندی کرد. برخی از مصادیق آنها عبارتند از:
1. غصب حق ارث: برخی از مردم بر خلاف احکام الهی و سنت ها و قوانین دین الهی، دیگران را از حقوق مسلم خویش از جمله حق ارث محروم می کنند. بر اساس گزارشهای قرآنی، مردم جاهلیت، زنان و کودکان را از حق ارث مسلم محروم می کردند و این گونه مالشان را می خوردند و اجازه تصرف به صاحبان ارث نمی دادند.(فجر، آیه 19؛ تفسیر التحریر و التنویر، ج 30، جزء 30، ص 334) از نظر قرآن کسی که حق ارث دیگری را به غصب تصرف میکند، گرفتار عذابی بینظیر می شود که کسی دیگر بدان مبتلا نخواهد شد. در حقیقت این گونه غصب حق دیگران میتواند موجب خشم عظیم الهی شود تا جایی که عذاب این گروه از افراد غاصب در نوع خود بی نظیر است.(فجر، آیات 19 تا 25) غصب سهم الارث جزو گناهان کبیره و نابخشودنی و مورد نکوهش الهی است که باید از آن اجتناب کرد.(همان) از نظر قرآن، ریشه و بستر غصب حق سهم ارث دنیاطلبی و ثروت خواهی و تکاثر افراد است.(همان)
2.غصب بیت المال: برخی از مردم به سبب دسترسی به بیت المال و حقوق عامه مردم، در اموال عمومی تصرف غاصبانه و باطل دارند که می بایست در دنیا و روز قیامت پاسخگو باشند(بقره، آیه 188). پس هر گونه تصرف در اموال خواه شخصی یا عمومی جایز نیست، حتی اگر با استناد به رای دادگاه و احکام حکام و قضاتی باشد که با رشوه خریداری شده اند.(همان)
باید توجه داشت که انسان با عقل فطری در مییابد که جواز تصرف در مالی را دارد یا ندارد؛ و اگر حتی با حکم دادگاهی یا افراد به ظاهر ذی صلاحی اموال شخصی یا عمومی را تصرف کند، باید پاسخگو باشد؛ زیرا شخص می داند که حقی در آن مال ندارد و فطرت او از گرفتن آن مال خودداری میکند؛ پس اگر تصرفی غاصبانه کرد، بر خلاف عقل فطری و دین الهی است که عقل فطری آن را می فهمد.(همان) از نظر قرآن، برخی از ساحات امکان غصب در مال دیگری را تشدید میکند، مثلا شراکت ،عاملی در احتمال تقویت غصب و تصرفات باطل از سوی شریکان است.(ص، آیات 22 تا 24) همچنین غصب در اموال یتیم بیشتر رخ میدهد؛ زیرا آنان ناتوان از دفاع از خویش و حقوق خود هستند(نساء، آیات 2 و 10؛ انعام، آیه 152)؛ چنانکه زنان در مهریه نیز مورد جفا قرار می گیرند و حق مهریه ایشان غصب می شود.(نساء، آیه 4)
3. غصب سرزمین: هر کسی نسبت به سرزمین و موطن خویش حق ثابتی دارد که از آن به حقوق فطری الهی تعبیر می شود. بنابراین، غصب سرزمین و اشغالگری و راندن صاحبان اصلی آن به خارج از سرزمین و خانه و کاشانه مالوف خویش، به عنوان گناه و امری باطل دانسته و بشدت از آن نهی شده است.(بقره، آیات 246 تا 50) از نظر قرآن، با آنکه یهودیان خود در معرض غصب سرزمین خویش توسط جالوتیان بودند و طالوت به نصرت آنان آمد و نجاتشان داد(همان)، اما خود یهودیان همان شیوه جالوتیان کافر را در پیش گرفته و به اخراج حتی همکیشان از سرزمین و کاشانه پرداختند تا از اموال و سرزمین آنان برای خویش بهره گیرند؛ در حالی که بر اساس میثاق الهی که در تورات آمده، از آن نهی شده بودند.(بقره، آیات 84 و 85) در طول تاریخ بسیاری از غاصبان سرزمین ها مردم بومی را از سرزمین اجدادی خویش رانده و موجبات آوارگی آنان را فراهم آورده اند. این عمل در صدر اسلام توسط کافران مکه علیه تازه مسلمانان موجب آوارگی و هجرت آنان به مدینه شد.(حج، آیات 39 و 40) درعصر حاضر نیز غصب سرزمین فلسطین توسط صهیونیستها نمونه بارز رفتارغاصبانه است.
4. غصب مهریه: یکی از حقوق زنان، مهریه است که برخی از شوهران به سبب سلطه و قوت خویش آن را غصب می کنند و همسران خویش را از آن محروم میسازند. از این رو
خدا آن را جایز و روا ندانسته است؛ مگر آنکه همسر خود از مهریه اش بی هیچ فشار و اکراه و اجباری بگذرد که در آن صورت تصرفات در مهریه برای شوهر جایز و روا خواهد بود.(نساء، آیه 4)