این هم یک فیلم نیست!
سعید متین
از مت براون، حداقل فیلم «مردی که بینهایت را میشناخت» درباره یک نابغه ریاضیات هندی که به انگلیس میرود با شرکت «دِو پتل» را به خاطر داریم و چندین بار هم از تلویزیون پخش شده اما سومین فیلمش به نام «آخرین جلسه فروید» آشکارا یک فیلم نیست!
«آخرین جلسه فروید» نه درباره فروید است و نه درباره مثلا سی اس لوییس که به نام جک لوییس و استاد دانشگاه آکسفورد در فیلم حضور داشته و با فروید به مباحثه درباره خدا میپردازد.
در تاریخ سینما، نمایشنامههای بسیاری را به فیلم برگردانده که بسیاری از آنها در سینما، سر و شکل بهتری نسبت به صحنه تئاترشان داشته اند،از معروفترینهایشان آثار شکسپیر است و فیلمهای مهم متعددی براساس نمایشنامههای شکسپیر در تاریخ سینما جلوی دوربین رفته است و از لارنس اولیویه و کوروساوا و کوزینتسف تا کنت برانا و رولند امریش هم پای آن بودهاند.
اما در فیلم «آخرین جلسه فروید» یک ظاهرا روانشناسی را میبینیم که از هلوکاست فرار کرده و چیزی از روانکاوی و روانشناسی ارائه نمیدهد، همچنان که دخترش «آنا» از روانشناسی کودک که فیلم مدعی است اصلا پایه گذار روانشناسی کودک بوده است!
کاراکترها به شدت تخت و نامفهوم بوده و حتی به سختی به حد یک تیپ هم میرسند. جملات پرفسور لوییس بسیار کلیشهای و آدم را به یاد مجادلات مدرسهای میاندازد، همچنان که استدلالات نیم بند فروید که لق و پادرهواست و ذهن کسی را برنمی انگیزد.
وقایع بیخاصیت متعددی را در فیلم شاهدیم که حذف آنها هیچ ضرری به کلیت اثر نمیزند، مثلا ماجرای فک و دندان فروید یا دختر و نوهاش را که از دست داده یا کنفرانسهای آنا و یا جستوجوی اضطراب آلودش برای داروی پدر و روانکاویاش و اصلا آمدن لوییس به خانه فروید و...
به نظرم تنها موضوعی که در فیلم مشخص است، توحش هیتلر و نازیهای آلمان و ظلم آنها در حق یهودیان و ماجرای هلوکاست بوده و همجنس گرایی آنا و رابطهاش با دوروتی.
اصلا شاید ماجرای فروید و پروفسور لوییس (که به گونهای تخیلی در این داستان ظاهرا واقعی قرار گرفته) بهانهای برای طرح همین دو موضوع بوده که محور بسیاری از تولیدات امروز هالیوود به شمار آمده است!
شباهت فضای فیلم با فیلم «یک زندگی»، خصوصا فصل دهه 80 ماجرای نیکلاس ونتون، به گونهای است که انگار هر دو فیلم یک جا سفارش داده شدهاند، خصوصا که «آخرین جلسه فروید» از همان جایی شروع میشود (حمله آلمان به لهستان در ابتدای جنگ جهانی دوم) که در واقع داستان اصلی فیلم «یک زندگی» تمام شده.
وقتی در اوایل فیلم «آخرین جلسه فروید»، پروفسور لوییس به ایستگاه راه آهن لندن میرسد که بچهها در حال سوار شدن به قطاری هستند تا آنها را به جای امن ببرد، انگار همان صحنه حضور نیکلاس وینتون جوان در ایستگاه راه آهن پراگ است و قطارهایی که بچهها را به لندن میبرد.گویی لوییس منتظر همان قطار هفتم وینتون است که هرگز به لندن نرسید.