نگاهی به فیلم «شکست دوازدهم»
موج نوی سینمای هند: امیــد واقعی
فاطمه قاسمآبادی
سینمای هند از قدیم، در دنیا مخاطبین خاص خود را داشته است. بالیوود طی چندین دهه توانست کاری کند که فیلمسازی به یکی از صنعتهای پولساز در هند تبدیل شود. البته از نظر پیشرفت در تکنولوژی و استفاده از دوربینهای قوی و.... در حال حاضر هند توانسته، گوی سبقت را از هالیوود هم برباید.
همانطور که کره جنوبی و ترکیه در آسیا، در سریالسازی پیشرو هستند، هند هم بدون اغراق مانند این دو کشور در صنعت فیلمسازی، موفق عمل کرده است و هرچند که مخاطبین اهل هنر، هنوز هم دیدن فیلم هندی را نوعی بیکلاسی میدانند ولی قشر عام مردم از فیلمهای هندی همچنان استقبال میکنند.
فیلم «شکست دوازدهم» به نویسندگی و کارگردانی «ویدهو وینود چوپرا» محصول سال 2023 هند است.
این فیلم با اقتباس از کتاب زندگینامهای به همین نام، درباره زندگی«مانوج کومار شارما» است که بر فقر شدید غلبه کرد و افسر سرویس پلیس هند شد.
داستان شکستهای پیدرپی
داستان فیلم «شکست دوازدهم»، در مورد زندگی پسری جوان به نام «مانوج» است. مانوج در منطقهای دور افتاده در هند به نام «چمبال»، در یک روستا زندگی میکرد که به خاطر راهزنها و خلافکارانش معروف بود.
در روستای محل زندگی مانوج، هر سال دانشآموزان با تقلب قبول میشدند و مدیران مدرسه به آنها کمک میکردند تا آنها بتوانند سریعتر فارغالتحصیل شوند و به کارهای سطح پایین مانند پادویی مشغول شوند.
اما یک سال در زمان برگزاری امتحانات، رئیس پلیس منطقه که تازه به آنجا منتقل شده بود، اجازه تقلب را به دانشآموزان نداد و همین باعث شد آن سال، همه مردود شوند!
مانوج بعد از گذراندن یک سری اتفاقات و شناخت بیشتر رئیس پلیس، تصمیم میگیرد با جهل و نادانی که باعث میشود فقرا نتوانند با درک و فهم مدرسه را تمام کنند، مبارزه کند، به خاطر همین هم فکر میکند بهترین راه برای مبارزه با فساد، داشتن قدرت است و او باید از طریق تبدیل شدن به یک افسر ارشد پلیس، به آرزوهایش برسد.
مانوج بعد از گرفتن تصمیم برای موفقیت در راهش، شبانهروز درس میخواند و در نهایت سال بعد، بدون تقلب قبول میشود و بعد از گذراندن تحصیلات اولیه تصمیم میگیرد به شهر برود تا در آزمون سخت پلیس شرکت کند.
اتفاقات زیادی در راه برای مانوج میافتد. پول و سرمایهاش را میدزدند، امتحان اولیهاش کنسل میشود، جایی برای زندگی پیدا نمیکند و... ولی مانوج با کمک دوستانی شبیه به خودش، بالاخره میتواند در دهلی جاگیر شود و بعد از دوازده بار شکست و طی سه سال، در نهایت او در امتحان و مصاحبه نهائی قبول میشود و میتواند سرنوشتش را عوض کند.
از امید فانتزیک تا امید واقعی
در سینمای هند از قدیم، مهمترین عنصر تشکیلدهنده داستانها «امید» بوده است.
حالا زمانی این امید، به شکل پیدا کردن دو برادر گمشده یا مادر و فرزند از هم جدا افتاده بوده و در موارد دیگر هم، به صورت از این رو به آن رو شدن زندگی فقرا در مدت زمان کوتاه، نشان داده شده است.
در نهایت چیزی که مهم است، این مسئله است که همیشه امید چه به صورت فانتزی و چه واقعی، برای مخاطبین سینمای هند به شدت حیاتی بوده است.
در چند سال اخیر سینمای امیدبخشِ جدیدی در هند، بدون زرق و برقهای بالیوودی و رقصهای رنگارنگ و ستارههای آنچنانی شروع به کار کرده است، اما این امید دیگر مانند گذشته اغراقآمیز نیست و در عوض سعی شده تا رنگ بوی واقعیت به آن اضافه شود.
برای مثال در فیلم «شکست دوازدهم»، مخاطبین با هندی مواجه میشوند که فقر از سر و روی مردم عادیاش میبارد و جمعیت زیادی در شهر، از سرو کول هم بالا میروند.
لباسها معمولا ساده و بسیار رنگ و رو رفته است و هیچ خبری از ساریهای رنگارنگ و جواهرات جذاب سنگین برای زنان و لباسهای مارکدار خارجی برای مردان نیست.
در «شکست دوازدهم» مخاطبین میبینند که شخصیت مانوج برای گذران زندگیاش مجبور است سخت کار کند چون مثل خیلی از دوستانش هیچ حامی درستی ندارد که از او حمایت کند.
مانوج با هزار امید پا به دهلی میگذارد و با تمام سختیها مواجه میشود. یکی از دهها سختی که مانوج با آن مواجه میشود در قسمت مصاحبه مشخص میشود. به او میگویند کسانی که با تو مصاحبه میکنند، نظر مثبتی نسبت به فقرایی که در مدارس غیرانگلیسی زبان درس خواندهاند، ندارند و چون خوب انگلیسی نمیفهمی، امکان دارد تو را رد کنند!
بخشی از مردم ما تصور میکنند، تمام هندیها به خاطر استعمار چند دههای این کشور توسط انگلستان، به زبان انگلیسی مسلط هستند.
این تصور که به شدت اشتباه است، به خاطر فیلمهای بالیوودی که معمولا شخصیتها در آنها نصفه نیمه انگلیسی صحبت میکنند، در ذهن مخاطبین به وجود آمده است.
در واقعیت اما مردم عادی و فقیر در هند، اصلا انگلیسی نمیدانند و توان پرداخت شهریههای مدارس انگلیسی زبان را هم ندارند و اگر بخواهند وارد شغلهای سطح بالا بشوند، همین مسلط نبودن به زبان انگلیسی باعث تحقیرشان توسط افراد عالی رتبه خواهد شد.
به خاطر همین دلیل هم افراد سطح بالا در هند، به طبقه فقیر جامعه نگاه مثبتی ندارند و دوست ندارند آنها را حتی در حد قبول یک شغل به طبقه خود راه بدهند.
فیلم «شکست دوازدهم» با الهام از شخصیتهای حقیقی ساخته شده است اما با این وجود، باز هم قسمتی از داستان را از تخیل نویسندهها وام گرفته است.
برای مثال ارتباط مانوج به عنوان یک پسر خیلی فقیر روستایی، با دختری به نام «شرادا» که از خانواده متوسط شهری است، به شدت تخیلی است چرا که در هند ارتباط و ازدواج بین طبقهای بسیار منفور است و خانوادهها به هیچ وجه اجازه چنین اتفاقی را نمیدهند و سنتهای ازدواج بین مردم، برای حفظ تعادل و طبقههای اجتماعی هنوز هم پا برجاست.
البته اگر این ارتباط چند سال بعد از رسیدن مانوج به مقام و رتبه بالاتر اتفاق میافتاد، باز کمی منطقیتر به نظر میرسید ولی در زمان فقر مطلق و شانس کم او برای پیشرفت، نوعی اغراق در داستان به وجود میآورد که برای جذب مخاطبین به ماجرا است تا نشان دادن ادامه واقعیتهای طبقه فقیر آن جامعه.
برای بالا بردن عزت نفس ملی
در ساختههای بالیوودی سه دهه گذشته، معمولا قهرمان داستان و شخصیتهای ارزشمند ماجرا، در خارج از کشور درس خوانده یا چند سال آنجا زندگی کرده بودند و بعد به هند بر میگشتند در حالی که به سنتها به شدت احترام میگذاشتند و...
کلیشه قهرمان باکلاس هندی که خارج رفته، تحصیل کرده و ثروتمند است، به نوعی مانند داستانهای کلاسیک انگلیسی در مورد قهرمان پولدار و نجیبزاده است که مدام در سالهای متمادی تکرار شدهاند.
در حال حاضر اما سینمای جدید که با نشان دادن بخشی از واقعیت، سعی در بالا بردن عزت نفس و امید در مردم هند را دارد، به قدری مورد توجه مردم عادی قرار گرفته است که دیگر مانند قبل فیلمهای پر از دروغ و مملو از زرق و برق نمیتوانند، به پایشان برسند.
این سینما به حدی مورد استقبال قرار گرفته است که تعداد زیادی از ستارههای سینمای بالیوود هم به سمت بازی در فیلمهای اینچنینی کشیده شدهاند و نقشهای شخصیتهای واقعی در دنیای واقعی را بازی کردهاند. فیلمهایی مانند «دانگال»، «سوپر سی»، «طلا» و... از این دست فیلمها هستند.
در فیلمهای امیدبخش، معمولا تلاش جمعی برای رسیدن به اهداف ارزشمند، به تصویر کشیده میشود و به هیچ وجه مسئله پیشرفت شخصی و رسیدن به راحتی، پول و... در میان نیست.
در این تیپ فیلمها مخاطبین میبینند که در بیشتر مواقع ممکن است تلاشها به جایی نرسد، یا تمام کسانی که تلاش میکنند نتوانند به موفقیت مورد نظر برسند ولی چون مسئله تنها نتیجه شخصی نیست، انسانها به یکدیگر بدون خساست کمک میکنند تا حتی شده یک نفر بتواند به چیزی که آرزویش را دارد، برسد و این را دستاورد همه معرفی میکنند.
در قسمتی از فیلم «شکست دوازدهم» کسی که در فرصت امتحان آخرش هم نتوانست موفق شود، به بقیه میگوید:
«درسته که ما گله گله میچپیم تو اتوبوس و قطار و میایم اینجا و پدرهای فقیرمون نمیتونن ازمون حمایت کنن.....ولی ارادهای که ما برای رسیدن به هدفمون داریم، تو مدارس لوکس آموزش داده نمیشن... برد و باخت روال زندگی ماست ولی اگر بین ما، حتی یک نفر هم موفق بشه، انگار که کل گله موفق شدن».
سهم امیدواری ما کجاست؟
با توجه به موج جدیدی که چند سالی است در سینمای هند شروع شده و مدام در آن لزوم باور به تواناییها و تکیه بر فرهنگ و اهداف انسانها، برای کسب افتخار برای کشورشان تاکید شده، باید دید، سهم بقیه کشورهای آسیایی و مخصوصا کشورهای مسلمان در این بین کجاست؟
در بیشتر فیلمهای سینمایی کشورهایی مثل ما، مخاطبین میبینند که بیشتر از امید و باور به تواناییها، ناامیدی و نکبت توسط سازندگان به ذهن مخاطبین تزریق میشود.
واقعیت این است که بسیاری از سینماگران شرقی، به طمع مورد توجه قرار گرفتن از جانب جشنوارههای غربی، سعی میکنند در ساختههای خود تنها بدبختی و نا امیدی را به تصویر بکشند و طوری در این کار اصرار دارند، گویی زنده ماندن در این کشورها بیشتر به معجزه شباهت دارد تا واقعیتی که مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند!
در کشور ما این عدم باور به خود و رفتن زیر لوای اطوارهای روشنفکرانه که بیشتر از وجود یک تفکر عمیق در پشتش، محصول طمع برای جلب توجه است، مانع از پیشرفت فیلم سازی و ادای دین به باورهای مملکت مان میشود و اجازه تولید فیلم در مورد زندگی واقعی و انسانهای هدفمند، که برای سربلندی این کشور حاضرند از جان و دل بجنگند را نمیدهد.
فیلمسازان کشور ما به عنوان مملکتی که نمونههای زیادی از انسانهای موفق و دلسوز را در خود جای داده است، نباید از این قافله عقب بمانند و از روایت زندگیهای واقعی و انسانهای شریفی که باعث بهتر چرخیدن چرخ این مملکت شدهاند، غافل شوند.