kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۳۲۶۶
تاریخ انتشار : ۲۸ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۹

اگر «لاتقنطوا» دستم نگیره

 
علی قربان‌نژاد
پیری روشن ضمیر بوده که دل از تعلقات دنیا وارهانیده و یکسره دل به معشوق حقیقی سپرده و در کوه و دشت و صحرا نشان از او می‌جسته است. اطلاق عنوان «بابا» به او از آن جهت بوده که معمولا پیران وارسته و طی طریق کرده را با این عنوان مورد خطاب قرار می‌دادند.
اگرچه نام شهر «همدان» با اسم او همراه شده اما برخی از محققان را اعتقاد بر این است که اصل و نسبش به منطقه لرستان باز می‌گردد. آری «باباطاهر همدانی» که در قرن چهارم هجری چشم به جهان گشود به رغم تعداد بسیار کم اشعارش در میان شاعران دیگر اما قرن‌ها است که نامش در کنار شاعران بزرگ این سرزمین پرگهر قرار دارد.
شاعران گذشته ما معمولا برای گذران زندگی و رفع مخارج­شان به دربار و کمک‌های پادشاهان احتیاج داشتند. البته تنها این موضوع نبود بلکه شاعران را مسائل دیگری نیز به دستگاه حکومت پیوند می‌زد. یکی از مهم‌ترین مسائل نیاز شعرا به منابع برای مطالعه بود. هیچ شاعری نیست که از اشعار دیگران بی‌نیاز باشد. هر شاعر با خواندن اشعار دیگران هم به نوعی ذهن خویش را تمرین می‌دهد و مسیرهای کشف زیبایی را که توسط شعرای پیشین در قالب شعر عرضه شده می‌شناسد و به آن آگاهی می‌یابد و نیز دایره واژگانی خویش را گسترش می‌دهد و البته می‌تواند در اشعار دیگران امکان‌های خلق زیبایی را با آنچه نزد خودش دارد به قیاس بنشیند. این یعنی مثلا شاعری در اشعارش صحنه‌هایی زیبا از باران و لحظه‌های نزول این رحمت حضرت رحمان را به تصویر کشیده حال او می‌تواند به مدد مطالعه، صحنه‌های زیبایی که دیگر شاعران از باران خلق کرده‌اند را نیز به نظاره بنشیند و با نگاه خویش قیاس کند. قیاسی نه برای تعیین بهتر و ضعیف‌تر بلکه برای یافتن «طرزها» و «روش‌های» دیگر.
«نظامی عروضی» که شاید بتوانیم او را یکی از نخستین منتقدین و نظریه پردازان عرصه شعر بدانیم در بخشی از «چهار مقاله» خود آورده است: «شاعر بدین درجه نرسد الا که در عنفوان شباب و در روزگار جوانی بیست هزار بیت از اشعار متقدمان یاد گیرد و ده هزار کلمه از آثار متأخران پیش چشم کند و پیوسته دواوین استادان همی‌خواند و یاد همی‌گیرد که درآمد و بیرون شد ایشان از مضایق و دقائق سخن بر چه وجه بوده است تا طرق و انواع شعر در طبع او مرتسم شود و عیب و هنر شعر بر صحیفهٔ خرد او منقش گردد تا سخنش روی در ترقی دارد و طبعش به جانب علو میل کند.»
بر همین اساس یکی از نیازهای شاعران و دانشمندان به دربار برای دسترسی یافتن به کتابخانه‌های سلطنتی بوده است. در آن روزگاران که هنوز نه صنعت تولید کاغذ به شکل و سیاق امروزی بوده و نه صنعت چاپی (همچون روزگار ما) وجود داشته که به آن وسیله امکان نشر کتاب‌ها در تعداد بالا و با سرعت فراهم باشد. در آن روزگار متداول‌ترین راه برای تکثیر یک کتاب؛ سپردن آن به یک کاتب و پرداخت مبلغی قابل توجه برای نگارش کتاب و سپس صحافی کردن صفحات نگارش یافته با قلم کاتب. چنان که پیداست در آن زمانه قیمت کتاب به نسبت چیزهای دیگر قیمتی بالاتر بوده و نیز اینکه مدت زمان زیادی توسط کاتبان برای نگارش یک کتاب صرف می‌شد. به جز اینها هر فرد برای اینکه یک نسخه از کتابی را برای خود داشته باشد حتما باید نسخه‌ای را می‌یافت و آن را به امانت به کاتب می‌داد. خلاصه آنکه کتاب و کتاب خواندن مشقت‌هایی داشته و بر این اساس شاعران و دانشمندان برای کاستن از این مشقت‌ها به دربار متصل می‌شدند تا از امکان استفاده از کتابخانه دربار بهره‌­مند شوند. 
یکی از محسنات ارتباط شاعران با دربار پادشاهان در آن ایام این بود که چون نگارش ماوقع رخدادهای جاری در ایام سلطنت پادشاه برای ثبت و تدوین تاریخ یکی از دغدغه‌های بسیار مهم شاهان بوده حضور شاعران نیز در دربار سبب می‌شد تا احتمالا اطلاعات و گزارش‌هایی از آن شاعران نیز در لابه‌لای تقریرات تاریخ‌نگاران باشد. 
سبک زندگی که باباطاهر برای خویش برگزیده بود سبب شد که او به درباری متصل نباشد. شاید همین موضوع سبب شده که وی در اشعارش به وضوح از امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و امام رضا(ع) یاد نماید. 
عاشق آن به که دایم در بلا بی
ایوب‌آسا به کرمان مبتلا بی
حسن‌آسا به دستش کاسهٔ زهر
حسین‌آسا به دشت کربلا بی
***
شبی خواهم که پیغمبر ببینم
دمی با ساقی کوثر نشینم
بگیرم در بغل قبر رضا را
در آن گلشن گل شادی بچینم
اگر به تاریخ ادبیات حوزه تمدنی زبان فارسی بنگریم هر چه قرن‌ها طی شده و جلوتر می‌آییم می‌بینیم که نشانه‌های گواهی دهنده بر فرهنگ شیعی در شاعران بیشتر از حالت پنهان و مستتر در شعر به صورت و شکل واضح‌تر و مشهودتر در می‌آیند. دلیل این موضوع را می‌توان با نگاه به آنچه بر شاعرانی نظیر «فردوسی» و «هلالی جغتایی» گذشته تشریح کرد. 
داستان فردوسی بزرگ این حماسه سرای بی‌همتای پهنه زبان فارسی مشهور است لکن به صورت موجز شرح آن از این قرار است: پس از آنکه نگارش شاهنامه به اتمام رسید فردوسی آن را به سلطان محمود غزنوی عرضه داشت اما سلطان غزنوی به دلیل مذهب فردوسی که شیعه بوده آن مقدار را که به عنوان دستمزد عهد کرده بود به فردوسی نداد. از قضا برخی ابیات در آغاز شاهنامه، پس از مدح امیرالمؤمنین(ع) به احتمال فراوان ماحصل بهانه قرار دادن مذهب شاعر شاهنامه برای بدعهدی سلطان غزنوی است. آنجا که فردوسی به وضوح می‌گوید: «اگر تو از این [مذهب شیعه] بدت می‌آید آیا این گناه من است؟‌ هان آگاه باش که این [مذهب شیعه] راه و روش من است، من بر این طریق زاده شده‌ام و با این مذهب زندگانی خویش را سپری خواهم کرد، بدان که من خاک پای حیدر(ع) هستم.»
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است
چنین است و این دین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
و اما ماجرای «هلالی جغتایی» به مرگ آن شاعر سرانجام یافت. نام کامل او «بدرالدین هلالی استرآبادی» و در اواخر قرن نهم چشم به جهان گشود و در نیمه نخست قرن دهم روزگار گذراند و سپس بدرود حیات گفت. گفته‌اند که «امیر عبیدالله‌خان ازبک» مذهب شیعه هلالی جُغتایی را مستمسکی قرار داد برای کینه‌ای که از او داشت تا اینکه وی را به این سبب به قتل رسانید. برخی گفته اند: «این که او به راستی شیعه بوده یا نه را از روی اشعارش نمی‌توان استخراج کرد چرا که وی در آثارش گاه از خلفای راشدین و گاه از ائمهٔ شیعه نام برده...» در این باره باید گفت در آن روزگار که غالبا حکومت‌ها بر طریق اهل سنت بوده‌اند این امری چندان ناآشنا نیست که شاعری با گرایش شیعی ابیاتی یا اشعاری را نیز برای خلفای راشدین گفته باشد همچنان که فردوسی نیز در آغاز شاهنامه چنین کرده است. 
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که نخستین حکومت شیعی در ایران به دست شیعیانی از نواحی گیلان و مازندران امروزی تاسیس شد. سه برادر به نام‌های علی‌، احمد و حسن که پسران بویه ماهیگیر خوانده می‌شدند با قیام خویش نیمی از ایران و نوار شرقی کشور عراق را که در برگیرنده عتبات عالیات است به دست آورده و بنیان نخستین حکومت شیعی – ایرانی را نهادند که به آل‌بویه یا دیلمیان مشهور شدند. نکته جالب این است که به‌رغم برخورد خشن و گاه حتی محکومیت مرگ برای شیعیان اما وقتی آل بویه حکومت را در دست گرفتند چنان رواداری مذهبی از جانب آنها به وقوع پیوست که در تمام جهان و در کل تاریخ شاید کمتر بتوان نمونه‌هایی مانندش را یافت. آل بویه مذاهب اسلامی را به رسمیت شناخته و حتی ادیان الهی و توحیدی را نیز ارج نهادند و پیروان آن مذاهب و ادیان الهی را در اجرای مناسک دینی‌شان آزاد و راحت گذاشتند. و این نبود مگر آموزه‌ها و تعالیم اهل بیت(ع)که در حکومت آل بویه ظهور و بروز یافت. برای نمونه امام صادق(ع)در مورد معاشرت با اهل تسنن و رفتار برادرانه با آنها و ... احادیثی بسیار آموزنده دارند.
کوتاه کلام اینکه با نگاهی به برخی اشعار باباطاهر آن هم در قرن پنجم هجری و سپس مدنظر قرار دادن آنچه برای شاعرانی از قبیل فردوسی و هلالی جغتایی پیش آمد می‌توان این موضوع را مدنظر قرار داد و حتی پیرامون آن به پژوهش‌های بیشتری پرداخت که یحتمل یکی از دلایل اینکه شاعران ما در قرن‌های  اولیه‌ای که شعر موزون عروضی در زبان فارسی شکل یافت به صراحت برخی از اعتقادات مذهبی خویش را بیان نکرده‌اند در وجود جریان‌های خشک مغز و متحجر در دربار پادشاهان بوده است که با کمترین بهانه‌ای به تکفیر دیگران می‌پرداختند و در این بین عدم وابستگی باباطاهر به دربار پادشاه شاید دلیلی بوده که دست و قلم او را برای بیان اشعاری که گویای مذهب او نیز بوده باز می‌گذاشته است.
روزی که برای گزینش برخی از بهترین دوبیتی‌های باباطاهر مشغول مرور اشعار وی بودم یکی از دوبیتی‌های او که در آن به سه آیه از مصحف شریف اشاره شده توجه‌ام را جلب کرد. این شعر را بارها پیش از آن تاریخ نیز خوانده بودم اما آن روز به لطف خداوند پیگیری آن دوبیتی به کشفی بسیار مسرت‌بخش انجامید. برای آنکه در آن شهد و شکر سهیم باشید و باشم ان‌شاءالله ابتدا آن دوبیتی را مرور کنیم:
مو از «قالوا بلی» تشویش دیرم
گنه از برگ و بارون بیش دیرم
اگر «لاتقنطوا» دستم نگیره
مو از «یا ویلنا» اندیش دیرم
در مصراع نخست شاعر از آیه‌ای سخن گفته که به نوعی می‌توان آن را آیه عهد میان انسان و خداوند متعال خواند. آن آیه شریف به اتفاق بسیار مهمی اشاره دارد که در عالم پیش از عالم کنونی ما یعنی عالم ذر به وقوع پیوست. مطابق تصریح مصحف عزیز خداوند ارواح تمام انسان‌ها از نخستین تا آخرین را مورد خطاب قرار داد و پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ ارواح در پاسخ گفتند: «بلی» که یعنی بله تو پروردگار مایی. گویی حق تعالی پیش از آغاز مرحله عزیمت انسان به عالم ماده (عالم کنونی) از انسان عهد گرفت بر تمام آنچه که به صورت معرفت شهودی به او عرضه شده بود؛ از توحید تا نبوت و امامت و معاد و.... 
شاعر در بیت نخست با یادآوری آن عهد به تشویش خویش اشاره دارد که معنای آن این است که بسیاری از آدمیان در عزیمت به این سرای فانی و مجازی چنان درگیر این خواب خوش رنگ و لعاب (یعنی زندگی مادی انسان) شده‌اند که به کلی آن عهد را فراموش کرده‌اند.
در ادامه و در مصراع سوم شاعر به آیه‌ای بسیار امیدبخش اشاره دارد و می‌گوید اگر «لاتقنطوا» دستم را نگیرد که اشاره به آیه 53 سوره زمر از مصحف شریف است که می‌فرماید: ‌[اى پیامبر،] بگو: [خدا مى‌فرماید:] اى بندگان من، [آنان] که به زیان خویش زیاده روى کرده‌اید از رحمت خدا ناامید مباشید که قطعاً خدا تمام گناهان را مى‌آمرزد؛ زیرا او همان بسیار آمرزندة مهربان است.
تفسیر فُرات کوفی تفسیر روایی به زبان عربی، اثر ابوالقاسم فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی از عالمان، محدّثان و مفسران شیعی نیمه دوم قرن سوم و اوایل قرن چهارم قمری است. مؤلف در این تفسیر تنها آیاتی را گردآورده که در‌ شأن اهل‌بیت(ع) نازل شده‌اند. تفسیر فرات کوفی، از مهم‌ترین مصادر تفسیری شیعه است. در کتاب تفسير فرات آمده است که بشر از قول شريح نقل کرده که به امام باقر(ع) عرض كردم: كدام آيه در كتاب خدا اميدوار كننده‌تر است؟ 
امام فرمودند: [علماى] گروه تو در اين باره چه مى گويند؟ 
عرض كردم: مى گويند آيه «اى بندگان من كه بر خويش ستم كرديد! از رحمت خدا نوميد مشويد». حضرت فرمود: اما نظر ما اهل بيت اين نيست. 
عرض كردم: پس نظر شما چيست؟ 
امام فرمود: به نظر ما اين آيه امیدبخش‌ترین است:«و زودا كه پروردگارت چيزى عطايت فرمايد كه خشنود شوى»‌، 
و سپس امام در ادامه تاکید کرده‌اند: آن چيز شفاعت است. به خدا قسم شفاعت است‌، به خدا قسم شفاعت است.
خطاب آن آیه با رسول گرامی اسلام است اما جان جهانی به فدایش که آن بزرگوار را تمام دغدغه و همّ و غمّ گرفتار شدن مردمان در عذاب اخروی است. عذابی که ما خودمان و با اعمال خویش هیزم و آتش آن را فراهم کرده‌ایم. لکن رضایت و خشنودی آن وجود سراسر مهربانی و عطوفت آن پیامبر رحمت نه در راحتی و آسایش خویش بلکه در رهانیدن مردمان از عذاب کردارشان است.
بلغ العلی بکماله 
کشف الدجی بجماله 
حَسُنَت جمیع خصاله 
صلوا علیه و آله
یعنی: به واسطهٔ کمال خود به مرتبهٔ بلند رسید و با جمال نورانی خود، تاریکی‌ها را برطرف کرد. همهٔ خوی‌ها و صفات او زیباست؛ بر او و خاندانش درود بفرستید. سعدی.