عوامل سقوط و بقای جامعه از دیـدگاه قـرآن
استاد شهید مطهری
آنچنان که از قرآن مجيد استنباط مىشود و استنباط كردهايم چهار عامل است كه عامل فناى اقوام است و نقطه مقابل آنها عامل بقا.
حال ممكن است عامل ديگرى هم باشد و من از قرآن درك نكرده باشم.
1. ظلم و عدل
يكى از آن عاملها عامل عدل و ظلم است يعنى يك امت آنگاه قابل بقاست که روابط افراد و گروهها با يكديگر رابطهاى بر اساس عدالت و رعايت حقوق واقعى انسانها و گروهها باشد؛ قانون قانون عادلانه باشد و قانون عادلانه، عادلانه در ميان مردم اجرا بشود.
نقطه مقابل عدالت ظلم است. ظلم در منطق قرآن به باد دهنده امتهاست.
در اين زمينه آيات زيادى در قرآن مجيد داريم -از جمله- در آيه ۱۱۷سوره هود مىفرمايد: «وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ اهْلُها مُصْلِحونَ»چنين نيست، محال است چنين چيزى كه پروردگار تو جمعيتهايى را به موجب ظلم
هلاك كند.
اين «به موجب ظلم» يعنى به موجب ظلم من اللَه؛ يعنى امكان ندارد خدا بخواهد مردمى را بدون تقصير از بين ببرد و ظالمانه عمل كند و اهْلُها مُصْلِحونَ...
اگر مردمى صالح و مصلح باشند محال است كه خداى تو آنها را هلاك كند، كه نتيجهاش اين است كه خداى تو ظالم باشد، خدا هرگز
ظالم نيست.
2. فساد اخلاق
اصل دومى كه از قرآن مجيد در اين زمينه مىتوان استنباط كرد، صلاح و فساد اخلاق فردى است.
جامعه از افراد تشكيل مىشوند. شخصيت افراد به اخلاق و خُلقيات و ملَكات و فضائلشان است.جامعهاى قابل بقاست كه افرادش دچار فساد اخلاق نباشند. افرادى كه به «راحتى» خو گرفتهاند، بهعياشى و هرزگى خو گرفتهاند، به قمار و شراب خو گرفتهاند، به رشوه خو گرفتهاند، به ربودن حقوق يكديگر خو گرفتهاند، به قساوت نسبت به يكديگر خو گرفتهاند افراد فاسدى هستند.
آیه شریفه۱۶ سوره اسراء میفرماید: از ناحيه مترفين، فسق و فجور و فساد اخلاق در جامعه راه پيدا مىكند، پشت سرش هم به تعبير قرآن، تدمير، هلاكت، از بين رفتن [است].
از نظر قرآن محال است قومى روى سعادت را ببيند و افرادش فاسد الاخلاق باشند.
آيا مىدانيد ملتهايى كه مىخواهند ملتهاى ديگر را ضعيف و ناتوان كنند و استعمار نمايند از چه راهى وارد مىشوند؟ راه فساد اخلاق؛ يعنى شروع مى كنند به هزار وسيله، اخلاق آن ملتها را فاسد کردن...
چون هرچه انسان از اين فسادها بيشتر مرتكب بشود آن احساس شرافت و عزت و انسانيت در او مىميرد.
وقتى كه اين امور در ميان آنها بود، انسانهايى پوك و پوچ مىشوند، انسانهايى كه جز براى شكم و دامنشان و جز براى زندگى روزمره فكر نمىكنند؛ حتى فكرشان فاسد مىشود، نه فقط اخلاقشان فاسد مىشود.
تاريخ چقدر از اين [نمونهها] نشان داده! اندلس اسلامى يك تجربه بسيار روشن در اين زمينه است
3-تفرق و تشتت
عامل سوم فنا و انحطاط جامعه، تفرق و تشتت است؛ دسته دسته شدن، فرقه فرقه شدن، دو قبيله شدن، هر دستهاى يك فكرى.
تفرق و تشتت و نقطه مقابلش اتحاد و وحدت از مسائلى است كه قرآن روى آن خيلى تكيه مىكند. اسلام دين وحدت و اتفاق است.
الان شما ببينيد كار تبليغات استعمارى به كجا رسيده كه اگر كسى سخن از وحدت اسلامى بگويد عدهاى از نظر مذهبى او را تكفير مىكنند كه تو مىگويى وحدت اسلامى؟!
وحدت اسلامى برخلاف مذهب تشيع است! على(ع) فداى وحدت اسلامى شد. چه كسى به اندازه على براى وحدت اسلامى احترام قائل بود؟ اين ديگران بودند كه مى بريدند و اين على بود كه وصل
مىكرد.
يك آقايى روى منبر مىگفت: الحمدلله، يادم است كه از اول عمرم با وحدت اسلامى مخالف بودم! (خدا مثل تو را زياد نكند در اين جامعه!)
قرآن مىفرمايد: «و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اسلام و هرگونه وسیله وحدت]، چنگ زنید و پراکنده نشوید!
و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهای شما الفت ایجاد کرد.» (آلعمران /103)
آيه ديگر: «با يكديگر تنازع و اختلاف نداشته باشيد كه فَشَل و سست مىشويد، نيروى شما گرفته مىشود، بعد، بو و خاصيت از شما گرفته مىشود».
(انفال /46)
در جنگهاى صليبى دويست سال مسلمين با مسيحىها جنگيدند و آخرش مسيحىها شكست خوردند و بعد شروع كردند به نيرنگ زدن، از داخل تفرقه ايجاد كردن.
محققين امروز به اين مطلب پى بردهاند كه بسيارى از حوادثى كه در دنياى اسلامْ بعد از جنگهاى صليبى رخ داده به تحريك همان صليبىها بوده كه وقتى از مواجهه رو در رو مأيوس شدند، با اختلاف ايجاد كردنها و با شعارهاى [محرك نژادى در پى اهداف خود بودند.]
4-ترك امر به معروف و نهى از منكر
عامل چهارم مسئله امر به معروف و نهى از منكر است؛ يعنى امر به معروف و نهى از منكر عامل اصلاح است.
متروك شدن امر به معروف و نهى از منكر در جامعه، عامل فنا و اضمحلال و تباهى آن جامعه است.
در آيه 116 سوره مباركه هود مى خوانيم: چرا در ميان اين امتهاى هلاك شده يك عده آمر به معروف و ناهى از منكر نبودند كه با فسادها مبارزه كنند و كار به اينجا نكشد؟
جمعبندی مسائل مطرحشده
از بین عوامل چهارگانهاى كه ذكر شد عامل «اخلاق» عاملى است كه استحكام افراد را بيان مىكند.«فساد اخلاق»
يعنى فاسد شدن اجزاى تشكيلدهنده جامعه.
عامل «عدالت» یعنی حق هر فرد و حق هر گروه همانطورى كه هست به آنها داده شود...
اگر جامعهای چنين نباشد اميدى به بقايش نيست و چون اجتماع و اتحاد مربوط است به جامعه انسانى و جامعه انسانى بالاخره يك جامعهاى است كه ايده و ايدئولوژى و فكر مىخواهد، لذا مردم بايد از نظر ايمان هم وحدت داشته
باشند...
ايمان اسلامى احتياج است كه مردم در حدود ايمان خودشان با يكديگر اتفاق داشته باشند تا مسائلى كه ميان آنها شكاف مىاندازد و اختلاف ايجاد مىكند به وجود نيايد.
نقش تعیینکننده امر به معروف و نهى
در اصلاح جامعه
در جامعه هر مقدار هم پيشگيرى بشود بالاخره ممكن است افرادی به فساد گرايش پيدا كنند يا جامعه از مسير عدالت منحرف شود.
همچنين ممكن است تفرق و تشتت به عللى در جامعه اسلامى رخ بدهد. پس يك جريانى لازم است كه بيايد اصلاح كند.
اگر اخلاق فاسد شد، امر به معروف و نهى از منكر بشتابد براى اصلاح اخلاق. عدالت و مساوات از بين رفت، امر به معروف و نهى از منكر بشتابد براى اصلاح مفاسدى كه از اين راه پيدا شده.
تفرق و تشتت پيدا شد، باز امر به معروف و نهى از منكر بشتابد و به جاى تفرق از نو وحدت را ايجاد كند.
* مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (نقش حادثه كربلا
در تحول تاريخ اسلامى(پانزده گفتار))
ج۲۵، صص:310-302
با تلخیص و ویرایش جزئی