علو و برتری؛ ممدوح یا مذموم؟ (پرسش و پاسخ)
پرسش:
خداوند در قرآن کریم از یکسو میفرماید: که شما علو و برتری دارید، اگر مومن باشید، اما از طرف دیگر میفرماید: آن سرای آخرت را برای کسانی قرار میدهیم که در زمین خواستار برتری نیستند، و علو و برتری مورد نکوهش قرار گرفته، آیا این دو موضع قرآنی موهم تعارض و تناقض نیست؟
پاسخ:
آیات موهم تعارض
خداوند متعال در قرآن کریم از یکسو میفرماید: که مومنین برتر هستند: «سستی مکنید و غمگین مباشید که شما اگر مومن باشید برتر هستید.»(آلعمران-139) که در اینجا علو و برتری ممدوح و مورد تایید خداوند میباشد، اما از طرف دیگر علو و برتری را مورد نکوهش قرار داده است: «آن سرای آخرت را برای کسانی قرار میدهیم که در زمین خواستار برتری و فساد نیستند، و فرجام (خودش) از آن پرهیزکاران است.»(قصص-83) آیا این دو موضع قرآنی، موهم تعارض و تناقض نیست؟!
پاسخ شبهه
1- بعد از شکست مسلمانان در جنگ احد، که به خاطر عدم اطاعت از فرماندهی، بر قوای اسلام شکست وارد شد و مسلمانان روحیه خود را از دست دادند، آیه 139 سوره آلعمران نازل شد، که مبادا آنها با این شکست خود را ببازند. لذا علو و برتری در آین آیه به معنی پیروزی در پیکار با دشمنان اسلام است، و بهطور قطع این مطلب، امری بسیار پسندیده و نیکو است. ولی در آیه 83 سوره قصص، علو و برتری به معنای دنیاطلبی، پولپرستی و غیره است که بسیار مذموم میباشد (و این مطلب با توجه به سیاق آیه به خوبی روشن است) همانگونه که در آیه دیگر این صفت را در مورد فرعونیان مورد مذمت قرار میدهد. «ان فرعون علا فی الارض» همانا فرعون در سرزمین (مصر) برتریطلبی کرد.(قصص-4) که این صفت زشت برتریجویی (استکبار) از جمله صفات قارونیان تاریخ است که به شدت در فرهنگ قرآن و عترت پیامبر(ص) مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است. به تعبیر دیگر، آیه اول درصدد تقویت و بازسازی روحیه شکستخورده مسلمانان بعد از شکستهای ظاهری در جنگها بوده و در مقام بیان این مطلب است که اگر: ایمان داشته باشید، بر تمامی جهانیان پیروز خواهید شد «و انتم الاعلون ان کنتم مومنین» و پیروزی و شکست ظاهری ملاک نیست، بنابراین علو و برتری در اینجا معنوی و ارزشی است. ولی آیه دوم در توضیح این مطلب است که برتریجویی و استعمار دیگران نتیجهای جز ضلالت و دوزخ در پی نخواهد داشت، لذا علو و برتری در اینجا مادی و نفسانی است.
2- این آیات به هیچ وجه موهم تعارض و تناقض نیست، زیرا انسان دارای دو نوع «خود» است. یکی خودی که خوب دیدن او عجب، بزرگ دیدن او کبر، و خواستن او خودخواهی و مذموم است، و یک خود دیگری که باید آن را عزیز و مکرم داشت. انسان دارای دو خود به این معنا است: که یک خود واقعی و حقیقی و یک خود مجازی و کاذب است که آن خود مجازی ناخود است، و مبارزه با نفس که ما میگوییم، مبارزه با خود، در واقع مبارزه با «ناخود» است. یک خود داریم که بهعنوان یک خود شخصی و فردی که خود مذموم است. هر اندازه که خود انسان، جنبه شخصی و فردی و جدایی از خودهای دیگر پیدا کند، مربوط به «ناخود» اوست. یعنی مربوط به جنبههای بدنی و تن است، ولی انسان در باطن خود حقیقتی دارد که اصلا حقیقت اصلی دانش او است، و این چیزهای دیگر را که به عنوان «خود» احساس میکند، در واقع «ناخود» را «خود» احساس میکند. او همان چیزی است که قرآن در او به بیان «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی» پس وقتی آن را درست کردم، و از روح خود در آن دمیدم(حجر-29) تعبیر میکند، یعنی یک حقیقیت است، نه از سنخ ماده و طبیعت، بلکه از سنخ ملکوت و قدرت و از سنخ عالمی دیگر است. به آن «خود» توجه کردن، یعنی حقیقت انسانیت خویش را دریافتن و شهود کردن.(تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهری، ص22 تا 223) بنابراین آیات مذکور هیچگونه تعارض و تناقضی با یکدیگر ندارند و هرکدام در شرایط خاص خود، به توصیف و تبیین یک موضوع مشترک میپردازند.