«محـرمشهر» شهری برای تحول فرهنگی
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
تهران نامی هست که هر کجا به گوش میرسد خبر از واقعهای در آن است و گاهی، خبر از اتفاقی میدهد که شهر را یکپارچه در بر میگیرد و شهر یکسره در نام و واقعه و خبر، تنفسی تازه میکند و ضربان قلبش را روی «محرم شهر» تنظیم میکند.
گاهی شهر به اتفاقی تکراری بر سر زبان میافتد و گاهی، بر اثر آواز بلند خوانندهای در یک کنسرت پرشور و گاهی نیز به نام ساقهای خسته فوتبالیستی که قهرمانانه از زمین سبز چهارگوش سوار بر یک اتومبیل آخرین سیستم از مقابل تماشاگرانی که سر از پا نمیشناسند عبور میکند و گاهی، یک اتفاق متفاوت، یک خبر، یک رویداد، یک تجمع، یک فریاد، و یک ندای بلند در آستانه اربعین که به گوش جهانیان رسیده است؛ ندای« لبیک یاحسین» ندای«هیهات منّا الذله» ندای یک شعار عاشقانه و عارفانه در سالی
پر فراز و نشیب که حالا آمیخته به بغضی از سر شوق، بلند میشود: حیاتنا الحسین(ع).
شهر آبستن رنگ سرخ بیرقی است از محرمالحرام که به اهتزاز در آمده و اوج شورو حال آن، روزهایی است که بینهایت عاشق از تهران بزرگ، کوله بر دوش گرفتهاند تا خود را به سرزمین جان جانان خودشان، امام حسین(ع) برسانند.
تهران یکسال است که فراز بسیار دیده است و نشیب نیز بر سر راهش بوده؛ تهران همیشه شلوغ است و همیشه بوق و دود در گوش و حنجره دارد. تهران غروب که میشود خیابانهایش گاهی تا مرز فریاد، اهالیاش را از فرط سختی ترافیک به پیش میبرد؛ تهران زیباست اما نه در ترافیک و دود و بوق؛ تهران حرف بسیار برای گفتن دارد؛ بیتعارف و بیواهمه سالها بود که اتفاق معنا دارخوب جدی در شهر دیده نمیشد. اتفاقی متشکل از اعتقاد و باور، اتفاقی که بتواند قشر متعلق به اربعین را نیز راضی کند، گاهی گلایه از این بود که چرا به ورزش، به کنسرت، به سینما، به تئاتر، به دانشگاه، به سیاست، به بانک،... بها داده میشود؛ اما به اربعین تمدن ساز، به اربعین مردم جهان، به اربعین تاریخ، به اربعین عاشقان امام حسین(ع) آنگونه که باید، نه!
تصویر شهر
و شهر خود فریاد زد، رسانه شد. تبلیغ کرد و آزادی، گرچه سالهای سال میدانی برای راهپیمایی و صدور بیانیه بود و میدانی برای عکسهای یادگاری و میدانی برای مستندهایی با نگاتیو تیره و تار، اما اینبار درخشید. میدان آزادی اینبار متفاوت شد. رنگ دیگری به خود گرفت، آزادی دریا شد و کشتی نجات، طوفانهای روزگار را پشت سر گذاشت و چراغ هدایت، در آن درخشیدن گرفت و به طریق عاشقانه خیمههای عزا و سوگ بر نام امام حسین(ع) در آن بر پا شد.
این اتفاق بینظیر است. جریان ساز و بخشی از فرهنگ اصیل و حقیقی و واقعی. در آن رنگی جز صداقت دیده نمیشود و شهر یکپارچه گویی اولین دگمه تنِ سیاهپوش خود را در میدان آزادی میبندد و مهیا برای اربعین میشود. از هر کجای شهر که به سمت غرب سرازیر شوی و یا سربالا بروی و یا بخواهی که مقصدی پر از معنا را بیابی، میتوانی به این میدان برسی و خواهی دید که میدان آزادی حالا حقیقتا تبدیل به نماد آزادی شده؛ چرا که امام حسین(ع) آزادیخواه بود و تن به ذلت حقارت نداد. و حالا میدان آزادی خود شهری شده است به وسعت زمان و در مکانِ خود هیئتی دارد که هر شب از چهار گوشه شهر مردم خود را به آنجا میرسانند.
تهران در جایجای خود پارک و بوستان زیاد دارد و میدان آزادی شبیه یک بوستان بزرگ خیلی وقتها، بهخصوص در هنگام شب میزبان اهل تفریح و شبگردان شهر و میزبان مسافران تازهوارد از شهرستان است؛ اما از محرم به این سو ماجرا فرق کرده؛ هر شب امت و ملت امام حسین(ع) متفاوت از هر هیئت رفتنی دیگر، فلاکس چای و زیرانداز خود را بر میدارند و در بوستانهای میدان آزادی بهطور خانوادگی مینشینند وضمن مرور خاطرات سفرهای اربعین خود به برنامهریزی سفر امسال میپردازند.
رادیو اربعین در بزرگراه
چندی بود که خبر وجود«محرم شهر» را شنیده بودم؛ اما به رغم علاقه زیاد برای دیدن این محیط، به دلایل مختلف اصلا فرصت نمیشد ولی بر خودم واجب کرده بودم که پیش از رفتن به سفر اربعین و کربلا باید این محیط و فضای غالب بر آن را حتما ببینم. از صبح در جاهای مختلف مشغول امور خاص خودم بودم و حالا غروب رسیده بودم به نزدیکیهای بزرگراه همت و تقاطع مدرس. باید رو به شرق میرفتم؛ رادیو اربعین داشت از میدان آزادی و محرم شهر با نواهای اربعینی و با شورو حال پخش میشد و مجری که خود مدیر رادیو اربعین است(جواد تشکری) بلند بلند، ندای فرا رسیدن اربعین را با افکتها و نوحههای اربعینی به گوش مخاطبین میرساند و پخش ماشین من هم که در این ایام از موج رادیو اربعین خارج نمیشود، مجبورم کرد مسیرم را از شرق بزرگراه همت به سمت غرب تغيیر بدهم و ساعت حدود هشت و نیم شب بود که به رغم خستگی با خودم گفتم؛ حتما باید امشب این محرم شهر را ببینم و راه افتادم به آن سمت.
ترافیک وحشتناک بود و سر سامآور و کلافهکننده.(چندیاست که شدیدا فکر میکنم چرا زمان ما اهالی تهران در صبحگاه و شامگاه باید اینگونه در ترافیک سخت بزرگراهی بهخصوص در بزرگراه همت تلف شود؟) من انتظار داشتم که تقریبا 40 دقیقهای برسم و برنامهریزی کردم که جواد تشکری را هم هر طور شده ببینم. بزرگراه همت و شیخ فضلالله را پشت سرگذاشتم و به خیابان آزادی رسیدم. متاسفانه پخش برنامه رادیو اربعین از محرم شهر به رغم شبهای قبل که تا حدود ساعت 10 طول میکشید امشب زودتر به پایان رسید و علیرغم تماسهای مکررم با جواد تشکری او هم پاسخگو نشد و من با چند دقیقه فاصله بعد از اتمام برنامه رادیو اربعین، رسیدم به میدان آزادی.
میدان آزادی
راستش جای پارک مناسب برای ماشینهایی که میخواهند وارد محرم شهر بشوند وجود نداشت و این اولین مشکلی بود که من برای این شهر خوشنام احساس کردم؛ اما به هر نحو بود با ترس و اضطراب از جرثقیل پلیس و یا امنیت ماشین، آن را در گوشهای پارک کردم.
صدای نواهای مداحی همانند موکبهای مسیر پیادهروی اربعین از جای جای میدان آزادی به گوش میرسید. خستگی روزنهام با این نواها و تحرک زایدالوصف مردم از تن خارج شد و دقیقا رسیدم به زیر برج آزادی که در ضلع شمالی آن استیجی بزرگ برپا کرده بودند و چند چادر در اطراف آن با تابلوهایی که عناوین مختلف داشت، نشان از یک برنامهریزی دقیق میداد.
رادیو اربعین پخش خود را تمام کرده بود و من دستم به جواد تشکری نرسید -تا هم درخصوص ریتم و نظم برنامههای رادیو اربعین صحبت کنم و هم از او تشکر کنم و هم اطلاعاتی برای این گزارش بگیرم؛ راستش انتقادات و پیشنهادهایی هم داشتم که به هر حال گذشت- اما استیج و روبهروی آن در فضای طراحی شده به شکل بین الحرمین خیلی تاثیرگذار و معنوی بود که تا به حال آن را ندیده بودم و به جرات میتوان گفت که این یک شروع بزرگ برای تحولات جریانساز فرهنگی عمیق و دقیق برای سالهای بعد میتواند باشد.
مداحی خوش نوا، با نوای حیدر حیدر، حاضرین را که حدود هزار نفر بودند به همراهی دعوت میکرد و مردم با بلند کردن دستهای خود بهصورت پیدرپی و رجزخوان مداح را همراهی میکردند و روح حماسی و معنوی و مقاومت و استقامت سرتاسر میدان را پر کرده بود و به رغم جاهای دیگر شهر که گاهی با پوششهای نامتعارف روبهرو میشویم، اینجا همه یکدست در مکتب امام حسین(ع) و در مکتب بانوی دشت کربلا خانم زینب کبری(س) حجاب فاطمی داشتند و نجابت رفتار و حیای گفتار مشخصه چهره ظاهری و اجتماعی همه.
گویی مردم رو به قله در حرکت هستند و حالا از دامنهها عبور کردند و برای فتح نقطه نهایی باید گامهای آخر را خستگی ناپذیر و مصمم بردارند. چهرهها از اراده و علاقه سرشار است. لبها، بیشترین کلامی که بهکار میگیرند واژه اربعین و نام امام حسین(ع) است.
فتح قلهها
چند سال پیش بود که رهبر انقلاب در سال 91 از ایستادگی و مقاومت صحبت کردند و فرمودند:«میتوانیم به قله برسیم. ما داریم در دامنه حرکت میکنیم. ما هنوز به قله نرسیدهایم؛ با آن فاصله داریم. آن روزی که ملت ایران به قله برسد، دشمنیها تمام خواهد شد. آن روزی که ملت ایران به قله برسد معارضههای خباثتآلود به پایان خواهد رسید» و حالا همین چند روز پیش و در نزدیکی اربعین بعد از حدود یازده سال آن مفهوم را تعبیر دیگر بخشیدند و فرمودند:« ما فصل مَشبعی را حرکت کردهایم، این سربالایی، این شیب تند را عبور کردهایم، به قلهها نزدیک شدهایم، نباید خسته بشویم. امروز روز خسته شدن نیست. روز نا امید شدن نیست؛ امروز روز شوق است، روز امید است، روز حرکت است...»
و مردم اربعین و عاشقان امام حسین(ع) چنین ویژگیهایی دارند. خسته نشدن، ناامید نشدن، مایوس نشدن، پراراده و مصمم بودن، رو به جلو در حرکت بودن، مقصد را دیدن و به آن رسیدن، صبور بودن، رنج و سختی را پشت سر گذاشتن و ایستادن تا پای جان برای مسیر حق و عاشق بودن.
اربعین و اهالی آن ویژگیهایی دارند که هر قلهای را میتوانند فتح کنند، و این تازه آغاز است؛ آغازی برای آنچه که پیدرپی به مدد
امام حسین(ع) حاصل خواهد شد و جهان رسیدن ایران به قلهها را با همین روحیه و انگیزه خواهد دید. (این یک شعار و رویاپردازی نیست، بلکه حقیقتی است که هر کسی که مسیر رسیدن به اربعین و کربلا را در طی چند سال گذشته دیده است میتواند آن را تایید کند).
محرم شهر
و اینک محرم شهر در میدان آزادی تهران، اتفاقی از نوع خاص در فرهنگ خاصی که تعمیم به عام دارد را بهصورت نمادین از کشتی نجات(حسین مصباح الهدی و سفینه النجاه) رقم میزند و نه تنها مردم ایران و تهران را، بلکه مردم جهان را در تلاطم بیکران اندیشههای اجتماعی با بادبانهای که نام ائمه معصومین(ع) را بر افراشته است به سمت ساحل امن انسانی هدایت میکند.
وجه فیزیکی میدان آزادی و محرم شهر مضاف بر مفاهیم و معنای و ترکیبات صوتی و تصویری و طراحیهای هنر مفهومی و تجسمی، دارای ویژگیهای یک هیئت بزرگ بود که در حدود سه، چهار نقطه نیز صفهایی با استعداد 200 نفره بهصورت مجزا از آقایان و خانمها تشکیل شده بود و توجهم را جلب کرد. به یک نفر که ظاهرا متولی توزیع بود رجوع کردم و علت تشکیل صفها را جویا شدم که خبر از توزیع غذای نذری داد و گفت هر شب دست کم حدود 10 هزار غذا در این مکان توزیع میشود و کار پخت و پز و توزیع را گروههای مختلف جهادی و هیئات بر عهدهدارند که تا چند روز مانده به اربعین نیز ادامه خواهد داشت و در شبهای آینده این مقدار افزایش پیدا خواهد کرد.
دقیقا پشت استیج و زیر برج آزادی چهار چادر دیگر وجود داشت که دو چادر بزرگ، محل فروش اقلام و نیازمندیهای سفر اربعین با قیمتهای تقریبا مناسب بود که مورد استقبال خیلی خوب مردم قرار گرفته بود و یک چادر بزرگ دیگر نیز مخصوص فروش خشکبار و تنقلات و چادر دیگر مخصوص انجام امور گذرنامه که برخلاف مقابل اداره گذرنامه در ستارخان و نقاط دیگر، حقیقتا در آن ساعت خلوت بود و به سه صورت گذرنامه و یا مجوز خروج صادر میشد و اگر کسی گذرنامه زیارتی میخواست؛ در عرض چند ثانیه با ارائه شماره گذرنامه قبلی که اعتبار آن دو سال بیشتر نگذشته بود کار به راحتی انجام میپذیرفت و یا اینکه راهنماییهای دیگر بهصورت خیلی ساده و روان صورت میپذیرفت.
خدماتی چون عکاسی و کپی نیز وجود داشت که کار را برای مراجعه کنندگان راحت کرده بود و در این لحظه استیج را نگاه کردم که یک مجری تلویزیونی بر روی آن قرار داشت و با شعرخوانی مردم را در حال معنوی فرو برده بود و خبر از حضور گروههای سرود انقلابی و جبهه مقاومت میداد و همینطور اعلام حضور مهمانان ویژه را داشت. من حدود یک ساعت در این میدان بودم. در میدان آزادی و محرم شهر و اعتراف میکنم که فضای پیادهروی اربعینی و فرهنگ اربعینی در این شهر و در این میدان موج میزد و خدا را شکر میکردم که به رغم روزگاری نه چندان دور که غربت حضور نمادهای محرمی و نمادهای اربعینی را در این ایام احساس میکردیم؛ ولی حالا معروفترین میدان شهر و کشور مبدل به «محرمشهر» شده و نواهای اربعینی از آن به گوش میرسد و نویدبخش روزگاری است که چنین باید باشد و شهر باید خودش را برای ظهور و حضور امام زمان(عج) آماده کند.