مناسبات جمهوریّت و اسلامیّت در انتخاب ولیّ فقیه- ۵
ضرورت تشکیل حکومت اسلامی برای اجرای احکام الهی
سید یاسر جبرائیلی
انبیا نه بهصورت فردی و مدرسهای انسانسازی کردند و نه وظیفهشان با عرضه قوانین الهی به جامعه بشری پایانپذیرفت. پیامبران برای ساختن انسان، کارخانه انسانسازی درست کردهاند. هدف پیامبران، ساختن یک انسان و دو انسان و بیست انسان نبود؛ آنها کارخانه انسانسازی یعنی جامعه و نظام اسلامی درست کردند تا بهطور خودکار، انسان کاملِ پیغمبرپسند تحویل بدهد. لذا میراث پیامبر، جامعه و نظام اسلامی1 و وارث این میراث نیز، حاکم اسلامی است.
خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قوانین، یعنی احکام شرع، یک حکومت و دستگاه اجرائی و اداری مستقر کرده است؛ چنانکه رسول اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) در رأس تشکیلات اجرائی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت و علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام، به اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام همّت گماشته بود تا دولت اسلام را بهوجود آورد.2 تاریخ گواهی میدهد که پیغمبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) تشکیل حکومت داده و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاستند. ایشان والی به اطراف میفرستاد، به قضاوت مینشست و قاضی نصب میفرمود؛ سفرایی به خارج و نزد رؤسای قبایل و پادشاهان روانه میکرد؛ معاهده و پیمان میبست؛ جنگ را فرماندهی میکرد و خلاصه احکام حکومتی را به جریان میانداخت.3 چه، بدون تشکیل حکومت و نظام اسلامی و قرار گرفتن شخص پیغمبر بهعنوان عالمترین فرد به قوانین الهی در رأس این حکومت، اساساً اجرای این قوانین ممکن نبود.
با رحلت پیامبر، ضرورت تشکیل حکومت اسلامی از میان نرفت. ضرورت اجرای احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم را لازم کرد، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نبود و باید پس از رحلت رسول اکرم ادامه مییافت. طبق آیه شریفه «و أوحی إلیّ هذا القرآن لأنذرکم به و من بلغ»4 (این قرآن بر من وحی شده است تا شما را و هرکس را که به او برسد، بیم دهم.)، احکام اسلام محدود به زمان و مکانی نیست و تا ابد باقی و لازمالاجرا است؛ لذا پیامبر اسلام برای پس از خود نیز به فرمان خدا تعیین حاکم کردند که وارث حکومت ایشان باشد. وقتی خداوند متعال برای جامعه پس از پیغمبر اکرم تعیین حاکم میکند، به این معنی است که حکومت، پس از رحلت رسول اکرم نیز لازم است و چون رسول اکرم با وصیّت خویش فرمان الهی را درباره تعیین حاکم ابلاغ میکند، ضرورت تشکیل حکومت در دوره پس از خود را نیز میرساند.5 با این وجود، پس از رحلت رسول اکرم(سلاماللهعلیه) معاندین و بنیامیّه نگذاشتند حکومت اسلام با ولایت علیّبن ابیطالب مستقر شود؛ نگذاشتند حکومتی که مورد رضایت خدای تبارکوتعالی و رسول اکرم(سلاماللهعلیه) بود، در خارج وجود پیدا کند؛ در نتیجه، اساس حکومت را دگرگون کردند؛ عمده برنامه حکومتشان با برنامه اسلام مغایرت داشت. رژیم حکومت و طرز اداره و سیاست بنیامیّه و بنیعبّاس ضدّ اسلامی بود. رژیم حکومت کاملاً وارونه و سلطنتی شد و بهصورت رژیم شاهنشاهان ایران و امپراتوران روم و فراعنه مصر درآمد. در ادوار بعد نیز، غالباً به همان اشکال غیر اسلامی ادامه پیدا کرد.6
در واکنش به این انحراف، ائمّه اطهار(سلاماللهعلیهم)، یعنی وارثان حقیقی پیامبر(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از زمان وفات رسولالله تا سال 260 هجری دست به مبارزه سیاسی برای تشکیل حکومت الهی زدند. از مجموعه روایات و زندگی ائمّه(سلاماللهعلیهم) اینطور استنباط میشود که این بزرگواران از روز صلح امام مجتبی تا اواخر، دائماً در صدد بودند که این نهضت را مجدّداً به شکل حکومت علوی و اسلامی دربیاورند و سرِپا کنند. ائمّه میخواستند که نهضت مجدّداً به حکومت و جریان اصیل اسلامی تبدیل شود.7 همه کارهای ائمّه(سلاماللهعلیهم)، یعنی درس، حدیث، علم، کلام، محاجّه با خصوم علمی، با خصوم سیاسی، تبعید، حمایت از یک گروه و ردّ یک گروه، برای این بود که حکومت اسلامی را تشکیل دهند.
تمام نزاعی که در طول دوران زندگی ائمّه(سلاماللهعلیهم) بین آنها و دستگاههای ظلم و جور مشاهده میشود، بر سر همین قضیّه است. آنهایی که با ائمّه معصومین مخالفت میکردند، آنها را مسموم میکردند، مقتول میکردند، زندان میانداختند، محاصره میکردند، دعوایشان بر سر داعیه حکومت ائمّه بود. اگر ائمّه داعیه حکومت نداشتند، ولو علوم اوّلین و آخرین را هم به خودشان نسبت میدادند، اگر بحث قدرت سیاسی نبود، داعیه قدرت سیاسی نبود، هیچگونه تعرّضی نسبت به آنها انجام نمیگرفت؛ لااقل به این شدّت انجام نمیگرفت.8 هرچند ائمّه (سلاماللهعلیهم) در آن دوره موفّق به تشکیل حکومت اسلامی نشدند، امّا همه فرقههای اسلامی _ چه شیعه و چه سنّی _ متّفقند که در پایان دوره جهان، دورهای وجود خواهد داشت که در آن، یک حکومت الهی کامل و جامع با سیطره بر شرق و غرب عالم، بهعنوان حکومت مهدی(عجّلاللهفرجهالشّریف) تشکیل خواهد شد و در این دوران، احکام اسلامی بهطور کامل و جامع اجرا خواهد شد. این اعتقاد بدین معنا است که تا قبل از دوران حضرت مهدی(عجّلاللهفرجهالشّریف)، اسلام بهصورت کامل و جامع، در سطح جهان پیاده نشده است؛ یعنی مقصود و هدف اصلی پیغمبر اسلام و همه نبوّتها که بازسازی عالم و بازسازی انسان و رفع ظلم و رفع کفر و مقابله با نفاق و غلبه جنود رحمان بر جنود شیطان است، جز در زمان آن حکومت، تحقّق پیدا نخواهد کرد.9 امّا آیا معنای این باور به تحقّق کامل هدف انبیا در دوره ظهور، این است که تا آن زمان، اسلام در هیچ سطحی، حتّی در سطح دل یک انسان یا زندگی یک جامعه نیز پیاده نخواهد شد؟
پانوشتها:
1- آیتالله خامنهای، طرح کلّی اندیشه اسلامی در قرآن، جلسه بیستوسوّم
2- امام خمینی، ولایت فقیه، صص 22 _ 21
3- همان، ص ۱۸
4- سوره مبارکه انعام، بخشی از آیه 19
5- امام خمینی، پیشین، صص 23 _ 22
6- همان، ص 31
7- آیتالله خامنهای، در: ولایت فقیه سایه حقیقت عظمی، ج 2، ص 47
8- همان، ص ۴۶
9- آیتالله خامنهای، ولایت و حکومت، ص 303